۱۳ پاسخ

حالا یه چیز بگم انسان از نسیان میاد یعنی فراموشی بعد همه رو یادت میره یکی دیگه میاری😂🥲حالا جدا از شوخی همه ما همینیم مادر شدن یه مرحله ی سخخخخت پر چالش و که تو رو قوی می کنه برای مادرت بوده برای مادر مادرت و.... حتی دخترت سعی کن با تمام این اوصاف از فرشته ات لذت بری چشم رو هم میزاری بزرگ میشه و دلت تنگ بچگی هاش میشه🙂🙂🙂

عزیزم حق داری ،منم مادرم و حرفاتو درک میکنم ،من خیلی خودمو سرزنش میکردم که چرا خسته میشم ولی وقتی با مشاور حرف زدم گفت تمام این حسا طبیعیه چون تو یک انسانی گفت اصلا به خودت عذاب وجدان نده بابت خستگی و عصبانیت یا گاهی پرخاشگری ،یه عده میخوان بگن نه ما نه خسته میشیم و نه عصبی بچه داریم خیلی گل و بلبله😂
این روزاهم بلاخره میگذره و بچه هامون هر روز بزرگتر و عاقل تر میشن و دوباره کم کم زندگی به روال عادی خودش میفته
سعی کن مدام تو ذهنت مرور کنی اینو تا یکم انرژی بگیری من هر وقت خسته میشم و کم میارم فقط این فکر میکنم که چند ماه دیگه بزرگتر میشنو و این روزاهم میگذره و به این فکر میکنم که این موجود کوچولو به من احتیاج داره 🥺

می‌دونم عزیزم .منم خیلی خیلی اذیت شدم سردخترم خیلی خیلی .منم فرق کردم نسبت قبلیم .

درک میکنم عزیزم وضعیت منم همینه فقط نیاز داریم به یکم درک

درکت میکنم من دوتا شیر به شیر دارم پسرم مریض بستری شد دخترم تنها گذاشتم کلی فشار رومه اعصبی شدم کلا اخلاقم یکی دیکه شده

سلام منم همینجور بخدا الان ساعد ۶صبحه ولی بیدارم بچه رو شیردادم پوشکش عوض کردم و تاب میدم تا گیچ خواب بشه . چشام سو نداره

حق داری درکت میکنم

قربون دلت مامان قشنگ
حق داری و الله

با تمام وجود درکت میکنم پسرمن خیلی بهونه گیری کم می‌خوابه توی بیدار بودنم همش درحال گریه کردنه ازیه طرف یه بچه مدرسه ای دارم که خیلی وقت نمیکنم بهش برسم درسش داره ضعیف میشه بازیگوش شده اصلا به درس اهمیت نمیده منم که نمیتونم نه جای دارم برم اصلا خستم از همه

درسته سخته واقعا
خدا قوت
یکم کمک بگیر استراحت کن از پا درمیای اینجوری

درک میکنم عزیزم خیلی سخته

عزیزم منم دلم برای خودم تنگ شده
من چند روزه بدن درد دارم و یکدفعه بدنم یخ میکنه باز گرم میشه و سردرد شدیدم بیشتر شبیه ویروسه
الان رفتم دکتر بهم میگه از اعصابه
حسابی ناراحت شدم مگه میشه استخون درد از اعصاب باشه

حق داری
منم تا چهار و پنج صبح بیدار بودم
از ساعت دوازده شب همینطوری گریه میکرد و به خودش می‌پیچید و دست و پا میزد تا چهار و پنج
الان خیلی خستم

سوال های مرتبط

مامان قشنگم🤱🏻 مامان قشنگم🤱🏻 ۱۰ ماهگی
سلام مامانا🙋🏻‍♀️
شبتون بخیر✨️
نمی دونم چرا نمی شد تا الان منم تاپیک بزنم، تا قبل از بارداری بسیار اهل نوشتن توی دفتر خاطرات بودم، که همزمان با بارداری دفتر خاطراتم گم شد😵‍💫

از بعد از زایمان روز شماری می کردم که روزها بگذره و دخترم بزرگ تر بشه ، آرزو داشتم چشامو ببندمو😌باز کنم 😳بعدش ببینم نی نی کوچولوم شش ماهه شده ، حالا از وقتی دخترم شش ماهه شده احساس می کنم رفتیم روی دور تند و این دفعه من نمی خوام روزها اینقدر بی‌رحمانه سریع بگذره🏃‍♀️🏃
اصلا متوجه نشدم کی هفت ماهش شد ، کی رسیدیم به نیمه های هفت و احتمالا خیلی سریع تر از چیزی که فکر می کنم هشت نه ده و...

روزهای بعد از زایمان یا بهتره بگم تا ۴ ماه برای من خیلی سخت گذشت ولی گذشت. بی تجربگی ، تنهایی ، خستگی ، سرگیجه ، کم خونی ،گرگرفتگی های وحشتناک ، بی خوابی همش گذشت و شرایط الان خداروشکر بهتر شده .

حتی دیدن عکسای اونموقع هم یه حس ناآرومی بهم میده، نمی دونم شاید بعدها دلتنگ همون روزای سخت هم بشم ولی از الان دلتنگ همین لحظه م😕


شما چطور؟از شرایط سخت بیرون اومدینو به پایداری نسبی رسیدین؟ دلتنگ روزای بعد از زایمان شدین یا نه اصلا قرار نیست دلتنگ بشین؟😄