#تجربه_زایمان
سلام اومدم از تجربه زایمان بگم با امپول فشار... من بخاطر رشد کم دور شکم بچه دکتر بهم تا هفته 39 ختم بارداری داد. اخرین ویزیتی که رفتم پیشش بهم گفت اگه وزن بچه ات هنوز 2600 باشه میتونم بهت نامه بدم ک بری اجباری سزارین بشی ولی من چون اخرین سنوم مال دو هفته قبل بود تضمین نکرد برام گفت اگه تو اتاق عمل وزن کنن دیگه میشی اختیاری...من همون شب از دکتر خودم نامه گرفتم ک طبیعی با امپول فشار بستری بشم. ولی از اونجایی ک خیلی میترسیدم ماما خصوصی گرفتم که خودش دکتر پشتیبان داشت. یعنی اگه اتفاقی حین زایمان برام میفتاد دکتر خودم نمیومد بالاسرم یه دکتر دیگه رو میفرستادن.
خلاصه من 28 بهمن ساعتای 1 ظهر بستری شدم. مامام زنگ زد با بیمارستان هماهنگ کرد و گفت برات قرص میزو میزاریم تو رحم تا ببینیم چقدر باز میشی. از ساعت 1 تا 5، 6 عصر من هیچی هیچی درد نداشتم کلی خوشحال برا خودم تو زایشگاه میچرخیدم. تخت کناریم سه سانت باز بود و میگفت درد پریودی دارم. منم خرسند بودم از اینکه خب پس منم تا سه سانت برسم اگه دردم اینجوری باشه نهایتا یکم تحمل میکنم تا 5 سانت بعدم اپیدورال و تمام...خلاصه جونم براتون بگه ساعت شد 5 عصر و ماما بهم زنگ زد گفت یه دوز قرص زیر زبونی برات میگم بزارن خودمم ساعت 7 میام.البته قبلشم معاینه شدم و دهانه رحمم کلا صفره صفر بود.خلاصه قرص دومی هم گزاشتن ولی من خیلی خیلی کم درد داشتم حتی در حد پریودی هم نبود.. اینجا دیگه مامای خودم اومد گفت برات معاینه تحریکی انجام میدم. و بعد اگه باز نشدی ساعت 10 شب دوز سوم میزاریم برات....

۱۱ پاسخ

#پارت 3
این وسطام ماما میومد یه نوار قلب میگرفت یکم انقباضات رو چک میکرد و میرفت دو سه بارم گلاب به روتون از شدت درد بالا اوردم. دیگه ساعتای 5 صب ک شد مامام دوباره اومد معاینه کرد و بهم گفت ببین رحمت اندازه پوست پیاز نازک شد این یعنی تو ممکنه هر لحظه باز بشی ولی من واقعا اون موقع دیگه طاقت نداشتم بهم گفت امپول فشار برات میزنیم تا پیشرفت کنی... دیگه نگم براتون از اون به بعد.. اولش ک یه سرم وصل کردن خیلی حس خوبی بود بعد یهو دردام شدید شد من فقط ایت الکرسی میفرستادم. ساعت 7 صب ماما هم شیفتش تموم شده بود و رفت و بهم گفت هر زمان به 3 سانت رسیدی بر میگردم.. ساعت 7 صبح نمیدونم چی برام تزریق کردن ک من احساس گیجی کردم ببین درد داشتما ولی چشمام باز نمیشد دردمم خیلی شدید بود فقط تنفس میگرفتم و ناله میکردم ولی اینه دفعه فاصله بین دردام بیشتر شده بود مثلا هر 10 دقیقه یکبار... این بین یه مامای دیگه ام میومد و معاینه میکرد من هیجی دیگه نمیفهمیدم فقط احساس مرگ داشتم اما وقتی معاینه میشدم میگفت یه سانتم نیست. خلاصه یه خانمه دیگه اونجا بود نمیدونم مامای اصلی بود چی بود حال منو دید گفت تو چرا سزارین نشدی تو نمیتونی و زنگ زد به مامای خودم... ماما خودم باهام تماس گرفت گفت من با دکتر صحبت کردم اگه میتونی تا 12 صبر کن بعد اگه هیچی باز نشدی سزارینت میکنم ولی اگه حتی 2 سانت دیگه ام باز بشی میام میرسونمت ب 4 و برات اپیدورال میزنم.... من اون لحظه هیچی نمیفهمیدم ولی اون ماماعه اصلیه هی میومد سر میزد دیگه ساعت 10صب معاینه ام کرد بهم گفت تو خیلی اوضاعت خرابه پاشو زنگ بزنم به دکتر بگم عملت کنن

