۸ پاسخ

منم مثل اون خانومم.
والا خاکای الان خاک نیست که کثافته.

منم مثل شما اصلا حساس نیستم مگر‌این‌که ببینم تو دهن میکنه
البته اونم یه بار اسهال میشه بعد دیگه. ایمن میشه😂

این دوره زمونه هوایی هم ک‌نفس میکشیم آلودس چ برسه ب خاک این دوره زمونه ک هزار تا کثافت داره داخلش خود خاک ب تنهایی بله میکروب های داره ک مفید هستن برا یچه ولی آنقدر کفش کثیف و جونور و هزار تا کثافت بهشون خورده ک‌واقعا درست نیست دیگ

ماشینم ندارم

خوب کردی کاشکی محله ماهم پارک داشت

تواین سرما برف پارک کجای دلمان بزاریم 😅

منم مث خودتم عزیزم اصلا حساس نیستم میبرم پارک بیرون بازی میکنن خاک بازی بعد میارم خونه میشورم تمام خداروشکر کمتر مریض میشن ولی بچه ها جاریم حبسن تو خونه باباشون حساسه همیشه خدا مریضن

من نصف حساس نصف حساس نیستم😂😂ولی دسمال مرطوب کشیدن تاب و سرسره خیلی دیگه نوبره...
یه آشنایی بود بچش یه سالش بود همش بیمارستان و دکترا بود و بستری میشد. مادرشم از لحاظ حساس بودن دیگه آخرش بود رو تمیز بودن بچه حساس بود..یه بار یه دکتر اطفال بش گفت بزار بچه تو خاک بازی کنه و حساس نباش اینم از فردا حساسیتشو کم کرد و از اونروز بچه اصلا مریض نشد وبیمارستان بستری نشد خداروشکر

سوال های مرتبط

مامان شکوفه های سیب🌸 مامان شکوفه های سیب🌸 ۴ سالگی
بچهااا یکی از بچهای فامیل ۳ سالشه رفتار های خاصی داره ک آدم رو به شک میندازه ، مثلا اگه واژه ای رو درست تلفظ میکرد مثل واژه ی (نه) حالا بجاش میگه (لَه) ! بازی و شخصیت سازی و تخیل که اصلا بلد نیست . اصلا نمیتوگه با همسالانش درست ارتباط بگیره ...امشب با پسرم نمیتونست بازی کنه بجاش اذیت های بیخودی میکرد مثلا میزد اسباب بازی ها رو پرت میکرد یا میریخت و ازین اذیت ها ....
اگه کسی به اسباب بازیش دست بزنه اصلا عین خیالش نیست
بعد خونه ی پدر شوهرم ک بودیم میگفت مامان بریم خونه ی آقاجون
مامانش گفت ما الان خونه ی آقاجونیم ...
اکثرا تاخیر داره توی خیلی از مهارت ها مثلا هنوز بلد میست با دست خودش چیزی برداره بخوره یا قاشق دستش بگیره ...مامانش همه چیز بهش میده مثل بچه ی زیر یکسال ‌‌‌...رنگ ها رو اشتباه میگه
دلم میخواست به مامانش بگم که اگه ممکنه بچه رو ببره پیش متخصص شاید به کاردرمانی نیاز داشته باشه ، چون مادرش اطلاعات کمی داره . بنظرتون همچین بچه ای نیاز داره به ویزیت دکتر‌؟
مامان شکوفه های سیب🌸 مامان شکوفه های سیب🌸 ۴ سالگی
مامان حبه قند مامان حبه قند ۴ سالگی
مامان نازدونه مامان نازدونه ۴ سالگی
سلام مامانم میاد صبح دخترمو نگه می داره تا ظهر من میرم سر کار میخواستم بزارم مهد امسال چون اصلا اخلاقم با مامانم نمی سازه همش بحث داریم نزاشت گف بچه فلان میشه مریض میشه دیوونه شدی بزاری مهد و...دخترمم خیلی دوست داشت بره چون مامانم بلد نیس بازی کنه از صبرتا ظهر بچه حوصلش سر می‌ره تا من میرسم بی حوصله و گرسنه هست شروع به بهانه آوردن و گریه می کنه مامانم هم دایم میگه از صبح گریه نکرده همش تورو می بینه بچه را باعث گریش می شی شوهرم بعد من میاد خونه رو مبل دراز کش به اون تیکه میندازه پاشه کار کنه نمی دونه که بیشتر باعث میشه شوهرم لج کنه و اصلا کمک نکنه چون مادرم بهش میگه همش سرت گو شیه و فلان بعد غذا هم اکثرا خودم میام می پزم اما مامانم تا عصر خونه ماهست پدرم چند ساله فوت کرده بعد مامانم تو خونه کل حرفا و حرکتهای منو می پاد یه دفعه هم نشده ها ازم تعریف کنه همش غر زدن و طعنه زدن و سرزنش کردن که تو غذات بد شد با بچه حرف زدی بعد میگه به شوهرم پاسو با بچه بازی کن خلاصه اعصابم خرد میشه امروز دخترم گریه می کرد که مامان نخواب منم خیلی خسته بودم گفتم بزار نیم ساعت بخوابم گوشی دادم نگرف هرچی گفتم قبول نکرد همش ظهرا میگه نخواب بقیه روزا حرفش گوش میدم امروز اما حرصم گرفت گفتم برو بازی کن عصر باهات بازی می کنم همش زر زر گریه کرد محل ندادم مامانم از اتاق اومد سر کن غر زد که پاشو بچه هرچی گف بکن چرا اذیت می کنی منم عصبی شدم گفتم مامان خواهشاً تو ظهر ا برو خونت منم بفهمم چی کار کنم با بچم شوهرم گف درست حرف بزن اسیر شدم به خدا خسته شدم دیگه الان هم عذاب وجدان گرفتم که مامانم ناراحت شد تو کل زندگیم همش منو سرزنش کرده یه بار نگف فلان کار کردی خوب شد