۱۸ پاسخ

ای بابا هیچ کس مث مادر نمیشه آخه کی از بچه به این کوچیکی می‌پرسه میخوری یا نه😂

شما نباید توقع ات زیاد باشه خدا خالتو رحمت کنه ولی وقتی میدونی بچه کوچیک داری بایدزودتر برمیگشتی پیش بچه ات

الهی عزیزم چقدر گاون ک حتی نمیتونن به نوشون رسیدگی کنن

خوب اونا از کجا می‌دونستن با بازی غذا میخوره؟مگه تو توضیح داده بودی؟عزیزم فک کردی باید مثله تو رفتار میکردن با بچه؟اونا اندازه الان خودشون بلندن. قلقه بچه ها با هم فرق داره. هر بچه ای یه جوره‌ . دستشون درد نکنه نگه داشتن ‌ خدا وکیلی یه کم توقعاتمون رو کم کنیم.

انتظار داری بقیه بیفتن دنیال بچه بهش غذا بدن؟این خیلی طبیعیه که به بچه بد غذا که با سرگرم کردن غذا میخوره کسی جز مادرش و شاید پدرش نتونه عذا بده دختر منم همینه و البته جای برم پیش همسرم بزارم بهش میگم خوراکی هایی که ممکنه بخوره چی هستن ...راستی تو این سن سرلاک مفهومی نداره ها

ادم دلش میخواد اون لحظه همشونو جرواجر کنه😬😬😬😬😬😬😬😬😬😬

همینارو به شوهرت بگو اما با لحن آروم جوری که حالت دلسوزی بهش دست بده و بفهمه که خانوادش گوهی نیستن

دلسوز نیستن خواهر
آخه از بچه میپرسن غذا میخوری یانه؟؟؟
هیچکس مادر نمیشه

بعضی ها انگار مادر نیستن چه حرفایی زیر این پست نوشتن،که توقع کم کن یا دستشون درد نکنه نگهش داشتن انگاری حالا خودشون مادرشوهراشون باب میلشون همیشه هستن واقعا عقده تو دلشونه

نمیدونم چرا مادر شوهرا به نوه ی،پسریشون مثل غریبه ها نگاه میکنن خوب اینا نمی،فهمن باید پوشک بچه رو چک کرد با بازی بهش غذا داد

اتفاقا منم بچمو گذاشته بودم پیش خواهر شوهرم یه روز تا شب اونجا بوده اصلا هیچی بهش نداده بود گفت نخورد...ولی بخدا من خودم بچه ها داداشم پیشم میزاشتن اینقده بهشون میرسیدم مامانشون کیف میکردن ...بستگی داره به خانواده احساس میکنم اونایی که دوستمون ندارن بچمونم خوب نگه نمیدارن😪

اونا ک خانواده شوهرن ادم توقعی نداره من پیش مامانمم بزارم ن میتونن بهش غذا بدن ن کارای دیگشو انجام بدن من رو بچه خودم شناخت دارم متاسفانه فقط ب خودم عادت کرده برا خوردو خوراکش باز دخترت 90تاشیر خورده بخدا پسرمن همونم نمیخوره نهایتش بتونن بهش اب و چوب کنجدی و بستنی بدن همین

وای عزیزممم قطعا هیشکی خود مادر نمیشه و نمیتونه اونجور که باید رسیدگی کنه هرچقدرم که بهشون بسپری زود پوشکش عوض کن یا لباسش خیس شد یا کثیف عوض کنن و...

سم خالص
حالا پیش خودسونم حتما ادعاشون میش‌ک بچه رو ما بررگ کردیم یا پیش ما زیاد می مونه

من دخترمو یه بار سپردم دست مادر شوهرم ۲ ساعت نگهش داشت وقتی رفتم دیدم بچم پای چپش میلنگه گفتم چی شده گفت دیروز لیوان شکست شاید شیشه رفته تو پاش ،🤦😐
خداروشکر بعد چند ساعت بهتر شد شیشه هم تو‌پاش نبود

