چقد قلب بچه ها پاکه🤍
برادر زادم خیلی به من وابسته اس
حتی دور هم که بودیم روزانه چندباز بار ویدئو کال میگرفتن قبل خواب هم باید منو میدید که بخوابه
همینقدر که به منو مامانش وابسته اس
به این تدی جان هم وابسته اس
امروز لونا گریه کرد داشتم واسش شیرشو درست میکردم روی تخت تنها بود
اورده بود تدی رو گذاشته بود کنارش اروم سرشو ناز میکرد دسشو میبوسید
حیف نمیتونم اینجا صدا بزارم
صداش مثل فرشته هاست
بهش میگفت دده دیه نتون دیده / نی نی گریه نکن دیگه
سرشو ناز میکرد دستاشو میبوسید🥺 مُردم واسشون
وقتی تو شکمم بود هم حرف میزد لونا تند تند تکون میخورد


زایمان
کولیک
فرزند پروری

تصویر
۱۰ پاسخ

وای خداا دلم ضعف رف🫠

🩷🩷🩷

جوجه کوچولو🫠

ای جان دلم😍😍

الهی عزیزم 😍🥲

خدا حفظش کنه

عزیزممم🥹

بچه ها واقعا میفهمن جاریم باردار بود پسرش واس کسی واکنش نمیداد ولی دختر من تا باهاش حرف میزد واسش کل معلق میزد الان ک دنیا اومده بهارمنو انگار میشناسه واسش ی جور خاصی میخنده 😍

خدا حفظش کنه. عزیززم😍😍

ای خدا 🥰🥰🥰

مقالات مرتبط

راهنمای خرید تخت کودک
راهنمای خرید تخت کودک
گریه شدید نوزاد
علت‌های گریه شدید نوزادان
آرام کردن گریه نوزاد
بهترین روش آرام کردن گریه نوزاد
انواع گریه نوزاد
معنی انواع گریه نوزاد و ترجمه هرکدام