#پارت دو
من از ترسم نه ظهر نه شب به جز سوپ و ابمیوه و خرما هیچی نخورده بود شب ساعتای ده بعد از اینکه قرص رو برام گزاشتن کم کم احساس کردم شکمم داره سفت میشه ماما هم اومد معاینه کرد گفت خیلی خوبه و این یعنی داری پیشرفت میکنی ولی هنوز اندازه یه سر سوزنم باز نشدی. 🤦
از 10 شب من کم کم دردام شروع شدن شکمم یهو سفت میشد پاهام میگرفت و مثلا 5، 6 ثانیه بعد دوباره خوب میشدم.. البته منظم نبود مثلا من تا ساعت 1 شب میتونستم پیاده روی کنم و بخابم و بچرخم. چون بین دردام فاصله زیاد بود.از 1 به بعد یهو دردام پشت سر هم شد بازم منظم نبود ولی مثلا تو یه ساعت من هر 5دقیقه یا هر دو دقیقه درد داشتم. خلاصه بازم معاینه شدم و ماما بهم گفت هنوز یه سانت هم باز نشدی ولی دهانه رحمت داره نازک میشه و این خیلی خوبه ممکنه یهو. 3،4 سانت باز بشی...ولی الان بخاب چون ممکنه اگه ورزش کنی خسته بشی و پیشرفتت کند بشه به 3 سانت ک رسیدی ورزشا رو شروع میکنیم
دیگه چشمتون روز بد نبینه من از اخرین معاینه تا ساعت 7 صبح فقط درد کشیدم. هیچی نتونستم بخابم فاصله دردام شده بود تقریبا هر 5 دقیقه ولی طولانی تر و با شدت بیشتر و من فقط تنها چیزی که نجاتم میدادم تکنیک های تفس شکمی بود یعنی دقیقا موقع انقباضات من تنفس شکمی انجام میدادم دوباره 5 دقیقه استراح دوباره انقباض شرو میشد... دروغ چرا دردش زیاد بود ولی خوشحال بود چون گفتم با اینمه درد الان حداقل 3،4 سانت باز شدم

ادامش

کو بقیشش

وای🥴🥴

چهارستون بدنم لرزید داستان ترسناک بود این تا زایمان 😶😶😶

منتظر ادامه اشیم عزیزم

ادامه

ادامههه

و ادامه..

