برخلاف میلم مجبورم پسرمو (۴سال و نیم) بذارم مهد ، چون خییییلی بینهایت هر دومون خسته شدیم ، دیگه از پس چالش های زیادش برنمیام واقعا روانم بهم ریخته . صبح و شب داد میزنه پرخاشگری میکنه و بازی میخواد اما من نمیتونم باهاش زیاد بازی کنم ، هرچقدر بازی میکنم باز میخواد ، میریم توی حیاط دوچرخه بازی کنه جیغ میزنه میگه تو نرو خونه بمون پیشم . درصورتی که داداشش هم ازونور گریه میکنه ! خسته شدم . کلافه ام
میگم شاید مهد بره بازی کنه حالش خوب بشه کمتر به من گیر بده .
از طرفی عذاب وجدان ولم نمیکنه دکترش گفت اصلا مهد نذار با این همه ویروس متنوع ! مهد کیفیت بالایی هم نداره بفرست کلاس موسیقی و ورزش و ازین چیزها . اطرافیان که همش بهم احساس شرم میدن ک گناه داره چرا از وقتی داداشش اومده اینو میخوای بفرستی بره که خودت راحت باشی .
مادر همسرم میگه مریض میشه میگم خب مهرماه قراره بره پیش دبستانی اگه اینطور فکر کنیم کلا نباید هیچ جا بره .

۱۴ پاسخ

من بهترین کاری که در حق پسرم کردم فرستادنش به مهد بود اتفاقا دکترشم کاملا موافق بود حتی آذر دیگه نمیخواستم بفرستم دکترش نزاشت گفت بزار بره تا بدنش مقاوم شه
مهد برای بچه ها ضروریه تو محیط خونه چیکار کنن اخه

عزیزم حتی اگه تک فرزند بود و شما هم فزصت داشتی باهاش مدام بازی کنی باز بهتره بچه ۴ ساله بره مهد و با همسالانش بازی کنه

عزیزم مهدکودکه ، خدای نکرده تو خیابون که ولش نمیکنی که عذاب وجدان داری؟ !!!! عین خونه بازیه کلی به بچه خوش میگذره ،چرا الکی بخودت سخت میگیری

مهد خیلی خوبه نگران نباش.ولی تو انتخاب مهندس خیلی دقت کن .اولین تجربه ش و اگه خوب نباشه تا حتی مدرسه دچارمشکل میشه.بعدم یکباره جداش نکن که اضطراب میگیره باید حداقل یکماه زمان بزاری خودت بری بشینی تو مهد تو حیاط زمان کم ....کم کم زیادش کن

سلام ببخشید پسر شما مهر امسال پیش ۱ میره یا پیش ۲
چون پسر شما از دختر من سه روز کوچیکتره حالا نمیدونم امسال پیش ۱ بنویسیمش یا پیش ۲

ماها هرکاری بکنیم کل وقتمونم دراختیارشون بزاریم بازم ب هم سن سالاش نیاز داره..من و همسرم هرکدوم وقتمونو باهاش میگذروندیم بازم میگفت بازی میخام من باردار بودم ک دیگه فرستادمش مهد، هم اون تایمی رو بازی میکرد با همسناش هم من تایمی رو داشتم ب کارام برسم یا استراحت کنم الانم ک دخترم سه ماهشه بازم یه تایمی دارم ک حداقل با کوچیکه باشم.پسرمم خودش اگ یه روز مهد نره بهانه مهد رو میگیره..بالاخره مدرسه میرن ک، مریضی همیشه هست

من دخترمو از ۲ سال و نیم مهد میبرمش نه که بگم من شاغلم نه بیکارم تو خونه چون دخترم تنهاس هیچ کس و نداریم اینجا همش تو خونه بود منم هر چقدر باهاش بازی کنم فرق داره تا با همسناش باشه بردمش مهد خیلی چیا یاد گرفته کلا از همسن و سالاش خیلی بیشتر میفهمه هم خیلی قشنگ حرف میزنه مهد خیلی تاثیر داره تو روند رشدش و یادگیریش

