دلم میخاد ب زندگی قبلم برگردم🫠🫠 عاشق بچمم ولی همه چی زندگیم خورده ب هم ۹ماه حاملگی ک بخاطر استرس اصلا با شوهرم نبودم الانم یا مامانم یا مادرشوهرم پیشم میخابن بخاطر بچه😓 دلم میخاد اصن هیچکسو نبینم☹️☹️☹️ خودم باشم شوهرم و بچم🫠 هر شب هرشب میان خونمون میریزن ی عالمه ادم. خسته شدم منم با بخیه😓

من یه ماهه سراین قضیه هررزو داره شوهرم میگه اگه کسی غیراز مامان باباهامون امدن خونمون من نمیزارم بیان تاخوب نشدی

درکت میکنم ولی بخاطر خودت میان الان شوهر مثل مادرت نمیتونه. بهت رسیدگی کنه منم تا دو دوازده روز یا مامانم پیشم بود یا مادر شوهرم ولی از اون به بعد بهشون گفتم که الان درد ندارم خودم میتونم رسیدگی کنم دیگه از اون شب خودمو شوهرم پیش بچمیم ولی نه مثل روال قبل من همش پای بچم یا شیر میدم یا عوض میکنم یا اروغشو میگیرم شوهرم هم خوابه حتی اگه بیدار باشه هم کمکی ازش ساخته نیست چون بچه داری بلد نیست چند شب دیگه هم تحمل کن بهتر شدی بگو نیاز نیست پیشم وایستین. خودم میتونم ولی صادقانه اون ده. روز که کنارم بودن راحت تر بودم کارام رو می‌کردن بچه رو رسیدگی میکردن اگه الان اینا برن پشیمون میشی گفته باشم چون تازه زایمان کردی

من درکت میکنم، من دلم خونهدزندگیمو میخواد ولی شبا نمیتونم بچه رو آروم کنم

مگر میشه عزیزم چرا احساسی برخورد میکنی تا ۴۰ روز میگن در قبر زن زایو بازه همون بهتر ک همه پیشت باشن چی میگی اصلا تنها نمان

الان چندروزه مگه!؟؟

منم همین فکر رو میکردم الان که مامانم رفته قدرشو میدونم شبا. دست تنها سخته مخصوصا بچع اول من امروز زنگ. زدم گفتم بیا من نمیتونم

کاش اطرافیان درک کنن که زائو نیاز به خلوت و آرامش داره، همون یکی دو نفر برای کمک کافیه بمونن، اونا هم سعی کنن رعایت کنن😐😐😐

عادیه عزیزم من حتی از بچه ام بدم میومد میدادمش مامانم میگفتم هروقت شیر میخواد بیارش پیش من
و اینکه روزای اول همینجوریه خیلی سخته با احساسات درگیری اصلا نمیدونی چیکار کنی من همچنان نمی‌دونم باید چیکار کنم ولی حالم خیلی بهتره عاشقانه بچمو بغل میکنم افسردگیم داره کمتر میشه

من دلم میخا مامانم بیاد بچمو نگه داره منو شوهرم بریم بخابیم😑😫🤣🤣

منم همینطور بودم درکت میکنم حق داری ساعت ها گریه میکردم الان هرچی میگذره بهتر میشه اوضاع

منم همینطورم دلم میخواد برگردم ب قبل زایمانم
اما من دلم میخواد یکی پیشم باشه
خودم دست تنها دارم بچمو ترو خشک میکنم
شوهرمم سرکاره

منم همینطور ازوقتی باردارم خونه مامانم
الانم چون دوقلوان هنوزم موندم
دیگه خسته شدم از این روال زندگی

وای منم همینطور

اخی عزیزم تا۱۰ روز همینه به محض اینکه تنهات بزارن اصلا دوباره بهم میریزی

درسته ولی گلم بی کسی هم خیلی سخته خودت تنها برسی ب بچه اونم با بخیه من ک تنها بودم هیچکسو نداشتم خیلی سخت بود گریه میکردم کاش یکی بود ک بچه رو نگه میداشت

ای جان عزیزم
با مادرت تنها بودی صحبت کن بکو نیاز ب ارامش و خلوتی دارم یکم دورم خلوت کنید هر شب شلوغ نباشه

حق داری واقعا فشار روحی روانیش زیاده
ولی میگذره حتمابرای خودت تایم خلوت بذار

منک میخوام بگم حداقل تا ۱۰روزگیش کسی نیاد
بمن بود میگفتم تا ۴۰روزگی

همش میگذره بازم روزا خوشتون برمیگرده عزیزم این روزام شیرینی خودشا داره

آخی عزیزم
فکر نکنم بیشتر از ده روز بمونن