چقدر بلاتکلیفی بده. میخوام از شوهرم جدا شم. از دیروز اومدم خونه مامانم‌ مامانم خودشم مسافرته منو پسرم تنها. دارک دق میکنم. روز اول که همه ش پسرم گریه کرد که بریم خونمون. امروز بهتر شده ولی خودمم دلم خونه رو میخواد. یعنی شوهرم نباشه ولی خونه و وسایل خودم باشه. پسرم هر حرفی میزنه میگم خدایا قراره دیگه هرشب باباشو نبینه یعنی. دو ساله دارم به این تصمیم فکر میکنم ولی حالا که استارتشو زدم انگار جا زدم. فقط به خاطر پسرم. عین مرغ پرکنده شدم تو خونه. دیروز که اومدم احساس میکردم اگر یه لحظه دیگه تو اون خونه بمونم یه بلایی سر خودم میارم. بابام یه ماه فوت کرده و شوهرم دائم یه بهانه ای برا قهر و دعوا داشت به جای درک کردن. خیلی مشکلات جدی تر داریما این آخریش بود که یهو منو داغون کرد. حالا گیجم نمیدونم برم دادخواست بدم ندم.برم وسایلمو جمع کنم یا نه. موندم تو بلاتکلیفی. دلم نمیخواد برگردن به اون زندگی اصلا چون دو سال تلاش کردم درست شه و نشد. ولی تحمل این استرس و این بار روانی هم ندارم‌ خدایا کاش زودتر بگذره

۱۹ پاسخ

ب نظرم الان دادخواست نده ی تایمی بمون شرایطو بسنج کامل ی مشاوره م بگیر بعد اقدام کن

عزیزم اگه واقعاتصمیمتوگرفتی وزندگی کردن باهمسرت برات سخته،(چون قبلامشکلت باهمسرتوگفته بودی)کم وبیش درجریانم،به این فک کن آیامیتونی بامادرت زندگی کنی،چون گاهاطرزفکرمادربادخترنمیخونه ودیگه اون راحتی خونه خودتونداری وخیلی چیزاا،خونت بایدجداباش
نمیخوام تشویقت کنم برای طلاق ،کاش برین پیش مشاورمشکلتونوحل کنین

عزیزم برنگرد تا مشکلت حل نشده تا پایه طلاقم برو وقتی پشیمون بشه و قدر شمارو بدونه خودش میاد تحمل کن من خودمم قهر کردم خیلی عذاب میکشیدم دخترم ۹سالشه و بچه هامو گذاشتم رفتم قهر بازم بخاطر بچه ها برگشتم الا پشیمونم مشکلم الا زیادتر شده واقعا سخته ولی ب جایی برس که حداقل زندگی بهتری داشته باشی انشاالله که هرچی خیر باش خدا برات پیش بیاره

عزیز من این حالت کاملا در پروسه جدایی طبیعیه و تازه اولشه، حدود یکسال شما اینطورید و تحت فشارای زباد که حتی ممکنه فریاد بزنید. یادمه خواهرم پس از یه زندگی یازده ساله تصمیم گرفت از همسرش جدا بشه و رفت دفترخانه و ازش وکالت درطلاق گرفت و برگشت خونه زنگ زده بود به من وپشت گوشی با فریاد گریه میکرد😭😭😭😭 و میگفت آجی من کار اشتباهی کردم من نمیدونم چیکار کنم تو بگو من چکار کنم من دارم به محسن ظلم میکنم و.................. این درحالی بود که از زیبایی و خانومی هیچچی کم نداشت و کارمندم بود ولی همسرش رفت معتاد شد و شیشه ای شده بود و دیگه خواهرم نتونست بمونه تک اون زندگی، بااینحال گریه میکرد و میگفت من اشتباه کردم. ولی زمان که گذشت آروم شد و الان خیلی بهتره. یه دختر ده ساله هم داره که در زمان جدایی ۸ سالش بود. ولی آسیبم دید و این طبیعت جداییست. جدایی انتخاب بین بد و بدتره. میخوام بگم اگر به نقطه ای رسیدی که میخوای جدا بشی ، این بلاتکلیفیه و فشار همه جانبه کاااملا طبیعیه و باید تحملش کنی. در جدول روانشناسی جدایی رتبه اول استرس رو داره. باید محکم بلشی عزیزم. برات آرزوی بهترینهارو میکنم🌹

