۱۴ پاسخ

گوشه دنج و تمیز آشپزخونه😊

تصویر

حال خوب😇

تصویر

وای خدا تازه تایپیک تو دیدم عزیزم
خیلیی مبارکت باشه چقدر خونت قشنگ و شیکه وسایلاتت خیلی نازه
آینه ات چند شد ؟؟

چ خونه ی خوشگلی.....خسته نباشی

به بهاین خونخ رو من داشتممممم هیچ جا نمیرفتم

چه آینه ی قشنگی

عزیزم مبارک باشهههه خیلییی هم عالی 👌😍
خونت همیشه پرنور آرامش آباد باشه 🌱😌😍

به به خونت چقدر دلبازو خلوته من عاشق چنین خونه ای هستم

چه خونه زیبایی چقدر باسلیقه👏

به به😍😍😍 امیدوارم بهترین و ناب ترین حس هارو تو این خونه تجربه کنید🌹🌹🌹

خداقوت، حال دلت همیشه خوش باشه

دلتون خوش و اجاقتون گرم

خداقوت عزیزم😍

سالن خونتون چند متره؟

سوال های مرتبط

مامان اهورا مامان اهورا ۳ سالگی
چقدر بلاتکلیفی بده. میخوام از شوهرم جدا شم. از دیروز اومدم خونه مامانم‌ مامانم خودشم مسافرته منو پسرم تنها. دارک دق میکنم. روز اول که همه ش پسرم گریه کرد که بریم خونمون. امروز بهتر شده ولی خودمم دلم خونه رو میخواد. یعنی شوهرم نباشه ولی خونه و وسایل خودم باشه. پسرم هر حرفی میزنه میگم خدایا قراره دیگه هرشب باباشو نبینه یعنی. دو ساله دارم به این تصمیم فکر میکنم ولی حالا که استارتشو زدم انگار جا زدم. فقط به خاطر پسرم. عین مرغ پرکنده شدم تو خونه. دیروز که اومدم احساس میکردم اگر یه لحظه دیگه تو اون خونه بمونم یه بلایی سر خودم میارم. بابام یه ماه فوت کرده و شوهرم دائم یه بهانه ای برا قهر و دعوا داشت به جای درک کردن. خیلی مشکلات جدی تر داریما این آخریش بود که یهو منو داغون کرد. حالا گیجم نمیدونم برم دادخواست بدم ندم.برم وسایلمو جمع کنم یا نه. موندم تو بلاتکلیفی. دلم نمیخواد برگردن به اون زندگی اصلا چون دو سال تلاش کردم درست شه و نشد. ولی تحمل این استرس و این بار روانی هم ندارم‌ خدایا کاش زودتر بگذره
مامان لیا 💞 مامان لیا 💞 ۳ سالگی
مامانم مسافرت بود و خواهرم چون شاغله خونه ما میموند صبحا که بیدار میشم در پارکینگ بزنم ماشینش دربیاره بره سرکار دیگه بعدش خوابم میپره لیا هم چون من بیدار میشم اونم صبح زود بیدار میشه ظهرا هم که هرکار میکنم نمیخوابه امشب مامانم اومد دعوت کرد زن داداش بزرگم هم که خیلی دوستش دارم با خواهرش اومده بود یاد خاطرات قدیم میکردیم و میگفتیم و میخندیدیم خوش بودیم لیا خانم بدقلقلی خوابش شروع شد و بهونه گرفت انقدر گریه کرد و جیغ زد مجبور شدم بیام خونه دلم موند تو جمعشون
قبل از بچه من و همسر اخرین نفری بودیم که از هر جمعی میومدیم بیرون الان اولین نفرم که هر مهمونی رو ترک میکنم
لیا کلا از اول بدقلق بود
چقدر محدود شدم چقدر جمعهام کنسل شد مسافرتام کنسل شده اصلا زندگیم از این رو به اونرو شده
منی که تو همه مهمونیا و جمعها و تفریحات بودم و اصلا خونه پیدام نمیشد الان شدم خونه نشین
نمیدونم چقدر دیگه زمان میبره که یکم لیا رو روال بیفته که من بتونم روال زندگی قدیمم رو پیش بگیرم
همسر میگه از طرف من بمن چندماه دیگه فرصت بده یکم شرایط رو واست اوکی کنم نمیدونم لیا چقدر دیگه فرصت میخواد