۹ پاسخ

من وقتی بستری شدم امپول فشار زدن دردام ک تازه شرو شده بود رفتم سرویس کلا خالی کردم خودمو بعد سر زایمان مدفوع نکردم ولی ادرارم اخراش ک زور میزدم اومد اونم بالا سرن هیشکی نبود کسی ندید😁

من ی شب تا صبح درد کشیدیم برا پسر بزرگم چون ی روز درد داشتم چیزی نتونستم بخورم مدفوع نکردم خداروشکر
منم همش استرس داشتم یوقت مدفوع نکنم
زایمان طبیعی خیلی خیلی سخته الان ک شما تعریف کردی من رفتم ب هشت سال پیش و همه اون دردا و استرسا اومد سراغم

مدفوع اشکال نداره دکترایی ک نمیبینی منم چیزی نخوردم مدفوع نکردم ولی دستشویی کردم برا دکتراا عادیع من یدونه جیغم نزدم انگار روم نمیشد🤣
بعد میگفتن خیلی خوشزاس این اخ وحشتناک ترین چیز دیناس بنظرم ولی خوبه از ۷ ب بعد دردتت میگیره شدید ک اونم زود رحمت باز میشه من از ۷ سانت یهوو فول شد شد ۱۰ سانت دیگه ۸یا ۹ ندیدم
چرا ما ما نگرفتی ماما خوبه نمیری بخوابی راه میری خوبیش اینه وگرنه هیچی

به زن داداش منم گفته بودن ادرار کن سر زایمان

وای منم میترسم مدفوع کنم

اصلا مشکلی نیست ک مدفوع کردی اتفاقا خیلی خوبه ک مدفوع کردی

و چون حس زور داری بخاطر همونه❤️

بخیه خوردی. نینیت وزنش چنده؟

ان شاءالله بسلامتی قدمش پر از خیر و برکت گلم

وایییی مدفوع کردن خیلی بده منم میترسم😱😂😂😂😂😂😂

سوال های مرتبط

مامان هانیس ♥️ مامان هانیس ♥️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت دو


خلاصه اون شب رو با قرص زیر زبونی گذروندم هر ۶ساعت یه بار بهم قرص زیر زبونی میدادن ساعت ۸صبح روز جمعه(۱۹بهمن)دکترم اومد معاینه کرد دید اب از اب تکون نخورده و دهانه رحمم بزور نیم فینگر شده برام سوند وصل کردن که ب کمک سوند شاید دردام شروع شه و در رحمم باز شه اذیت شدم درد داشت سوند گذاشتن ولی باز قابل تحمل بود پرستارا سرم ک برام زده بودن بد زده بود کل دستم ورم کرده بود خیلی درد داشت دستم سوند ک گذاشتن دردام کم کم شرچع شد ولی قابل تحمل بود دیگه شرچع کردم تو اتاقم راه میرفتم رو توپ مینشستم مامانم کمرمو ماساژ میداد ورزش میکردم ک شاید در رحمم باز شه بازم هنوز آمپول فشار بهم نزدن منم کلافه شده بودم تو محیط بیمارستان حالم بد شده بود هرکی میومد بعد من بستری میشد بچش ب دنیا میومد و میرفت ولی من همچنان بودم همینجوری گذشت تا ساعت ۸غروب بهم آمپول فشار زدن دردام خیلی خیلی خیلی شدید شدن بی نهایت اذیت شدم داد میزدم گریه میکردم از مامانم میخوایتم ک کمرمو ماساژ بده؛کمرمو ک ماساژ میداد یکم آروم میگرفتم مامانم و پرستارا هرکاری کردن گفتن یه لقمه غذا بخور تا انرژی داشته باشی میخوای زور بزنی بچه بیاری نتونستم اون شبو غذا نخوردم حالت تهوع داشتم حالم واقعا بد بود پرستارا میومدن معاینه میکردن التماسشون میکردم میگفتم توروخدا معاینه نکنین انقد بیذار شده بودم که حتی از ان‌اس‌تی گذاشتنم حالم بد میشد میگفتم ان‌اس‌تی نگیرید ازم...
مامان مهرسام❤️ مامان مهرسام❤️ ۱ ماهگی
پارت ۲