اگه خیانته حتما طلاق بگیر اوایلش سخته فقط اما راحت میشی میگذره

عزیزم بنظرم فعلا درخواست نده . یه مدت بمون بلکه سر عقل بیاد و تغییر بکنه
نارحت نباش بعضی وقتا تلنگر لازمه بزار قدرتو بدونه . ولی درخواست نده . اگه پیگیر شد و خواست باهات حرف بزنه شرطو شروطی که داری بهش بگو

منم حاضرم عذاب بکشم ولی یه روز هم بچه هام از خونشون رفاهشون جدا نکنم بچه هام به جاشون خونشون عادت دارن از خودم می‌گذرم بخاطر دخترام راحت تو خونشون باشن من نمیتونم از خونم وسایلم دل بکنم هرچقدرم بد باشه بخاطر دخترام خونم تحملش میکنم

گلم طلاق مشکلات خودشو داره
حتماتواین ۲سال ب این چیزا فک کردی
بین بد وبدتر قطعا داری بد رو انتخاب میکنی ک درگیر بدترش نشی

میدونم عزیزم عادیه دلت برا خونه خودت تنگ بشه فکراتو بکن ببین اگه میتونی اخلاقای شوهرتو تحمل کنی برو اگه نمیتونی نرو چون اگه بری برای شوهرت عادی میشه باهر دعوا میگه خودش میره باز خودشم برمیگرده و منتش سرت میمونه که توکه رفتی چرا باز برگشتی

نه فعلا داد خواست نده ولی اگه واقعا اذیتت میکنه یع چند وقت تحمل کن پیش مامانت بمون تا حساب دستش بیاد انشا الله درست میشه

مگه مشکلتون هست اگر میشه برو مشاوره تا حل بشه

عزیزم تاجایی که امکانش هست بمون اگه نتونستی بمونی اصلابه هیچ وجه توپیش قدم نشوبرای طلاق سعی کن شوهرتوجلوبندازی اگه خودت پیش قدم بشی هیچی ازحق وحقوقا بهت نمی‌رسه

سلام عزیزممم واقعا براتون متاسفم و درکتون میکنم من تجربه مشابه شما رو داشتم فقط بچه ایی نبود که نسبت بهش عذاب وجدان داشته باشم ولی خواستم بهتون بگم با اینکه بچه نبود و خانواده حمایتم کردن خیلی سخت بود طلاق ... احساس شکست و قضاوت دیگران و شکستن غرور تنهایی و دید بد اجتماع و ... آنقدر سنگین بود که میشه تشبیه به این کرد که از ی بلندی بیفتی و هم زمان شکستن شدن تمام استخوانات رو حس کنی هنوز آسیب های روحی و جسمی بطور کامل از ذهن و جسمم نرفته... با اینک خداروشکر ازدواج نسبتا خوبی کردم و مادر شدم...
ببخشید زیاد شد خواستم تجربه امو گفته باشم شاید کمکی باشه براتون...

نمیدونم چی بگم..بگم اینکارو بکن یا نه..ولی خیلی ناراحت شدم‌برات..مادر خوبی هستی آخه.. من بچه طلاقم هنوز کع هنوزه پر از آسیبم ولی بعضی وقتا میگم بهتر که جدا شدن من تو بحث و دعوا بزرگ نشدم الان زندگیم خوبه..خدا بزرگه برای پسرتوام

شغل شوهرت چيه؟

درامد داري يا ميخواي مامانت هزينه تو بچه تو بده؟!
اك بچه رو بهت نده فكر كردي؟
اينك اسمي روت نباشه هركس درموردت يك چيزي بك هر كسي برادر ر عمو دايي اقا بالا سرت باشه برات نظر بده فلان جا نرو برو چي ب اينا فكر كردي؟!
ب اون بچه چي؟!؟
ب مامانت ك غم رفتن بابات رو دوششه بعد باز قضيه تو ...
نكن پشيمون ميشي
چشماتو ببند جداشدن تو فك كن ببين رفاهت بالاتر ميره ؟

