۵ پاسخ

منم همینجور شده بودم توجه نکن زودتر اوکی میشب

منم اینطوری بودم خیلی حساس و عصبی میشدم مثلا با پسرم حرف می‌زد و پسرم اینا میگفت حالم بد میشد احساس می‌کردم میخاد بچه رو از من سرد کنه الان یه ماهه ک زایمان کردم بهتر شدم ولی خب هنوزم بغلش میگیره و بهش توجه میکنه حالم بد میشه احساس میکنم فک میکنه بچه خودشه

مادر شوهرا همه همینن با اینکه مادر شوهر من زن خوبیه و واقعا ازش ممنونم به خاطر زحمت هایی که کشیده ولی همین که پسرم رو میگیره بغلش میگه بیا مادرت خوب نگهت نمیداره مادر خوبی نداری یا اگه دارم عوضش میکنم یا قنداق میگه زود باش,دیگه سردش شد به هر حال یه حرفی میزنن تو زیاد به دل نگیر

عزیزم هیچ خودتو ناراحت این یک بحران باید بگذرونی خودتو بزن به بی خیالی اگه بیشتر خودتو ناراحت کنی افسردگی بعد از زایمان میگیری دیگه نمیتونی به بچه برسی من هم اینجوری بودم حتی کارم به روانشناس رسید

ناراحت نباش اکثرمون از این گرفتاری ها داریم....
من هنوز زایمان نکردم ناراحت این چیزا هستم همیشه. مطمعنم بعد زایمان پا میشن میان و تظر مزخرف میدن. منم تصمیم دارم اصلاااااا کوتاه نیام و جواب بدم یه جوری که بسوزن.

سوال های مرتبط