خلاصه ساعت 9 بود صبحانه آوردن ولی من درد داشتم نمی‌تونستم بخورم گشنم هم بودم شام درست حسابی نخورده بودم ضعف کرده بودم😂 هی نگاه به صبحانه میکردم هی غصه می‌خوردم ((‌شکمو هم خودتونین😂😂))
خلاصه دستگاه دردامو نشون میداد بهم سرم وصل کردن نمیتونم چی بود
ساعت ۱۰ ۱۱ بود دیگه نمیتونستم تحمل کنم هی دستگاه رو میکشیدم میرفتم سرویس خونریزی کرده بودم ترسیدم صدا کردم دکترا رو گفتم من خونریزی دارم گفتن نترس بخواب خوابیدم باز اومدن معاینه کردن گفتن این درد خودشو داره ولی کافی نیست آمپول فشار زدن کم کم نتونستم تحمل کنم جیغ میزدم از درد نمی‌تونستم رو تخت بخوابم بلند که میشدم میرفتم سرویس دردم آروم میشد رو تخت که می‌خوابیدم کمر دردم شدید میشد خلاصه ساعت ۱ بود نهار آوردن دکتر خودم اومد گفت که بزار معاینه کنم اگه وقت زایمان هست نباید بخوری معاینه کرد ۶ سانت باز بودم یه میله پلاستیکی کردن داخل فک‌کنم کیسه ابم پاره کردن گفتن زور بزن یه زور زدم البته با جیغ و درد😂 گفتن سر بچه پیداست دو نفر اومدن بلندم کنن ببرنم اتاق برای زایمان تو دو ثانیه شدم ۱۰ سانت فول😂😂 تو اتاق خوابیدم پاهارو دادم بالا🤣🤣 گفتن تو سینت جمع کن سرت بیار بالا زور بزن هروقت دردت شروع شد هی می‌گرفت هی ول میکرد فقط باید وقتی دردت می‌گرفت زور می‌زدی اگه قطع میشد زور می‌زدی بی فایده بود