سوال های مرتبط

مامان Rosgol مامان Rosgol ۳ ماهگی
دخترم آروم بود داشت بازی میکرد ، یهو گریه کردو تو بقلم هم اروم نشد بعد تو بقلم به یه جاهایی خیره میشد و مثل کسی که ترسیده جیغ میزد و گریه میکرد 😳🤯بخدا به لحظه سکته زدم تنها تو خونه 😭😭😭 انگار که چیزی میدید ، نمیدونم
بعد خونه نیمه روشنه ، چراغارو روشن کردم آروم شد 😕
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان آنیا مامان آنیا ۳ ماهگی
سلام مامانا
من به بچم هم شیر خودمو هم شیر خشک میدم ولی شبا سینمو نمیگیره و گریه میکنه
چیکار کنم که وابسته به شیشه نشه و سینمو ول نکنه؟
شیر خشک رو هم نمیتونم قطع کنم
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان ماهلین 😍 مامان ماهلین 😍 ۳ ماهگی
خانما نی نی های شما هم چشماشونو تو خواب بالا و پایین میکنن بعد تند تند نفس بکشن بعد گریه کنن
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان .... مامان .... روزهای ابتدایی تولد
نی نی های شما هم تو خواب تند تند نفس میکشن؟
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آران مامان آران ۲ ماهگی
پسر من به شدت به پستونک وابسته هست
حتی توی خواب اگه بیفته گریه میکنه
چیکار کنم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان گوگولی👼 مامان گوگولی👼 ۱ ماهگی
بچه ها ازوقتی کولیک ایددادم به نی نی انگاری پی پی اش سفت شده🥺۱۰روز شیرشو عوض کردم روزی دوبارپی پی میکرد شل بود🥺
مامان طلا خانوم 👸🏻 مامان طلا خانوم 👸🏻 ۱ ماهگی
دخترم چجوری تو دل مامانم میخوابه پیش من که میاد شئون میزنه و گریه میکنه 😐😐😐 نکنه وابسته من نشه؟؟ وابسته مامانمه شبا پیشه مامانم میخوابه
مشاهده ۱۵ پاسخ دیگر
مامان دیاکو❤️ مامان دیاکو❤️ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت۴
پرستاره رفت و یکی دیگرو صدا زد اومد ااین یکی یکم‌ارومتر معاینه و کرد و رفت پرستارا که رفتن‌من شروع کردم به گریه با خودم‌میگفتم ینی چجوری میخام زایمان کنم رفتم پیششون دیدم‌ پرستاره زنگ‌زده به دکترم و داره وضعیت منو میگه منم همس گریه میکردم بعدش فشارمو گرفتن روی شونزده بود یه سری ازمایشم گرفتن یه ست لباس بیمارستانی بهم دادن و گفتن برو بپوش منم‌پوشیدمشون با گریه به شوهرم گفتم که میخان بستریم‌کنن سعی کرد ارومم کنه ولی نتونست
منو اتاق زایمان که تک‌نفره هم بود‌ بستری کردن یه قرص زیر زبونی بهم دادن و سرم و ان اس تی وصل کردن حالا من تو اتاق تک و تنها منتظربودم دردم شروع شه
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان 🩵کیان🩵 مامان 🩵کیان🩵 ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۵
دیگه بعدش یکم بالا سرم‌دکتر وایساد باهام حرف زد که حواسمو پرت کنه که یهو حس‌ کردم داخل شکمم خالی شد ،فهمیدم که بچمو بیرون آوردن ولی هرچی صبر کردم صدای گریه نشنیدم خیلی ترسیدم گفتم چرا گریه نمیکنه؟دکتر گفت باید داخل دهن و بینی شو ساکشن کنیم اگه چیزی خورده بیاد بیرون
دیگه ساکشن کردن و یکم بعد صدای گریه ش اومد که من یه نفس راحتی کشیدم و‌گفتم خداروشکر
یکم بعد پسرمو آوردن دیدمش لپشو چسبوندن به لپام وای نگم بهترین حس دنیا بود گریه میکردمهمش میگفتم خدایا شکرت
پسرم انقد ناز بود که نگو موهاش پر و مشکی دکترا همش میگفتن وای چه پسر خوشگلی داریییی
دیگه بعدش نی نی رو بردن بخش و تا بخیه هامو بزنن طول کشید
عمل که تموم شد منو انتقال دادن رو یه تخت دیگه و بردنم ریکاوری
تو ریکاوری به قدری میلرزیدم که تخت تکون می‌خورد سرم و شونه هام محکم می‌خورد به تخت فکر کنم نزدیک یک ساعت و نیم داشتم میلرزیدم که بردنم بخش ،تو بخش هم همچنان همونجور میلرزیدم یه ربع این حدودا طول کشید تا یکم لرزم شد
مامانم اومد بالا سرم همش گریه میکرد من تو همون گیجی دیدم همه بچه هاشون پیششون ولی بچهه من‌نیست گریه میکردم به مامانم میگفتم توروخدا بگو بچم کجاست
