تجربه زایمان سزارین :
من سزارین اختیاریو توی بیمارستان نیکان غرب انتخاب کردم.شب قبل زایمان از استرس کلا نیم ساعت خوابیدم بعدش ک آماده شدیم بریم بیمارستان تو راه کلی گریه کردم چون یه دلهره و ترس عجیبی داشتم .بیمارستان ک رسیدم پذیرش شدم و رفتم بلوک زایمان ان اس تی دادم،بهم سرم وصل کردن و بعدش قرار شد سوند وصل کنن من بهشون گفتم ک توی بی حسی برام بزارید ک خب قبول نکردن چون از شانس من بازرس اومده بود واس بازدید.
خلاصه بگم سوند درد خاصی نداشت یکم احساس سوزش داشتم و چون هنوز عادت نکرده بودم واژنم حس بدی داشت نمیتونستم بشینم سرپا یه پنج دقیقه ای منتظر موندم با ویلچر اومدن دنبالم
رفتم اتاق عمل همه چی خوب تر بنظر میومد دیگه تپش قلب و دلهره نداشتم بخاطر وجود دکتر ماهم ،روی تخت اتاق عمل ک دراز کشیدم بهم گفتن تا جایی ک میتونم سرمو خم کنم و نافمو نگاه کنم تا بی حسیو تزریق کنن …………..




ادامه داره

۴ پاسخ

مرسی که نوشتی 😍

عزیزم بقیه شو هم بذار منتظرتم میشه همینجوری جز به جز تعریف کنی😑دارم تصورش میکنم دقیقا اونجا چطور میگذره

عزیزم درخواست میدی من پرم

کو بقیه

سوال های مرتبط

مامان حامی مامان حامی ۷ ماهگی
سلام خوشگلا من اومدم ک تجربه زایمانمو بگم کسایی ک منو دنبال می‌کنند میدونستن ک چقد استرس دارم صبح روز شنبه ساعت 5ونیم بیمارستان رفتم اول ان اس تی ازم گرفتن بعد اومدن سوند وصل کردن ک من اصلا دوس نداشتم چون یه حس سوزش داشتم و دوس داشتم درش بیارم خلاصه طولی نکشید ک رفتم اتاق عمل لحظه ای ک امپول بی حسی و زدم اروم اروم شدم پاهام داغ شد و خیلی لذت بخش بود واسم چون حسش سوزشو نداشتم حدود 10دیقه بعدش دکترم گفت ک نینیت بدنیا اومد و صداشو شنیدممم واقعاا بهترین حس دنیا بود واسم دیگه تمیزش کردن و اوردنش پیشم بوسش کردم 🥰من زایمانم سزارین بود ک اون دردی حس نکردم تو زایمان فقط حالت تهوع داشتم یخورده ک امپول ریختن تو سرمم و بعدش لرز داشتم ک تا چن دیقه بعدش رفع شد پمپ دردم گرفتم خلاصه راضی بودم فقط موقع اولین بار ک میخوای بلند شی راه بری یخورده سخته همین درکل کسانی ک زایمان نکردن اصلا نگران نباشن خدا خودش جوری کمک میکنه ک خود ادم میمونه انشالله ک همه بسلامتی زایمان کنن و این حس خوب و تجربه کنن دعاگوی همگی بودم تو اتاق عمل💝💝💝
مامان جوجو(پارسا) مامان جوجو(پارسا) روزهای ابتدایی تولد
#زایمان سزارین ، خب مامانا نوبتی ام باشه نوبت تعریف تجربه زایمانمه. اقا ما دیقه ۹۰ تصمیمون سزارین شد، چون قبلا سابقه ترمیم داشتم راجت نامه رو ۳۹ هفته گرفتمو ۲۵ام رفتم بستری بشم، دکترم بتول ساعدی بود نامه رو داد بهم و رفتم از استرس داشتم میمردم چون دکتر گف برو موسی بن جعفر چون ممکنه بنت الهدی قبول نکنه نامه رو منم تا لحظه ای ک بستری شدم همش باید جواب پس میدادم ب این و اون ک چرا ترمیم شدی مگ زایمان داشتی؟ از این قبیل حرفا ، تااین ک تموم مراحل تموم شد و بستری شدمو انژیوکت وصل کردن، و هرچی اصرار کردم ک سوند رو توی بی حسی وصل کنن چون بد شنیده بودم ازش قبول نکردنو گفتن نمیشه مابین حرفام بگم بی نهایت پرسنل بی تربیت و پررویی داشت بیمارستان البته بعضیاشون ب معنای واقعی فرشته بودن، شانس من اونی ک سوند وصل میکرد خیلی مهربون بود اما اونی ک کارای انژیوکت و دیگه رو انجا میداد انقدرررر بی تربیت بود ک باهاش درگیر شدم .. خلاصه بریم ادامه سوند، پرستار مهربونه سوند رو وصل کرد خیلی اروم و دقیق اما بازم انقدرررر اذیت کننده بود ک اشکم اومد و گفتم خداروشکر که من زایمان طبیعی رو بیخیال شدم یه سوند نتونستم بعد چجوری معاینه و.... رو تحمل میکردم، خلاصه نمیتونستم راه برم گریه ام میکردم ولی خداروشکر تا سوند وصل شد سریع بردن اتاق عمل و با اون سوند زیاد معطل نشدم، توی اتاق عمل دکتر بیهوشی خیلی مهربون و دکترخودم بودن صحبت کردیمو احساس کردم بدون این ک بپرسن میخوان بیهوش کنن گفتم من نمیخوام بیهوش بشم ، و دکتربی حسی قبول کرد و بی حسم کرد همونجوری ک باهام صحبت میکرد امپول بی حسی رو برام زد چقد میترسیدم چون انقد بد گفته بودن ک حد نداشت ادامه پیام بعد....
مامان دلانا❤️ مامان دلانا❤️ ۲ ماهگی
مامان الوند🧒❄️💙 مامان الوند🧒❄️💙 ۴ ماهگی