میخونم

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
دوشنبه ۱۲/۶
۳۸هفته و ۳روز بودم رفتم دکتر، معاینه کرد دو سانت باز بودم. ان اس تی گرفت گفت حرکات بچه کمه بهتره بیای برای زایمان. گفت پس فردا بیا بیمارستان.
توی این دو روز حسابی ورزش کردم تا بلکه دردم بگیره ولی چهارشنبه صبح بدون درد راهی بیمارستان شدم. ساعت ۹.۳۰ بدون درد بستری شدم. اولین معاینه تحریکی رو که انجام دادن، دل دردای پریودی خیلی کم پیدا کردم. تا ساعت ۱۰ دکتر اومد معاینه کرد همون دو سانت بودم و برام سرم فشار با دوز کم تجویز کرد.
بعد از سرم فشار دل دردام کمی بیشتر شد ولی قابل تحمل بود. درخواست ماما همراه کردم. ماما همراه توی دردام بهم ورزش میداد که خیلی به کاهش دردم کمک میکرد. تا ساعت ۱به همین صورت گذشت. ساعت ۱ دوباره دکتر اومد برای معاینه که گفت ۳ سانت شده و کیسه آبمو زد. بعد از کیسه آب دردام خیلی بیشتر شد ولی یه کم که گذشت توی انقباض هام ضربان قلب بچه افت پیدا میکرد. که ماسک اکسیژن بهم وصل کردن تا شرایطم اوکی شد. یه ساعت بعد دوباره معاینه شدم که هنوز همون سه سانت بودم و هیچ پیشرفتی نداشتم. دردامم زیادتر شده بود.
مامان مهدیس و سوگند مامان مهدیس و سوگند روزهای ابتدایی تولد
سونو رو که ازم گرفتن دکتر سونوگرافی گفت سریع برو زایشگاه نامه ختم بهت بدن گفتم چرا گفت رشد بچت اندازه ۳۴ هفتس ولی سن بارداریت تو ۳۹ گفتم خطرناکه گفت نه ولی هر موقع بری بستری روز پنجشنبه بود و اومدم خونه و همسرم گفت اگر خطر نداره بمون شنبه برو دکتر ببین چی میگه
دوباره پرس و جو کردم و گفتن نه مشکلی نیست شنبه برا ۹ صبح درمانگاه بیمارستان وقت گرفتم تا اگر نامه بستری هم داد زایشگاه اذیت نکنه و رفتم دکتر و نامه بستری داد و دوباره سونوی iurg فک کنم که برا رشد نوشت برام و گفت برو سریع زایشگاه
رفتم و قرستادنم سونو و تو سونو iurg ثبت نشد و surg ثبت شدم و بستری شدم
ساعت ۱۲ ظهر بستریم کردن دو سانت و داخل سرمم امپول فشار رو زدن و انقباض هیچی نداشتم ساعت یک کم کم دل دردام اومد سراغم ولی کاملا درد پریودی و قابل تحمل تا ساعت ۴
معاینه کرد و هنوز دو سانت بودم و دوباره یه دوز دیگ امپول زد و کم کم دردا داشت جدی میشد ساعت ۶ معاینه شدم و شده بودم ۴ سانت دوباره امپول فشار و یه امپول دیگه هم زد داخل انژکت و گفت اینو میزنم ممکنه گیج بشی و راست گفت
مامان آرین مامان آرین ۱ ماهگی
تجربه زایمان من
پارت دوم : خلاصه فرداش با کلی استرس رفتم زایشگاه و بعد از اینکه کلی دکترم با ماماها چک و چونه زد منو بستری کرد که با دهانه رحم یک سانت و بدون درد زایمان طبیعی کنم .همه میگفتن تو نباید بستری میشدی چرا دکتر اینکارو کرده ولی دکتره گفت من خودم کلا سخت نمی‌گیرم .
من حتی یک روز زودتر از تاریخ سونو ان تی ساعت هشت شب بستری شدم و تا صبح قرص زیر زبونی گرفتم . اصلا دهانه رحمم باز نمیشد و همون یک سانت موندم . واقعا تو زایشگاه ترسیده بودم چون خیلی جیغ می‌کشیدن و از لحاظ روانی کاملا خودمو باختم ولی دردام قابل کنترل بود ولی بازم در همون حالت به دکتر گفتم اگه امکانش هست منو ببرین سزارین .