کاش غذا میدادی😢😢😢

عزیزم اینجور وقتا آدم خودش می‌فهمه مادر چقدر مهمه برای بچه

دیدم منم میگن بچه نمی‌خواد مجبور مگه بگو مگه بچه می‌فهمه

سوال های مرتبط

مامان دلسا💞 مامان دلسا💞 ۱ سالگی
شماهم از این که یکی تو بچه داریتون دخالت کنه عصابتون خورد میشه؟
من دوسه روز پیش دخترم با باباش رفت خونه عمش اصلا قرار نبود برن اونجا به کاری پیش اومده رفتن منم قبل رفتن پوشک و همه چیه دخترم و چک کردم بعد دخترم اونجا تو مای بیبیش پی پی کرده و نفهمیده هیچکس و اینکه چون دختر من عادت نداره اصلا یه ساعت مای بیبیش کثیف بمونه اینجوری سریع سوخته بود تا اومد خونه دیدم جیغ میزنه گریه نمتونه بشینه حالا از اونروز مادرشوهرم فک میکنه من مثلا بچه رو دیر عوض میکنم که سوخته هی میگه پوشک بچرو تند تند عوض کن دختره میسوزه یا میگه اصلا پوشکش نکن خب اینکه هنوز جیش نمیتونه بگه همه جارو کثیف میکنه باز بزارم یا مثلا اونروز من تازه کرم اینا زده بودم به دخترم و تازه ۵ دیقه بودم وتازه ۵ دیقه بوو مای بیبی کرده بودم برد بالا بچرو پوشکش در اورده بود انداخته بود اونور بعد سریع آورد میگه وای بچه یه عالمه جیش کرده بود الکی بخداا تازه عوض کرده بودم ۱۰ دیقه ام نمیشد منم جوابشو دادم گفتم بچرو تازه عوض کردم چیکار داری پوشکشو در میاری میندازی اونور یا من خودم میدونم بچم سوخته کردم میزنم و دیگه خوب شده بازم همون کاراشو تکرار میکنه انگار من خودم نمیدونم هی میگه پوشکشو عوض کن
مامان آتنا مامان آتنا ۱۷ ماهگی
زنگ زدم به مادر شوهرم باهاش حرف زدم اول ی ربع فقط گریه پشت گریه نفرین کرد پسرشو پسرم بی مادر بشه پسرم ال بشه ننش بمیره ایشالا
بعد کلی باهم حرف زدیم گف اره من ازت ناراحتم چرا ب پسرم گفتی من از دست اتنا پولو کشیدم گفتم اره ناراحتم غیر از اینم نیست گرفتی از دستش کشیدی حتی اونجا هی میگف اره بشمرید ببینید چقدره ۵۰۰باید باشه ۵۰۰میخواستم بدم
کلی بهم برخورده بود
بعد گفت اره اگر ب اونه توام روزی ک داشتی میرفتی دندون پزشکی دخترتو نزاشتی پیش من بمونه گفتم من یکسالو نیمه دارم درد میکشم نمیتونم برم چون نمیتونم دهترم بدون من نمیمونه گفتم بیدار میشه گریه میکنه بردمش گفت اره اگ ب حرفه منم بلدم حرف بزنم ب پسرم ولی نمیزنم
خلاصه گف اره اشتباه از من بود کاش اون زمان میگفتم بجای عروسی خونه بگیره برات من اشتباه کردم همه چیو مرور کردم اشتباه از خودم بود پسرم غلط کرده پسرم گ و ه خورده با دهن جد و ابادش ک ماییم
گفتم پسرت تو‌زندگبمون فضولی میکنه همرو گفتم گف بیجا کرده کلی حرف زدیم گریه کرد حرفای تو دلمو همرو گفتم 😏 همرم زد زیرش ن اینحوری نبوده ن فلان
مامان ایلهان مامان مامان ایلهان مامان ۱ سالگی
سلام عزیزان خوبین
الهی بمیرم برای پسرم چه عذابی رو تحمل می‌کرد و من نمیدونستم ایلهان من خوب شده بود مرخص شد از بیمارستان ولی سرفه می‌کرد بردم دکتر دارو داد گذشت تا روز دوشنبه خیلی بی حال بود آبریزش بینی شدید داشت جوری ک انگار آبشار بود آب دهانش یه سره می‌ریخت اشتها نداشت و خیلی چیزای دیگه تا اینکه امروز دوستم اومد پیشم و گفت آبجی یه چی بگم من دیدم تو بچه های برادرم مطمئنم ایلهانم اینجوری شده این بچه هیچیش نیست بخدا یه چیزی مطمئنم تو گلوش گیر کرده اون عفونت کرده و زده به خون بچه با خودم فک کردم گفتم شاید درست میگه زنگ زدم به مادرشوهرم موضوع رو گفتم اونم گفت ک شاید درست باشه بریم پیش یه آشنایی بزار قاروق گیری کنه رفتیم تا اون خانوم به گلو پسرم دست زد گفت دوتا تیکه گیر کرده تو گلو مال خیلی وقته اونو آنقدر ماساژ داد تا رفع شد و کل بیماری پسرم رفت یعنی دیگه آبریزش بینی تب و سرفه نداره حتی راحت نفس میکشه خداروشکر ک پسرم خوب شد اینقدر آروم شدم ک دوست دارم به همه شیرینی برم