طلاق بابچه خیلی سخته بچه اسیبای جدی میخوره هرشب بهونه میگیره غذانمیخوره لج میکنه بایدتحملت زیادباشه بایدبتونی خواستهاش براورده کنی اگه میتونی ببخشی شوهرت ازاول شروع کنی بخاطربچت ببخش ازیه مشاورکمک بگیرتابهترراهنمایی کنه

سلام عزیزم خیلی ناراحت شدم خدا پدرتونو بیامرزه روحش شاد

اگ شوهرت معتاد نیس. کار داره. هیز نیس بچسب ب زندگیت

سوال های مرتبط

مامان اهورا مامان اهورا ۳ سالگی
من این روزا حال روحیم افتضاحه. پدرم دو هفته س فوت کرده ‌ خودم قشنگ تو مرز افسردگی ام و با شوهرم هم قهر بودم این چند روز به خاطر بی درکیش
اونوقت دیشب خونه مادرشوهرم بودیم پسرم و با عمه ش ذاشتم فوتبال بازی می‌کردن دیر وقت بود و بی تهایت هم گشنم بود. میخواستیم سفره بندازیم هی پسرم جیغ و داد که نه من میحوام فوتبال بازی کنم‌ هرچی گفتیم غذا بخوریم بعدش بازی کن و اینا اصلا انگار نه انگار. اصلا من تا حالا این حجم از لجبازی و بی ادبی تو پسرم ندیده بودم انقدر جیغ زد و پاهاشو کوبید و گریه کرد که قرمز شده بود. این داستان ده دقیقه ای بود میگفت نمیخوام هیچ کس شام بخوره. من انقدر عصبانی بودم فقط بلند شدم حاضرش کردم گفتم میریم خونمون . شام نخوردیم اومدیم تو راه ساکت شد و تو خونه هم غذاشو خورد ولی مم داشتم میمردم دلم میخواست بزنمش تا اون حجم عصبانیتم خالی شه. ولی نه زدمش نه با صدای بلند دعواش کردم بعد شام خودم دو تا رگای کتفم یهو گرفت. به شدت و وحشتناک نمیتونستم نفس بکشم. شوهرم انقدر ماساژ داد و قرص شل کننده خوردم و مسکن تا تونستم بخوابم و راحت نفس بکشم
الان شاید بگم خوشحالم که خودمو کنترل کردم و پسرمو نزدم در اون لحظه. ولی اون حجم از فشار عصبی که بهم وارد شد واقعا منو ترسوند. هنوزم یاد دیشب میفتم عصبانی میشم
مامان ارس مامان ارس ۳ سالگی
حال روحیم داغونه... نمیدونم بخاطر اینه که دارم پریود میشم یا چیز دیگه... یه سری فکر مثل قطار میاد و میره تو سرم... تک فرزندم همیشه تو زندگیم تنها بودم. پدر فوت شده فقط یه مامان دارم که همه دنیامه سنش دیگه رفته بالا پا درد داره ارتورز داره هر روز یه بیماری جدید فقط هم منو داره که بهش برسم... همش فکر اینکه نکنه یه روز ناتوان بشه تو معزمه....از اینکه همه ی زندگیشو برای من گذاشته من کوچکترین کاری براش نکردم دیوونم میکنه... از طرفی بارها موقعیت مهاجرت برام پیش اومده هربار بخاطر مامانم رد کردم چون نمیتونم تنهاش بزارم... اگه خواهر یا برادر داشتم اینقدر تنهایی اذیتم نمی‌کرد... خیلی وقتها به این فکر میکنم بچه ی سوم بیارم که بچه هام مثل من تنها نباشن ولی موقعیتش اصلا ندارم اون موقع کی به بچه هام برسه کی به مامانم برسه... دخترم خیلی باهوشه کلاس چهارمه یه مدرسه عالی درس میخونه الان یکی رو میخواد پا به پاش کمکش کنه واقعا نمیرسم کارهای پسرم مامانم ... 👇👇👇👇