دکتر گفت دلیلی وجود نداره ولی تا صبح صبر میکنیم اگه نتونستی میبرم سزارین . من تا صبح دردام قابل تحمل بود ولی ساعت هشت و نیم ماما اومد و کیسه ابمو زد و آمپول فشار وصل کرد که بعدش دردام هر سه دقیقه شد و خیلی وحشتناک . اونجا بود که دیگه به التماس کردن افتادم و گفتن فقط دو سانت باز شدی 🥴
دکتر میگفت باید یه دلیلی باشه بفرستم سزارین بذار ماماهای شیفت عوض شن من با بقیه چک و چونه میزنم . منم فقط به این امید که تموم میشه و میرم سزارین داشتم میگذروندم .
بالاخره شیفت عوض شد و مامای جدید اومد و با کلی حرف زدن دکتر و بررسی مدارک و ... گفت حالا یکم بهت زمان میدیم ببینیم چی میشه 🤦
ادامه پارت بعد
مامان راܥ‌‌ࡐ‌ࡅ࡙ࡍ߭🩵 مامان راܥ‌‌ࡐ‌ࡅ࡙ࡍ߭🩵 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت2️⃣
البته نا گفته نماند من از ۳۸ هفته یک سانت باز بودم
و سه روز قبل از اینکه دردام شروع بشه رفتم معاینه تحریکی و در حد ۱۰ دیقه برام ماساژ دهانه رحم انجام داد ولی هنوز همون ۱ سانت بودم و پیشرفتی نکرده بودم..😐
خلاصه ک ساعت ۹ونیم رسیدیم بیمارستان اول ان اس تی گرفتن گفتن خوبه بعد معاینه ام کرد ۱ سانت و نیم بودم 🥺
گفت چون زایمان اولته تا ۳ سانت نشی بستریت نمیکنیم
ولی چون من ۴۰ هفته‌ بودم گفت میتونی با رضایت خودت و همسرت توی بخش بستری بشی تا فردا از طرف بیمارستان ازت سونو بگیرن و اگه مشکلی نداشتی مرخص بشی
منم از خدام بود ک بستری بشم🤣💃💃
دیگه شوهرم کارای بستری رو انجام داد و ساعت ۱۱ شب بود ک رفتم بستری شدم 🥲
با اینکه درد داشتم یه یک‌ساعتی خوابیدم ولی هعی بیدار میشدم از درد و دوباره خوابم می‌برد
دیگه از ساعت ۲ شب ب بعد دردهای خیلی بدی اومد سراغم😵‍💫
اونجا بود ک داشتم ب غلط کردن می افتادم ولی نمیدونستم ک این دردها در مقابل اون درد های اصلی هیچ و پوچ هستن😂
دیگه ساعت ۵ صبح یه پرستار اومد معاینم کرد گفت ۲سانت و نیمی منم تو باسنم عروسی شد از خوشحالی 💃🤣
گفت هروقت رسیدی ب ۳ سانت میفرستم تو بخش زایشگاه منم انرژی گرفتم از این حرفش و وقتی دردام می‌گرفت اسکات میزدم ولی با سختیییی🥲
از اول سالن تا آخرش ۱۰ باااار رفتم و اومدم تند تند مثل پیاده روی و شد ساعت ۶ونیم و خیلی دردام ببشتر شد اومد معاینه کرد گفت ۳ سانت شدی بلند شو بریم بخش زایشگاه 😍
واییییی خدا اینقدر میترسیدم ک نگو😭
دیگه مامانم تا وسایل هامونو تو اتاق جمع کرد و پرونده تشکیل دادیم شد ساعت ۷ و رفتیم تو زایشگاه....
مامان نِلین 🩷 مامان نِلین 🩷 ۱ ماهگی
سلام
بالاخره من اومدم با تجربه زایمانم بعد از ۱۹ ساعت🕓 پارت ۱
من نامه داشتم برای چهارشنبه۱۹ دی، با دهانه رحم ۱ سانت که دکترم تو معاینه تحریکی باز کرده بود.۱۹ دی رسید و من ساعت ۸ صبح بدون هیچ دردی بیمارستان بودم ، تا کارای پذیرش کردیم، یک ربع به۹ بستری شدم
یه رب۱0 اولین قرص زیر زبونی فشار بهم دادن، که دردام شروع نشد ،قرص دوم ساعت 2ربع دادن، بازم دردادم شروع نشد . رو مانیتور انقباض داشتم ولی خودم اصلا درد نداشتم ، ساعت ۵:۳۰ امپول فشار بهم زدن. که کیسه آبم سوراخ شد .ساعت ۶هنوز۱/۵ سانت بودم تا ساعت ۷نزدیک ۱۰۰۰ تا توپ زدم ساعت ۷ ماما اومد معاینه کرد دید کیسه آبم سوراخه خودش کامل پاره کرد بعد دهانه رحمم شد
۳/۵سانت
