با پسر ۴ سالن دعوام شد تا الان بیدار میکه میخوام بازی کنم خوابم میاد مقامت میکنه نخوابه یه پیاله کشمش آوردم خورده باز دوسه تا بيسکوئيت خورده گفت میخوام بخوابم گفتم بزار شربت بدم شربت چرک خشکن دادم گفتم برو بخواب باز گفت نه بازی می‌کنم منم دلم ضعف میرفت رفتم چیزی بیارم بخورم اونم پیله منم بده گفتم بزار از شربت بگزره بعد برات میارم صداش انداخت روسرش خودت میخوری به من نمیدی باباش طفلک خواب اومد جلو برداره لجبازی کنه منم با پشت دست آروم زدم به سینش گقتم برو عقب شربت بگزره میدم بهت همچین صداش انداخت روسرس گریه شوهرم چسبید به سقف ترسید گقت چیشده اینم گفت مامان من و زده گفت چیکارش داری براش تعریف کردم گفت آره دیگه برو بخواب روهم روهم نخور اینم دراز کشید یعنی دو دقیقه نکشید خوابش برد فقط بلده من حرس بده اذیت کنه
الان عذاب وجدان گرفتم کار من اشتباه بود یا نه مرگم شد چیزی که میخواستم بخورم خیلی اذیتم میکنه

۳ پاسخ

به خاطر هورمونها هم هست حساس شدیم منم خیلی بعضی موقع ها دلم برا پسرم میسوزه چون نسبت ب هم سناش با اینکه تو سن بلوغه،‌ولی بچم مظلوم تره حستو کاملا درک میکنم .

اشکال نداره، عزیزم چیزی نشده که همه همین حسو دارن، پسرشما باز بچس من پسرم ۱۳ سالشه هر لحظه سر درسش دعوا داریم منم بچمو گاهی اوقات میزنم 😂🥺 مثلاً یه نیشگون اینا بعد قلبم آتیش میگیره خودمو میزنم یا گریم میگیره

بچه ها چه زبون در اوردن خدایا

سوال های مرتبط