مامان محمدحیدر👶🏻 مامان محمدحیدر👶🏻 روزهای ابتدایی تولد
•تجربه زایمان٫پارت‌ هشتم🧸🌱
میگفت چون بچه بریچه یکی از پاهاش داخل لگن گیر کرده الانم داره برش شکمم رو بزرگتر میکنه که بشه بچه رو دراورد😣
یک یا دو دقیقه بعد به دکتر بیهوشی گفت محکم کتفم بگیره که تخت پایین نیافتم یه دکتر دیگه هم بالای شکمم رو گرفته بود یکی هم پاهامو🥴
دکترم دوباره گفت نترسم و میخوام محکم شکمم رو تکان بدن که پاهای بچه آزاد بشه...
دوتا پرستار محکم شکم و لگنم رو تکان میدادن و اینقدر تکان ها محکم بود که کل بدنم و تخت باهم میلرزیدن🙄
به ساعت که نگاه میکردم کل این اتفاقا ها توی سه و چهار دقیقه افتاد که یهو صدای گریه پسرم شنیدم که خداروشکر حالش خوب بود...🥹❤️
نی نی رو آوردن کنار صورتم و دکتر به پرستارا گفت چون استرس داشته حین عمل از اولین دیدارشون عکس بگیر(بعد از عمل هم متوجه شدم دکتر میدونسته ممکنه زایمان سختی باشه کل تایم به دنیا اومدن نی نی رو فیلم گرفتن)🥲❤️
حین عکس گرفتن من و پسرم دکتر بخیه رو شروع کرد که حدودا یک ساعتی طول کشید!(البته من به خاطر تکان ها و برش اضافه دکتر بعد از بخیه هر لایه شکمم رو ساکشن میکرد)🤧
بعدش دکترم اومد باهام عکس گرفت و منتقل شدم ریکاوری؛ اولش یکمی لرز داشدم که پرستار بهم یه آمپول زد و کاملا برطرف شد☺️🌱
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان 💕مهوا💕 مامان 💕مهوا💕 روزهای ابتدایی تولد
بچه ها نی نی های شما هم گاهی خیییلی تند تند نفس میکشن؟؟میترسم من..
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان هامین مامان هامین ۱ ماهگی
دل دردای پسرم شروع شده😣تو خواب همش به خودش میپیچه و غر میزنه گریه میکنه😢تند تند هم نفس میکشه🥺چکار کنم
مامان پسری💙 مامان پسری💙 ۴ ماهگی
امروز بچم خیلی گریه بی قراری می‌کرد اصلا درست نخوابیده الانم که خوابیده خیلی تند تند نفس میکشه طبیعیه خیلی نگرانم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آیلین مامان آیلین ۱ ماهگی
خانما نی نی هاتون که مدفوع نمیکنن دیر به ذیر گریه هم میکنن یانه امروز بچم غش کرد رو دستم دیگه مردم زنده شدم ترسیدم نمیدونم چیکارکنم‌ببرمش دکتر ایا از دیروز مدفوع نکرده قبلا روزی ۵بار شایدم بیشتر مدفوع میکرد
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان همتا مامان همتا ۱ ماهگی
تجربه سزارین (3)
بعد که رو تخت نشسته بودم که دکتر بی هوشی اومد خیلی مرد خوبی بود فامیلیم رو پرسی و باهام صحبت می‌کرد بعد بهم‌گفت خم شو و تکون نخور یکم بتادین زد و گفت نترس آمپول رو که زد درد انچنانی نداشت مثل هم آمپول معمولی بود ولی همینکه به کمر میزنن احساس بدی داره .دیگه وقتی زد گفت دراز شو دراز که شدم یه پام داشت کم کم داغ میشد ولی بی حس نشدم هی گفت پاهاتو بیار بالا من هر دوتارو میتونستم بیارم بالا .گفت پاشو دوباره باید تزریق کنیم دوباره بتادین زدن و دوباره بی حسی ولی بازم من بی حس نشدم .رو شکمم چندتا سوزن زدن که من همه رو حس میکردم و میگفتم درد داره همشون تعجب کرده بودن چرا بی حس نمیشم .دکتر باهام صحبت می‌کرد میگفت تو همه مراحل عمل رو متوجه میشی دپس بهم بگو درد داری یا حس میکنی گفتم نه درد داره .که دکتر بی هوشی گفت باید کامل بیهوشش کنیم که یه آمپول تزریق کردن و من دیگه نفهمیدم چیشد و بعد انگار تو یه جایی بودم که همه چی سبز بود هرچی راه میرفتم تموم نمیشد مثل تونل بود هی تونل تند تر حرکت می‌کرد یه حس بدی داشتم میگفتم خدایا زندم یا مردم خدایا این چه حسیه من کجام کم کم داشتم چشمامو باز میکردم که تو همین حین صدای گریه بچه میومد میگفتم خدایا صدای گریه بچه برا چیه .دیگه کلا چشامو باز کردم و که یه چیزی رو دهنم بود همش داد میزدم و گریه میکردم مامان و مامان .یا حسین میگفتم پرستارا میگفتن گریه نکن خانوم من دست خودم نبود
مشاهده ۳ پاسخ دیگر