مادرشوهرم یه توالت فرنگی داخل خونه داره، خیلی حساسه به جز خودش ودختراش کسی بره، دستشویی، فقط هم برای دستشویی کوچک ازش استفاده میکنه
حالا پسر من هم بعضی وقتها گیر میده برم اینجا دستشویی، بعضی وقتها مجبورا میبرمش، خیلی هم حواسش هست، ادرار میکنه دور توالت فرنگی کثیف نشه، تا چند روز پیش من طبقه بالا خونه خودم بودم، خواهر شوهرام اومدن، پسرم به هوای عمه هاش رفت طبقه پایین، همونجا رفته بود دستشویی، سریع خواهر شوهرم که نزدیک 60سالشه رفته بود به مامانش گفته بود، من اومدم پایین پیششون، مادرشوهرم به حالت اعتراض گغت رفته دستشویی داخل ودستشویی با چندتا قطره ادرار نجس، شده رفتم شستم، من چیزی نگفتم و چون مادرشوهرم سنش بالاست ازش دلخور نمیشم، همون موقع پسرم یه نگاهی به عمه اش کرد وانگشتش رو به نشونه اعتراض گرفت سمت عمه اش وگفت من دیدم شما رفتی گفتی وناراحت بود که چرا عمه اش خبرچینی کرده، خواهر شوهرم هم با یه دروغ دیگه سروته حرفش رو جمع کرد، ومن از کاری که خواهرشوهرم کرده بود به نشونه اعتراض با پسرم برگشتم طبقه بالا ودیگه اصلا پایبن نیومدم، گویا جلو شوهرم گفته بودند مثل اینکه ناراحت شده ومن دیگه حرفی نزدم
تا امروز دوباره همه خواهرشوهرهام اومدن، پسرم در رو باز کرد وبه همون عمه گفت از دستت ناراحتم چرا اومدی
بعد عمه اش دیدم ول کن نیست وداره با بچه اینقدری بگو مگو میکنه
باز من بیخیال رفتم پایین سلام کنم، همون خواهرشوهرم اومد سمتم، گفت بچه ات می خواسته از خونه بیرونم کنه وادامه ماجرا، من گفتم اتفاقا صداش رو شنیدم
بقیه تایپیک بعد

۹ پاسخ

اینجوری که شما بزرگش کردی نبود، وبهش گفتم میدونی چرا اینجوری بهت گفت!!! چون ناراحته رفتی شکایتش به مامان بزرگش کردی، برگشت گفت بچه اینقدری چه میفهمه، من به مامانم گفتم
من هم گفتم، من که خبر نداشتم، حتما دیده که گفتی، دوباره ول کرد رفت، بعد چند دقیقه به حالتی که بخواد شر به پا کنه، اومد به مامانش وای مامان عروست اینجوری گفته، چرا بهم همچین حرفی زده، فکر میکرد حالا همه میریزن رو سر من به دعوا، دلش خنک میشه
بعد دید مادرشوهرم بهش گفت، ول کن این بچه از روی ناراحتی یه چیزی گفته، تو چرا بزرگش میکنی، تا ول کرد
می خوام بگم، بعضی ها کاری به سن وسالشون نداره، کلا دنبال شر هستن، خوب بگو میای مدام خونه مامانت لااقل با این سنت کمتر شر درست کن!!!

نگران آینده ی بچت نباش هیچکس نمیتونه حقش رو بخوره و بهش آسیبی بزنه
دمت گرم درست تربیتش کردی👍😍

دم بچت گرم که گفت و از حق‌ش دفاع کرد و ناراحتی‌ش رو راحت بیان کرد
خوشم اومد ازش

آفرین ب این گل پسر و مرحبا ب چنین مادری....
بعدم من وفتی دخترم کاری میکنه ک عمه هاش اعتراض میکنن من میگم چرا رو سر من خرابش میکنید این بچه از نسل خودتونه خوب یا بد دیگه اونا سکوت مطلق میکنن ...
میگم من فقط خوب و بد رو بهش میگم دیگه خودش تشخیص داده چطور از خودش دفاع کنه

آخی دم پسرت گرم عاره بعضیا سن و حد و حدود نمیدونن زن بابای منم اینطور شر بپا کنه انگار ۲۰سالشه🤦‍♂️

فقط سن و سالش😐

ماشالله به گل پسرت بهترین کارو کرد

ماشالا به این آقا پسر شجاع✌️👏🤩از چشم بد دور باشه.