ادامه پارت بعد
مامان هاکان💙 مامان هاکان💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
من توی ۴۱هفته و ۳روز رفتم بیمارستان معاینه کرد گف ۱ درجه باز شده ختم بارداری دادن بستری شدم ی اتاق تنها بودم اومدن باز معاینه کردن گفتن ۲فینگر دیر پیشرفت کرده ایزی وصل کنین( سوند داخل رحمم ) بدترین درد دنیا روی همین ایزیه بود ک افتادم ب لکه بینی آبریزش ایزی ک فقط داد میزدم میگفتم کیی میشه من از این بیمارستان راحت بشم اومدن باز معاینه کردن گفتن با ایزی شده ۳ درجه ک خودشون زنگ زدن ب ماما همراهم اومد ورزش داد دردام کنترل میشد اوکی بود تا این ک اومدن باز معاینه کردن گفتن ۲درجه من خودمو باختم چون ی روز تمام تو بیمارستان بودم هنوز زایمان نکرده بودم توی اون روز ی دوز ب من سرم فشار زدن من بدترین درد زایمانو سپری کردم ولی روی ۲درجه مونده بودم شب ساعت ۱۲ ی دوز سرم فشار قطع شد صبح ساعت ۶ دوباره شروع کردن ب سرم فشار باز دردام زیادتر شد من روی ۲ درجه بودم میومدن معاینه تحریکی میکردن خونریزی میکردم میگفتن باید طبیعی بدنیا بیاری من افسردگی گرفته بودم
مامان النا مامان النا ۳ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی
ساعت ۱ظهر بود که درد داشتم کمرم خیلی درد میکرد انگار که شکسته اصلا نمی‌تونستم تحمل کنم همش به خواهرم میگفتم بیا کمرمو ماساژ بده با ماساژ دردم کم تر میشد ولی وقتی ول میکرد ماساژ رو دوباره خیلی درد می‌گرفت کمرم خلاصه آنقدر درد کشیدم ساعت ۶بعدازظهر شد به شوهرم زنگ زدم گفتم به این پرستاران زنگ بزن بگو زن منو سزارین کنید دیگه نمیتونستم تحمل کنم درد رو شوهرم زنگ زد به پرستارا اونا اومدن بالا سر من خواهرم سروصدا کردن گفتن یا گوشیت می‌بری بیرون می‌زاری یا همراهت می‌ره بیرون گفتن چرا به شوهرت زنگ زدی که سزارین بشی کلی سرو صدا کرد منم از ترس اینکه خواهرمو بیرون نکنن هیچی نگفتم آخه خواهرم همش کمرمو ماساژ میداد اگه نمی‌بود میمردم از درد دیگه دردت رو تحمل کردم ساعت ۱۱ونیم شب کیسه آبمو پاره کردن ماما همراه هم گرفتم از همون بیمارستان خواهرمو گفتن بره بیرون ماما همراهم اومد خیلی کمکم کرد همش کمرمو ماساژ میداد سه بار منو برد زیر دوش آب گرم که دردم کمتر بشه خرما میزاشت دهنم آب بهم میداد زیردوش کمرمو ماساژ میداد ساعت شد ۲شب دکتر اومد تو اتاق زایمان باپرستارا گفتن همه زایمان کردن تو آخری هستی باید تا ی رب دیگه زایمان کنی منم خوشحال شدم گفتم انشالله بشه تا ی رب دیگه چون از درد داشتم میمردم هی معاینه میکردن منم هی زور میزدم اول بلد نبودم زور بزنم ماماهمراهم بهم یاد داد هرچی زور میزدم نمیومد بیرون دخترم دیگه تو دردام با تمام توانم زور زدم دکترم برش زد بلاخره ساعت ۲:۵۰دقیقه النای ما به دنیااومد دیگه خیالم راحت شد میخواستم جفتم دربیارن خیلی فشار دادن شکممو مردم از درد اونم بعدشم که کلی بخیه خوردم همشم حس کردم سوزن و نخ
مامان مهرسام❤️ مامان مهرسام❤️ ۱ ماهگی
پارت ۳

