از همون اول رو نده
راستی اگر دوست داری کوچولوت دو زبانه بشه از بدو تولد توی خونه فایل صوتی انگلیسی پخش کن
یکساله شد هم شروع کن فقط و فقط کارتون انگلیسی بزار
الان دختر من زبانش فوله با لهجه ی اصلی هم صحبت میکنه
هرچی گفتن گوش بده لبخند بزن
بعدش کار خودتو بکن
از همون اول حرص نزن شیرت کم بشه 😢
کاریش نمیشه کرد
من ک هرچی گفتن محل ندادم و کار خودمو میکردم
منم بین مامان خودمو و مادرشوهرم گیر کردم یکی میگه قنداق کن یکی میگه نکن یکی میگه پستونک بده یکی میگه نده ... والا هرکی حرفشو میزنه منم به حرف هیچ کدوم گوش نمیکنم 🤣😂🤣 بعد یه مدت خودشون خسته میشن ... ولی خیلی مهمه بزرگترا رو مدیریت کنی که نه ناراحت شن و نه خیلی دخالت کنن
واقعا هرچی هم باشه ما از اونا دو پیرهن عقب تریم اونا با تجربن
اگه دیدی واقعا از روی فضولی بیخودی دخالت میکنن اون موقعه با شوهرت حرف بزن بگو من اذییت میشم اگه دخالت بکنن هاااا از تجربه هاشون بگن نه. بیخودی خودتو اذییت نکن همش میگذره برای یه مدته فقط مواظب اعصابت باش ک بعدا بچه بزرگ شدنی نیازت میشه اون اعصاب
هرچی هم گفتن بگو باشه بعد کار خودتو بکن
هرکارررر کنی اونا تز خودشون میدن
فقط وفقط هرچی گفتن بگو باشه بعد کار خودتو انجام بده من همینکار میکردم
اینجوری نه اعصابم خورد میشد نه حرص میخوردم نه اونا ناراحت میشدن
😂🤝🏻همدرد
وااای منم هنوز اتاق نچیدیم همسرم میگه ی روز بچینیم ک خانواده ها باشن من زیاد راضی نیستم میگم اگه هرکی ی چیز برداره باز کنه چی هرکی ی چیز بگه من دیوونه میشما میگه هرکی هرچی گفت بگو ما تصمیم گرفتیم اینجوری باشه اونجوری باشه کسی کاری نمیکنه ک
میدونی چیه واقعا عادت بده ما زناس مخصوصا من هنوز اتفاق نیفتاده دارم تو مغزم بزرگش میکنم فلانی اینجوری میکنه اونجوری میکنه فقط خودمو اذیت میکنم توعم همینجوری بذار وقتش ک رسید شاید اصن کسی کاری نکرد حرفیم زدن با خنده جواب بده
والا بچه رو من تو شکمم بزرگ کردم پدرم در اومد بعدش اذیت شدنش برای منو باباشه موقع سیسمونی هم که شد هی گفتن مامانت باید بگیره فلان بیسار من نمیدونم چرا به دنیا میاد اسمش اینه بچه ی ماهم هست
وااای منم دوست ندارم، طبقه پایین خواهرشوهرام میشینم با اینکه از الان خواهرشوهرام میگن ما دخترتو دوس داریم و قربون صدقه میرن و فلان یا شوهرم میگه بعضی وقتا زیاد گریه کرد میبرم طبقه بالا آبجیام آرومش کنن خودمون راحتیم یا اونا میان پایین بچه رو نگه میدارن ،ولی من اصلا حوصلم نمیکشه دست خودم نیست دوست ندارم ، احساس میکنم تصمیمات زندگیم باید دست خودم باشه ،حتی از الان چند بارم راجب این موضوع با شوهرم بحث کردم که به خانوادت ربطی نداره کجا زایمان کنم چطور زایمان کنم بچه رو چطور نگه دارم
من مادرشوهر هر چی میگه این کارو کن انگار ک نشنیدم کار خودمو میکنم ،خیلی تکرار کنه و اسممو صدا کنه ک حواس منو جمع کنه به حرف خودش اونوقت میگم الان الان باش ولی دوباره کار خودمو انجام میدم اینجوری میفهمه ک هر چی بگه فایده نداره.بی شعور چند روز پیش یه جورایی بهش فهموندم ک میدونم مریض بودی و دخترم ک ۳سالشه از تو گرفته الان از لج من همش پسرم ک ۱۷روزشه بوس میکنه خیلی نفهمه خیلی
دخالت که نمیدونم بعضیا شاید واقعاااا فضول باشن ولی بعضی از خانواده ها تجربه ای که دارن رو میگن بهت نباید بدت بیاد چطور مادرت خواهرت تجربه ای که دارن رو میگن ناراحت نمیشی اونا هم آدمن نوه اوناهم هست نباید ناراحت بشی موقع گفتن اینکه اینکارو بکن
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.