افرین بهش

سوال های مرتبط

مامان آرشا و آیهان مامان آرشا و آیهان ۴ سالگی
خانما طبق چندتا تاپیک قبلی ک گفتم پسرم دستشوییش رو نگه میداره دوسه روزه خیییییییلی شدید شده در حد اینکه کل خونه بو مدفوع گرفته
همه چی رو امتحان کردیم تاهمین امروز
تزئین دستشویی نقاشی برچسب جایزه توالت فرنگی دستشویی تو حموم مشاور دعوا باهم دستشویی رفتن داستان گفتن حرف زدن هیچکدوم موثرنبود
دارو بهش میدم ک شکمش سفت نشه ولی جدیدا دیگه تو شلوارش دستشویی میکنه هرچی هم میگم قبول داره ولی انجام نمیده میگه دوست ندارم برم دستشویی
گفتم بریم حموم حتی اسباب بازیاشم بردیم ولی میگه نه
امروز دوتاشلوار انداختم دور اصلا قابل شستن نبودن بخدا مبل و فرش و همه جا بو‌گرفته
نمیدونم چرا متوجه میشه ولی انجام نمیده اصلاهم ترسی از دیتشویی نداره چون برا ادرار میره فقط از مدفوع خوشش نمیاد روزی بالای دوساعت منو باباش باهاش صحبت میکنیم اصلا فایده نداره مشاوره هم نتونست کاری کنه
فردا میخوام پوشک بگیرم بخدا از شستن خستم شده بیرون ک‌میریم همش استرس دارم
خودش میگه با پیپی کردن تو شلوار راحتترم خیلی ناراحتم چرا اینجوری شده۶ماهه دستشویی نرفته خستمون شد
مامان آیلین مامان آیلین ۴ سالگی
مادرای عزیز من هر وقت سوال میپرسم خیلی کم پاسخ میدین ولی اگه امکانش هست به این سوالم(اگه تجربه ای دارین)جواب بدین، دخترم جدیدا خیلی به من وابسته شده در حدی که اصلا ازم جدا نمیشه اوایل خیلی بهتر بود با باباش میرفت خونه مادر شوهرم و چند ساعتی میموند یا اینکه خیلی وابسته مادرم بود خونه اونا تنهایی میموند و من و مادرم و خواهرم تو یه ساختمونیم صب که از خواب بیدار میشد میرفت خونه خواهرم و با بچه هاش بازی می‌کرد حتی برا شام و ناهار هم صداش میکردیم دوست نداشت بیاد بعضی وقتا شبا با گریه می‌آوردمش خونه الان اصلا بدون من بالا نمیره خونشون نمیمونه حتی دیروز با همسرم بیرون برا خرید میوه هم نرفت گفت اگه مامان بیاد منم میام،یه هفته بردمش مهد ولی اصلا ازم جدا نشد با اینکه خیلی دوست داشت با بچه بازی کنه ولی از کنار من جم نمی‌خورد فقط با حسرت بچه هارد نگا میکرد خیلی خجالتی و اعتماد به نفسش پایینه اگه کسی کنارش با صدای بلند حرف بزنه اگه با اینم نباشه زود گریه میکنه البته این اخلاقا رو از اول داشت ولی وابسته به من نبود الان خیلی وابسته شده نمیدونم چیکار کنم
مامان امیدجان مامان امیدجان ۴ سالگی
مامان آیلین مامان آیلین ۴ سالگی
سلام شبتون بخیر،یه بار قبلا سوالمو مطرح کردم ولی دو نفر بیشتر جواب ندادن خواهش میکنم اگه تجربه ای دارین کمکم کنین. دخترم خیلی خجالتیه از اول همون خجالتی بود ولی با خانواده خودم خیلی خوب بود تا سه سالگی وابسته مامانم بود تو یه جمع که وارد می‌شدیم اگه مامانم اونجا بود زودی میرفت بغلش یا اینکه با خواهرم تو یه ساختمونیم همش میرفت خونه اونا و با بچه هاش بازی می‌کرد شب به زور برا خواب میاوردیمش اگه اونا مهمون داشتن اوایل خجالت می‌کشید بعدا یخش آب میشد به بازی ادامه می‌داد جوری با دامادمون جور بود که از سر و کولش بالا میرفت ولی آلات مدتیه اصلا خونشون نمیره کلا همه جا حتی خونه مامانم می‌چسبه به من وقتی بلند میشم زودی از لباسم میگیره و دنبالم میاد دیروز به زور راضیش کردم که خونه خواهرم بمونه با پسرش بازی کنه خودشم دوست داشت بمونه ولی همون که شوهر خواهرم اومده بود شروع کرده بود به گریه یعنی همه جا اینکارو میکنه برا چیزای خیلی بیخود گریه میکنه از توجه اطرافیان بیزاره تو جمعا خجالتی بودنش خیلی خیلی شدید شده اصلا با بچه ها ارتباط نمیگیره حتی با باباش هن جایی نمیره و میگه مامان هم بیاد درحالیکه قبلا میرفت و چند ساعتی ازم دور میموند