سوال های مرتبط

مامان نیایش❤️وتودلی❤️ مامان نیایش❤️وتودلی❤️ هفته بیست‌ویکم بارداری
سلام مامانا..منودیروز دخترم رو بردم کلینیک دندونپزشکی...با بیهوشی دندوناشو درست کردن و پوسیده ها رو کشیدن..
یکی از مادرای عزیز خواسته بودن بعدش تجربه مو بگم..
چیزی که من تجربه کردم این بود که در یک آن با یه آمپول بچه درجا بیهوش میشه..بعدش میره اتاق عمل..خیلی برام سخت گذشت..۲ ساعت بعد زنگ زدن بهم که کارش تموم شده رفته ریکاوری..پیجتون که کردن بیاین پیشش...بلاخره اون لحظه رسید..همین که رفتم طبقه ریکاوری..آوردنش...بدترین لحظه دنیا بود برام...بچم دهنش پرخون بود چون ۴ تا کشیده بودن..به خاطر بیهوشی نمیتونست چشماشو باز کنه..ناله می‌کرد.. لباش ورم کرده بود...وقتی نزدیکش شدم..از بوی تنم منو شناخت😭😭😭😭 حتی نمیتونست حرف بزنه با ناله مبهم میگفت مامان..میخواست بغلش کنم...خلاصه نشستیم کمی آبمیوه بهش دادیم..گفتن باید ببینیم بلعش مشکل نداشته باشه..بعدش مرخص شدیم..تا خونه یه ساعتی تو مسیر بودیم که تو بغلم خوابش برد..وقتی رسیدیم خونه حالش بهتر شد..یه لیوان آب میوه بهش دادم..چشماشو با ز کرد..رفته رفته بهتر شد..داروهایی که دکتر گفته بود تهیه کردم بهش دادم..مسکن وچک خشک کن...بعدش بستنی بهش دادم واسه خونریزیش..الان خدا روشکر خیلی بهتره...البته بودن بچه هایی که کار دندونشون کم بود و حالشون خیلی بهتر از بچه من بود..دختر من ۹ تا دندون درست کرده بود و ۴ تا کشیده بود...
خلاصه بخیر شد..ممنونم از همه مامانای گلی که برامون دعا کردن..ان شاءالله خیر بچه هاتون رو ببینید...
مامان ماهان مامان ماهان ۴ سالگی
مادرشوهرم یه توالت فرنگی داخل خونه داره، خیلی حساسه به جز خودش ودختراش کسی بره، دستشویی، فقط هم برای دستشویی کوچک ازش استفاده میکنه
حالا پسر من هم بعضی وقتها گیر میده برم اینجا دستشویی، بعضی وقتها مجبورا میبرمش، خیلی هم حواسش هست، ادرار میکنه دور توالت فرنگی کثیف نشه، تا چند روز پیش من طبقه بالا خونه خودم بودم، خواهر شوهرام اومدن، پسرم به هوای عمه هاش رفت طبقه پایین، همونجا رفته بود دستشویی، سریع خواهر شوهرم که نزدیک 60سالشه رفته بود به مامانش گفته بود، من اومدم پایین پیششون، مادرشوهرم به حالت اعتراض گغت رفته دستشویی داخل ودستشویی با چندتا قطره ادرار نجس، شده رفتم شستم، من چیزی نگفتم و چون مادرشوهرم سنش بالاست ازش دلخور نمیشم، همون موقع پسرم یه نگاهی به عمه اش کرد وانگشتش رو به نشونه اعتراض گرفت سمت عمه اش وگفت من دیدم شما رفتی گفتی وناراحت بود که چرا عمه اش خبرچینی کرده، خواهر شوهرم هم با یه دروغ دیگه سروته حرفش رو جمع کرد، ومن از کاری که خواهرشوهرم کرده بود به نشونه اعتراض با پسرم برگشتم طبقه بالا ودیگه اصلا پایبن نیومدم، گویا جلو شوهرم گفته بودند مثل اینکه ناراحت شده ومن دیگه حرفی نزدم
تا امروز دوباره همه خواهرشوهرهام اومدن، پسرم در رو باز کرد وبه همون عمه گفت از دستت ناراحتم چرا اومدی
بعد عمه اش دیدم ول کن نیست وداره با بچه اینقدری بگو مگو میکنه
باز من بیخیال رفتم پایین سلام کنم، همون خواهرشوهرم اومد سمتم، گفت بچه ات می خواسته از خونه بیرونم کنه وادامه ماجرا، من گفتم اتفاقا صداش رو شنیدم
بقیه تایپیک بعد