۱۴ پاسخ

اصلا نزار وقت آزاد داشته باشه‌
اشپزی کنید باهم بازی های هیجانی بکنید‌
خودتون‌هم‌ زمان رابططتون خیلی دقت کنید .....
بچس از سرش میوقته ولی زمان میبزه ....
پیش‌ هیچ کس هم‌نگو این عادت بچتو
‌هیچکس

مشاورش ادامه حتما

کمی طول می‌کشه حواسش و پرت کن بگو این کارو نکنی میبرم شهر بازی و...

خواهش میکنم دیگه پیش کسی نگو اصلا حتی به آشنا ها

هرموقع دیدی اون کارو میکنه سریع صداش کن یه بستنی بده بهش

بنظرم اصلا نذار ی لحظه با خودش تنها باشه هربار ی مسئولیت بده دستش یا حتی باهم غذا درست کنید کیک
بازی کنید
خونه رو تمیز کنید حتی جارو برقی بده دستش بگو جارو بزن
آنقدر مشغولش کن و تشویقش کن ک بصورت ناخودآگاه خودش کارهاش تکرار کنه هرساعت خاصی ی کاری بکنید آنقد ک ملکه ذهنش بشه

بازیای حسی انجام بده .. زیر انداز بگیر ضد اب باشه..بازیای کف بازی..ارد بازی..اب بازی ..بزار بیشتر تایم روزانه اش ب بازی صرف کنه..اوکی میشه..کاردستی بزار براش درست کنه..کار با چسب برا بچه ها لذت بخش.‌زیاد بهش یاد اوری نکن..دعواش نکن..نترسونش..از هیچی..مادر و پدر نقطه امن بچه ها هستن..فقط حواسش رو پرت کن..بیشتر تو بازی بهش یاد بده..کتاب زیاد بخون.. تو نقاشی بهش خیبلی چیزا میشه ب بچه یاد داد..ولی بچه ها عاشق بازی ان..مطمینم اون بچه شمام اینکار و نمیدونه خود ارضایی..براش حکم ب بازی و داره..پس تا میبینید ی بازی براش طراحی کنید..پیجای خیلی زیادی درمورد بازی هستن تو اینستا لز اونجا بازی ها رو یاد بگیرید ب بچتون هم یاد بدین..

عزیزم این راهکاروانجام بده وقتی خوابه یه کم رژقرمز بزن بغل رانش بیدارشد بگو نازگل چیکارکردی پاهاتو بهم فشاردادی خون اومده سریع بادستمال پاک کن بگو دیگه فشارندی پاهات قطع میشن کامل ازذهنش میفته

دختر من دوسالگی دمر میوفتاد و اونجاشو ب زمین میمالید ی مدت یادش رف دوباره بعد چند وقت باز این کاررو انجام میداد ولی خداروشکر دیگه از سرش افتاد . منم دعواش نمیکردم فقط وقتایی ک میدیدم سریع صداش میکردم حواسشو پرت میکردم خودشم میدونست کارش اشتباهه تا میدید من دیدم سرع خودشو جمع میکرد

دختر من دیروز میگفت
من خصوصیم رو قلقلک میدم خیلی خوبه.
وقتی میرم حموم توی تشت میشینم و تو نیستی انجامش میدم 😶😶

کار خودشو باافتخار لو میداد😬

سعی کن سرشو گرم کنی
یا یه داستان بگو‌که ینفر داشته این‌کارو میکرده از چیزی که میترسه بگو اومده بچهه رو برده
حالا چیزی که میترسه
پلیس ممدقلی

همین دخترت که پنج سال و چهارماهشه؟ از کجا یاد گرفته

چندسالشه مگه؟

اجازه نده بکنه یک مدت یادش میره بنظرم

تجربه ندارم
ولی میدونم زمان میبره تا ازسرش بیوفته

سوال های مرتبط

مامان لیونا مامان لیونا ۵ سالگی
سلام من دخترم الان ۲۰ سالم شده وقتی بچه بودم لز وقتی به دنیا اومدم تا مدت خیلی زیادی حدودا تا ۱۳ سالگی وقتی دعوام میکردن یا ناراحت میشدم هم خیلی زود گریم می‌گرفت دست خودم نبود هم نفسم بند میومد نمیتونستم نفس بکشم حالم بد میشد نمیدونم اسمش چیه هردفعه که گریم می‌گرفت اینطوری میشدم و در حال خفگی بودم تا چند دیقه بعد اتمام گریم ادامه داشت و تا کاملا آروم نمی‌شدم پشت هم نفس نفس میزدم خیلی قفسه سینم درد می‌گرفت ولی هیچوقت دکتر نبردم بخاطرش فقط یادم حدود یکی دوسال دبستان بودم نمیدونم دقیقا کی یه تیک گرفته بودم که لبامو نمیتونستم رو هم بزارم اذیت میشدم برا همین مجبورا هر چهارسنایه یبار یا کمتر لب پایینمو به سمت چپ یا راست حرکت میدادم تا اذیت نشم دیگه سر اون یه مدت بردنم دکتر یه قرص صورتی بهم میدادن و یه نفر باهام صحبت می‌کرد حالم خوب شد ولی میترسم بازم برگرده جدیدا فقط وقتایی که خیلی خیلی ناراحتم گریه میکنم نه به اون اندازه ولی نفس نفس میزنم ولی اونجوری نیست که نفسم قطع شه در حد خفگی به نظرتون مشکلم چیه چیکار باید بکنم
مامان دردونه مامان دردونه ۵ سالگی
سلام روزگارتون خوش
اول بگم قضاوت نکنید....من واقعا از دست پسرم کلافه ام...امروز رفتم دنبالش مهد کودک میبینم بینیش قرمزه میگم چی شده میگه خاله زده به مربیش گفتم زنگ زده میگه خودش جدبدا خودش رو میزنه موهاش میکشه گلوش فشار میده‌.. دمپایی شو گاز میگیره میگم تو خونه اینجوری نمیکنه شاید از کسی توی مهد یاد گرفته میگه نه بخدا کسی اینجوری نکرده...ی پسر شیطون هست اونم به شدت بچه شما نبوده....هیچ روشی روش جوابگو نیس اینو خودمم میدونم از کسی هم ترسی نداره ... نمیدونم چه کنم اومدم کلی باهاش حرف زدم شروع میکنه فحش دادن مثلا میگه زهرمار و اینا ...حالا خودم گفتم اینو تو عصبانیت ولی این از دم همون حرفی که نباید بزنه رو درجا تکرار میکنه اونم هر روز....این بماند شلوارش در اورد شروع کرد خندیدن و رقصیدن دیگه زدم سیم اخر لباسمو پوشیدم لباس اونم پوشیدم بغلش کردم گفتم دیگه نمیخامت هی مبخام باهات منطقی باشم اروم باشم کنترل کنم ‌.....جایزه تشویق.بی توجهی...محبت...حرف ..‌قصه اینا همه رو رفتم حتی مشاوره که اونم اصلا راضی نبوددم همون جلسه اول شروع کرد به تجریه تحلیل زندگی من ...همسر من زیاد خونه نیس و وفتش با بچه ها نزدیک به صفره....مشاور هم میگفت تو قربانی هستی تو این زندگی تو شاید پذیرفتی اما بچه نه تو باید جور پدر رو بکشی،😒 من هم در حد توانم متوسط براشون وقت میزارم همه چی هم براش فراهمه چه کنم دیگه