جیغ میزدم التماس میکردم میگفتم توخدا یه مسکن بزنید یه بی حسی بزنید🤣 خیلی میترسیدم چون خیلی فیلم زایمان طبیعی اینا نگاه کرده بودم وقتی فکر میکردم که الان اونقدر باز شدم اینا ترسم بیشتر میشد😂😂 آنقدر التماس کردم مسکن بهم زدن دستگاه گاز آوردن گفت نفس عمیق بکش بزن آقا من اقدر دردم زیاد بود این دستگاه فشار دادم که گیج شدم دکترم عصبانی شد از دستم گرفتش گفت گیج‌ گیجت می‌کنه نباید می‌زدی آنقدر🤣🤣 خلاصه یه پارچه پهن کردن رو شکمم تا وسط پام زور زدم احساس میکردم استخون واژنم داره کش میاد😭🤣 دکترم بالای شکمم فشار میداد حس میکردم بچم حرکت می‌کنه به سمت پایین من زور میزدم دکتر شکمم فشار میداد یهو حس کردم خالی شدم دردم کم شد فقط سوزش داشتم یهو بچم گریه کرد 🥹😍🤣 منم احساساتی شدم گریه کردم بچم بردن اون سمت اتاق بعد چند دقیقه من بی حال افتاده بودم رو تخت دکترم اومد بالای سرم گفت ماشالا ماشالا من به جای تو زاییدم دختر چقدر جیغ جیغ می‌کنی 🤣🤣🤣 خلاصه گفت سرفه کن تا جفتت بیوفته خلاصه من سرفه کردم یهو باز خالی شدم گفتم افتاد تو دست یه زنه🤣 وای انگار جیگر سالم گوسفند به اون بزرگی🫤😂 دونفر اومدن اینور و اونور شکمم فشار میدادن تا هرچی تو رحمم هست خالی بشه آنقدر درد می‌گرفت که فقط جیغ میزدم ساعت ۲ و ۴۵ دقیقه ظهر بچم دنیا اومد تا ۴ و خورده آیی من بخیه خوردم سه تا آمپول بی حسی زد بهم برای بخیه آخرش بخیه بیرونی بدون بیحسی زد 😭🤣 وای یه حس خوبیه هم حس بدیه یه جوره خلاصه بخیه خوردم با پارچه و آب تمیزم کردن یه پارچه گذاشتن وسط پام گفتن نگه دار خون نریزه رفتم سوار ویلچر شدم رفتم تو بخش بازم هیچکس نبود 😐 تاریک تاریک
مامان sevin🤍 مامان sevin🤍 ۲ ماهگی
خواهرم بالا سرم گریه میکرد قران میخوند🥺میگفتم میمیرم لگنام میشکنن حتما گفتم بردارین سزارین کنین گفتم فولی چرا هرچقد التماس کردم گفتن نه اصلا دیگه داشتم میمیردم مدفوع ک کردم فول شدم دکتر میگف مدفوع کن زود باش
دکتر اومد هرچقدددر فشار میدادم مگ میومد بیرون دیگه درد کمر و لگن نداشتم ولی قشنگ حس میکردم دهانه واژنم داره پاره میشه دکتر ک گف بار اخر فشار بده رونامو گرفتم همه زورامو دادم اومد بیرون انگاری از شکم مادر تازع بدنیا اومدم🥲نشونم ندادن من همش میترسیدم تو صورتش مشکلی باشه دکترم خیلیییی خوب بود مهربون فقط با زبون نگهم مبداشت میگف افرین افرین نه جیغی نه چیزی میگف استراحت کن بد باز زور بده عجله نکن دکتر خیری بود اون طرف دکترا داد میزدن میگفتن زود باشین بچه خفه شد این اصلاااا میگف چرا عجله میکنی وقتی در اومد مامانم و خواهرم بچه رو بردن من موندم😐😂 بدنم میلرزید سردم میشد پالتو تنم بود دکترم اومد گف اونارو ول کن برام پتو اورد جفتمو کشید انگار دنیا مال من بود بخیمو زد بچرو اوردن شیر دادم
مامان یزدان🤰 مامان یزدان🤰 ۱ ماهگی
مامان هستی و نیلا مامان هستی و نیلا ۳ ماهگی
ساعت ۳ بامداده خابم نمیبره اینجا😕پس از تجربه زایمانم بگم براتون