مامان رادین مامان رادین ۴ سالگی
سلام خانما خوبین میشه لطفاً بیاید و تجربه‌هاتونو بهم بگید چقدر طول کشید تا بچه‌هاتون از پوشک کامل جدا بشن و خودشون بگن پسر من سه سال و یک ماهشه دو بار تا الان تلاش کردم یک بار تو دو سال و نیم و یک بار هم تقریباً دو ماه پیش الان دفعه سومیه که دارم تلاش می‌کنم و هر بار اصلاً همکاری نشون نمی‌داد ولی خب دیگه چون سنش رفته بالا دیگه الان من به هیچ وجه دیگه نمی‌تونم مای بیبیش کنم و بزارم مای بیبی بمونه هرجور شده می‌خوام جداش کنم الان تو روز سومیم تو این سه روز فقط دو بار با اصرار من که دیگه واقعاً عصبانی شده بودم یه دوبار دعواش کردم تو دستشویی دستشویی کرد بقیه‌اش رو شلوارشو خیس می‌کنه و بعد که شلوارشو خیس کرد میگه جیش کردم یا وقتی تو شلوارش پی پی می‌کنه بعداً میگه که پی پی کردم .
خودش که اصلاً دستشوییشو به من نمیگه که مثلاً دستشویی دارم بریم دستشویی ولی خودمم که می‌برمش باز دستشویی نمی‌کنه بعد میایم که بیرون دستشویی می‌کنه.
جایزه و خوراکی و چیزایی هم که دوست داره رو بهش میگم که بعد از اگه انجام بدی بعدش بهت میدم حتی دوبارهیم که دستشویی کرد بهش جایزه دادم ولی بازم اصلاً همکاری نمی‌کنه.
بعد الان چون روز سومیم دو شب شما وقتی خوابیده که متوجه نشه و صبح زود بازش کردم بعد صبح زود که باز کردم باز مای بیبیش خیس بوده هر دو شبو.
حالا لطفاً بهم میگی تجربه‌هاتونو بهم بگید چقدر برای شما طول کشید که از پوشک جدا شن چه کار کنم که زودتر از پوشک جدا شه و متأسفانه یه سری جاها هم عصبانی شدم و دعواش کردم واقعاً می‌دونم که سه روز مدت زمان کمیه که بخوام توقع داشته باشم که زود یاد بگیره ولی اصلاً به هیچ وجه همکاری نمی‌کنه یعنی من با گریه می‌برمش دستشویی شما بگید من چیکار کنم
مامان آیهان مامان آیهان ۳ سالگی
مامانا یه چیزی بگم
من مامانم اینا بیشتر وقتا شهرستان وقتی میان تهران من همیشه به شب پسرمو از عصر میدارم خونه مامانم و با شوهرم دوتایی میریم بیرون شام میگردیم احیانا میایم خونه با خیال راحت حرکت می‌زنیم بعد میریم برش میداریم اولش یکم عذاب وجدان میگیرم ولی بعدش یادم نیفته درآرامش مثل آدم غذا میخورم و با شوهرم راه میرم بدون استرس میگم خب منم آدمم اصلا بخاطر پسرم اینکارو میکنم وقتی رابطه منو شوهرم خوب باشه اونم خوشحال تر میشه😬😜حالا بنظرتون دیدگاهم خوبه؟شماهام از اینکارا میکنید یا همه جا میبرید بچتون؟اینم بگم پسرم فوق العاده شیطونه همین رستوران که امشب رفتیم قبلاً هم رفته بودیم با بچه بعد پسرم رفته بود یه قسمت که سنگ تزیینی داشتن بعد سنگارو پرت میکرد رو شیشه میزاشون یکیش خط افتاد ده مرتبه هم خاک گلدوناشون ریخت که نظافتچی با چشم آره تمیز میکرد و از اول تا آخر میدوید اصلا نفهمیدم چه غلطی کردم کجا رفتم ولی امشب عین آدم رفتیم نشستیم حرف زدیم و اومدیم