اتفاقا با بچه‌ها باشه خیلی تو روابطتش تاثیر مثبت داره! بچه بلاخره باید وارد جامعه بشه و بدنش به ویروس مقاوم بشه.. حرف کسیو گوش نکن حداقل بزار ببین دوس داره خودش یا نه

شما مادر اون بچه ای اختیارش دست شما و همسرتون و به کسی مربوط نیست
با اومدن بچه دوم اولی یکم احساس ترس داره
یکم باهاش وقت بگذرون بزارم مهد برو دنبالش اما تنها بدون فرزند دوم برید بستنی بخورید ،سرراه یه اسباب بازی کوچولو بخرید
برای هر نقاشی که میکشه یه جایزه در نظر بگیرید
هیچ وقت لباس ست با فرزند دوم نگیرید حتی اجازه بدین لباس فرزند دوم اون انتخاب کنه
لباس های قدیمی خودش تن بچه دوم نکنید چون حسادت ها شروع میشه
در آخر شما مادر اون بچه ای

نمیدونم این اراجیف چیه بقیه میگن،مگه بچه آخرش قرار نیست بره مدرسه؟بچه من از سه سالگی رفت مهد کلا هم دوبار مریضی خفیف گرفت از هرچی بترسی سرت میاد نباید بترسی،بچه تو مهد خیلی خوشحاله هم بازی داره سرگرمی داره

مهد جهنم که نیست. اینجور مکانها ساخته شده که به مادر و بچه کمک کنه . بهترین کار رو می‌کنی

حالم بده . کاش اونقدر فرصت داشتم ک باهاش بازی میکردم کاردستی درست میکردم بیرون میبردمش .ولی واقعا الان شرایطشو ندارم . همسرم دایما سر کاره و تنهام .
دوست ندارم پسرمو تنها خونه کسی هم بفرستم چون ب هیچکس اعتماد ندارم
بذارم مهد هم باز نگرانم
نمیدونم چی درسته چی غلط
فقط میدونم جدیدا هر روز صبح ک بیدار میشم حالم بده حال پسرم بده . شروع میکنه ب بهانه تراشی و گیر های بیخودی .

منم میخوام بفرستم باید بفرستی چون از الان بدنش عادت میکنه

من خودم بزرگ شده مهدکودک هستم. خیلی خوب بود. الان بفرستی بهتره

سوال های مرتبط

مامان دوتا عشق مامان دوتا عشق ۴ سالگی
خانما میشه راهنمایی کنید شمابودین چه عکس العملی نشون میدادین !؟پسرهمسایم ۱سال کوجیکترازپسرمن باهم دوستن گه گاه میرن پارک این پسره تامیبینه پسرمن بایکی دیکه بازی میکنه سریع گریه میکنه میره به مادرش میگه که بگو به مهدیاربیاد پیش من بازی کنه مادرشم هنش پسرمنو صدامیزنه طفلک بچه من انگارشده اسباب بازیه اینا .‌یه وقتایی میفهمم دوس نداره بره بااون پسره بازی کنه باچنتا دیگه بچه دوست شده ولی ازبس مادره صدا میرنه تازه اتگاربچه من بهش بدهکاره بایدحتما بره یه گوشه فقط باپسراین بازی کنه منم واقعیتش خوشم نمیاد میخوام بچم باهمه ارتباط بگیره تازه بعًی وقتا اذبت میشه پسرم ولی ازبس باصدای بلتد توپارک مادره داد زده اسم پسرمو گفته بچه مجبوری اومده یه حوری ام صدانیکنه انگارنیادبه زور مبخواد بره بیاره پسرمنو ‌‌چن باری دیدم اعصابم خورد شده ننیدونم جحوری بهش بگم حالا بهش برنخوره میشه شما بگید جام بودین چه رفتاری میکردین .بعضی وقتا پسرم به من نگاه میکنه میخواد ببینه من چی میگم ..این زنه باهاشم البته یه حورایی دوستم همسایس بعضی وقتا مسرمنو انگارتهدید میکنه که اکه نیای بامسرم بازی کنی مامیریم ها ..اینم بگم پسرم فعلا دوست زبادی نداره بیشتر باپسراون بازی میکنه چون زبادپارک نمیبرمش نطرتوتو میگین چه رفتاری میکردین شما جای من بودین؟!