دیروز اومدم زایشگاه واس نوار قلب از حساب پریود ۴۰ هفته و ۴ روز و از حساب سونو ۳۹ هفته و ۳ روز بودم گفت ک با سونو پیش میریم و اگ دردتم نگرفت تا ۴۱ هفته صبر میکنیم بعد بستری میکنیم.هیچی دیگه نوار قلب گرفت کفت انقباض نداری ضربان قلب بچه هم خوبه.معاینه کرد گفت دو سانتی.فشارمو گرفت ۱۳ نیم بودم اولین بار بود میرفت بالا همیشع رو ۹ بودم قبلا.زنگ زد ب دکتر دکتر گفت فشارش بالاس باید بستری بشه.بستری شدم ساعت ۳ امپول زدن ۴ ب بعد کم کم دردم شرو شد قابل تحمل اخ هم نمیگفتم.تا نمیدونم ساعت چند معاینه کردن گفتن هنوز دو سانتی باید کیسه ابو بترکونیم.همین ک کیسه ابو ترکوندن درد اصلی منم شرو شد.تا ۷نیم ۸ با نفس عمیق کنترل کردم معاینه کردن گفتن شده ۵.دیگه نمتونستم تحمل کنم نفس عمیق میکشیدم با داد خالی میکردم حس زور اومده بود سراغم دو س بار ک دردم گرفت با حس زورو مدفوع مامارو صدا زدم اومدن دیدن گفتن ۹ سانته همش میگفتن بدون جیغ زور بزن چند باز زور زدم بچم بدنیا اومد اینطوری شد ک تا درد اصلی و فول شدنم تقریبا دوساعتم نشد ولی خیلی پارم کردن نامردا.بعد زایمانم همش میومدن شکممو فشار میدادن میگفتن خون زیاد میره لخته داره و فلان.بعد چند دقیقه باز اومدن همون روال ولی باز پنج تا بخیه دیگه هم زدن بعد اون گفتن دیگه خوبه اوردنم بخش
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۲ ماهگی
پارت هفتم
دیگه آقام خرما و ابمیوه بهم میداد خیلی کمک می‌کرد باز ماما یه ورزش دیگه داد می‌بایست رو زمین بشینم تا اون ورزش بتونم انجام بدم موقع انقباض باس شوهرم کمرم محکم فشار میداد اینکارو ادامه داد ورزش کردیم آهنگ گذاشت خواهر شوهرم و کلی شوخی میکردن که من یکم دردام کمتر حس کنم اما من تو حال خودم داشتم میمردم به غلط کردن افتاده بودم اینقد فوش به خودم دادم که نگو این ورزش تموم شد گفت بخواب معاینه کنم ساعت 2و نیم بود بهم گفت چیزی دیگه نمونده تا فول بشی پس جیغ نزن سعی کن نفس بگیری زور بزنی آروم باشی و این حرفا منم نه گریه میکردم نه جیغ میزدم اما دردا بدی بود خیلی بد...اقام بیرون کرد باز یه ورزش بهم داد که رو تخت انجام می‌شد این ورزش انجام می‌دادم دستا خواهر شوهرم کبود شده بود از بس فشار داده بودم طفلی همش داشت بهم امید میداد میگفت تو میتونی زور بده خوراکی دهنم میذاشت آب میزد به صورتم باز ماما گفت بخواب معاینه کنم حالا نه میتونستم راه برم نه بشینم نه وایسم هیچی دیگه...
مامان آریا مامان آریا ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت دو
فکر میکردم با اپیدورال همین هم حس نمی‌کنیم وگرنه تجربه من رو بخواین اپیدورال نمی‌کردم . ماما اومد یکم ورزش کردم و یک صندلی بود برعکس نشستم روش که احساس کردم بچه خیلی داره فشار میاره جیغ زدم گفتم داره میااد ماما هم دکترم رو صدا زد با یک ماما دیگه اومدن و سریع رفتم روی تخت و دیگه موقع انقباض ماما همراهم می‌گفت نفس عمیق بکش جیغ نزن به حرفش گوش دادم یکی دوتا انقباض رد کردم و دیگه بعدش خیلی فشار زیاد بود جیغ زدم و گفتم بچه داره میاد دکترم می‌گفت بزار بیاد خوبه ادامه بده دیگه گفتن ی زور محکم بزن یکی دوتا زور محکم زدم و دکتر گفت فوت کن فوت میکردم و دیگه زور نمیزدم دیگه بچم به دنیا اومد.
تجربه من اینکه اگه برگردم عقب اپیدورال نمیکردم
اینکه دردامو خونه کشیدم خوب بود که هی معاینه نکردن ولی از خونه تا بیمارستان خیلی استرس کشیدم که بچم به دنیا نیاد وسط راه چون صبح روز زایمانم به دکترم زنگ زدم گفت بیا بیمارستان ولی من رفتم بیمارستان نزدیک خونمون و اینجا معاینه کردن گفتن چهار سانتی و اگه بری وسط راه ممکنه زایمان کنی ولی من نمی‌خواستم اون بیمارستان زایمان کنم با استرس و ترس رفتم تا بیمارستان
سوالی داشتید بپرسید