۱۲ پاسخ

سلام عزیزم، خوبی؟
گلم همه همین مشکلا رو داریم، یکی مامانش میگه، یکی مادرشوهرش، یکی دوستش، یکی خواهرش، یکی شوهرش
وقتی سخت تر میشه ک اونی ک انتظارشو نداری بگه
در هر حال تو تماما حق داری ناراحت و دلخور باشی، درکت میکنم
اما بدون بالاخره اینا هم تموم میشه، بالاخره یه روزی از شیر میگیریش، نهایتش ۸ ماه دیگه شیر بخوای بدی، میدونی ک دیگه خیییییلی بخواد طول بکشه تا حدود دوسالگی باید از شیر بگیریش، حتی اگه دندون داره و خوب غذا میخوره میتونی زودتر شیر شبش رو قطع کنی
من دخترم فقط یه دندون داره، ژنتیکی باباش اینا دیر دندون درمیارن و منم فعلا نمیتونم شیرشو قطع کنم چون چیز زیادی نمیتونه بخوره
در مورد حساسیتم که من تا ۱۵ ماهگی واقعا عاجز بودم، هیچی نمیتونستم بش بدم ولی بالاخره گذشت الان بهتر شده و چیزای بیشتری میتونه بخوره
من و خیلیای دیگه هم این روزا رو گذروندیم، خیلی سخته و فشار زیادی روی مادر هست ولی بدون یه روز بالاخره تموم میشه و اونموقع تماما از داشتن بچت لذت میبری

من خونه خودم راحت ترم
سعی میکنم هفته ای یه ناهار برم خونه مادرم

اگه دقت کنی بچه ها خونه خودمون آرومترن😅

بهتره به مامانت بگی بجای کمک این حرفا چه فایده داره بگو چی میشه یه شب شما بخوابونی من استراحت کنم

من باشم دوری میجویم حتی اگه خانوادم باشن، بااینکه ازشون دورم و شهر دیگم و بهم غر میزنن چرا نمیای پیشمون بمونی ،چون خونه خودم راحتترم حتی اگه بچه داری سخت باشه

اره بخدا منم یکسال ونیم نه طهرها ن شبا خواب دارم یاویروس یاتب یاعفونت گوش یادندونه یایبوست یا ادرارسوختگی حمومم دوست نداره هواهم یخ وسوز تا سرگرمش کنم یابغلمه یا نق هروز خونه ها کثیف ظرف تلمبار ولباس ها تلمبارشدن خیلی وسواسی شدم تامریض میشه دلم میریزه چون بدداروعه وتوماشین نمیشینه دکترجایی ببرمش بخدا شب وروز یادم نیست بشدت پیرشدم هروز مثل سال میگذرع کاش زود بزرگ بشن ادم دست تنها چ سخته ی دستشویی نمیتونی بری

نمیدونم چرا با حرفاشون فقط حرص میدن ادمو ،توجه نکن ،تو شیوه ی بزرگ کردن خودتو داری،هروقت ک دوست داشته باشی بخوابونش و هر وقت دلت میخواد غذا بده ،خودتم ادمی دیگه

و اين

تصویر

ابنها

تصویر

ببخشيد بقيه جا نميشد كپي نميشد اسكرين شات گرفتم ميفرستم

سلام مهربون خوبي
انگار خيلي خسته اي و ابنكه دلت شكسته از بي مهري و ابنكه درك نشدي و شنيده نشدي
متاسفانه فشار رو مادر زياده و متاسفانه بقيه همه با حرفها شون ابن فشار بيشتر ميكنند و با خودشون نمبگن ابن مادر هم ادمه و ١٦ماه خواب درست نداشته و همه وظيفه ميدونيد و اين بار سنگين سنگين تر ميكند غافل از ابنكه اين شخص بچه شون و نياز به محبت و بشتيباني داره مخصوصا وقتي هورمون ها بهم ريخته و دوست داره شايد وقتي خونه والدين امده بچه يكم نگه دارند تا اونم يكم بيشتر استراحت كنه
من حس ميكنم الان شما نياز به ارامش خواب حمايت توجه داري نياز به درك داري غمگين خسته و بي خوابي شايد بتوني اگه يك بار كه مادر حرفاء زد. گوش بدي بعد صبر كن و در ارامش بگي احساست و نيازت رو و ضمير من استفاده كني و بدون اينكهً اونها مقصر جلو ه بدي حرقت بزنب اينحوري اونها هم واكنس نشون نميدن و تو بهتر درك ميكنند
شايد اونها چون خودشون زمان قديم مادر بودن و از مادر بودن بحر فداكاري و رنج كشيدن و بي خرابي توقع دگه ندارند ابنها به شما منتقل ميكنند و چيز دگه بلد نيستن غافل از اينكهً مادر بايد سالم باسم خوابش خوب باشه در ارامش داشته باشه تا بتونه بچه خوب و شاد

دقیقا همینطوره
چرا
چون فکر میکنن فقط همون یه روز بچه داره بدقلقی میکنه
درصورتی که ما از روز تولد این بچه ها باهاشون درگیریم
خوبه مامانت خودش بچه بزرگ کرده

دقیقا مامانم منم اینجوریه پسرم رفلاکس و الرژی دارع ماست ک میدم بدنش شدید میسوزه خون میاد ولی میریم خونشون همش ب این ماست میدن من میگم ندین حساسیت داره مامانم میگ تو ب این هیچی نمیدی گشنگی میدی بهش ادم با این حرفا ناراحت میشه من خودم صلاح بچمو بهتر میدونم مثلا ب پسرمن لبنیات نمیسازه یا بالا میاره یا بدنش میسوزه ادویه تو غذاش نمیریزم ولی اونا اینارو میدن

سوال های مرتبط