ساعت ۸ رفتم جکوزی تا ساعت ۱۰ تو آب بودم. دکترم اومد بالا سرم و گفت که ساعت ۱۱ بهم اپیدورال بزنن، چون خودم از قبل درخواست کرده بودم ولی تا همون لحظه اپیدورال هم دردام قابل تحمل بود و خیلی خوب کنترلشون کرده بودم و دلم میخواست درد انقباضاتمو بکشم و فقط واسه لحظه خروج بچه، اپیدورال بزنم ولی شنیده بودم بعد اپیدورال ، سریع زایمان میکنی ، دیگه اوکی دادم که تزریق بشه. تیم بیهوشی اومدن و اول کمرمو با بتادین شستن و بعدم امپول بی حسی و بعدم اپیدورال ،درد نداشت ولی حس کردم یه مایع از تو کمرم ریخت تو پام حس پاهامم اصلا از دست ندادم و بعدش با کمک ماما رفتم سرویس بهداشتی …
مامان صدرا مامان صدرا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
خب مامانا سلام من اومدم از زایمانم براتون تعریف کنم
من کلا از هفته یازدهم چون انتخابم زایمان طبیعی بود رفتم زیر نظر ماما و پزشک متخصص نرفتم البته قبلش رفتم ولی پسندم نبودن
هفته ۲۰ فهمیدم که طول سرویکسم کوتاهه و استراحت نسبی شدم و تا هفته ۳۵ بهم اجازه ورزش ندادن
از ۳۵ هفته پیاده روی شروع کردم ،هفته ۳۶ معاینه لگن شدم گفت دهانه رحم خلفی داری خروجی لگن هم تنگه برو ورزش کن
هفته ۳۷ مجدد معاینه شدم و دهانه رحمم یک سانت باز بود و سر بچه هم اومده بود تو لگن ،گفتن که باید بری سونو ببینیم از این لگن بچه در میاد یا ن که سونو گفت ۳۴۰۰ وزن بچس مامای من گفت نگران نباش در میاد ،من رفتم پیاده روی و ورزش و استخر و آبزن و ماساژ پرینه و اینا هفته ۳۸ روز شنبه مجدد معاینه شدم پیشرفت نکرده بودم گفت اگه تا جمعه دردات شروع نشه شنبه ختم بارداری میدم پنجشنبه لکه بینی داشتم معاینه همون یکسانت بود گفت جمعه صبح برو بیمارستان بستری شو ساعت ۳ ظهر پنجشنبه روغن کرچک خوردم و رو توپ ورزش کردم ۶ صبح بیمارستان معاینه شدم بدون درد ۳ سانت بودم زنگ زدن به ماما و پزشک مقیم بیمارستان و بستریم کردن آمپول فشار زدن برام بازم درد نداشتم ساعت ۹ ماما اومد تو اتاقم گفت درد داری ؟
گفتم انقدر دردش کمه که اصلا ارزش نداره بهش بگیم درد
کلی پزیشن ورزش بهم داد تا ساعت ۱۱:۳۰ دردای خیلی کم فاصله ی خیلی زیاد و عدم پیشرفت دهانه رحم ….
مامان نی نی حسام مامان نی نی حسام ۱ ماهگی
سلام مامانا
من اومدم با تجربه زایمان طبیعی م
هفته چهلم هم تموم شد ومن زایمان نکرده بودم و از همه چی خسته شده بودم و همش گریه میکردم غیر از یک سانت رحمم دیگه باز نبود و دهانه رحمم سفت بود و سر بچه خیلی بالا بود و هیچ دردی نداشتم
و دکتر بهم گفته بود وزن جنین زیاده و منم منتظر بودم که دردم بگیره امن از یه ذره درد
دیگه شب قبلش یه کم کمر دردم زیر شکمم نسبت به شبای دیگه بیشتر درد میکرد ولی قابل تحمل بود
ولی این اواخر هر ۵دقیقه منو ادرار می‌گرفت و یه هفته بود اسهال و دل‌پیچه داشتم و حالت تهوع
قرار بود صبحش برم پیش ماما تا منو معاینه کنه و ببینه وضعیت م چطوره که رفتم و معاینه کردو گفت دو سانتی ولی سر بچه بالاس و کیسه آبم دو سه روزه نشتی داره من هم گفتم یه کاری کن که برم زایشگاه دیگه خسته شدم اون طفلک هم کیسه آبمو دست کاری کرد و بیشتر پاره کرد همین که پاره کرد گفت الان ۳سانت شدی و عالی هستی برای زایمان ولی رفتی زایشگاه اسمی از من نبر منم گفتم باشه دیگه با کیسه آب پاره رفتم زایشگاه و منو بستری کردن تو سرم هم آمپول فشار زدن برام بعد حدود دو ساعت. دهانه رحمم همون ۳سانت بود که واسم سوند وصل کردن و ماما همراهم گفت سوند که افتاد زنگ بزن من بیام
دیگه ساعت ۱۲که بستری شدم تا ساعت ۲.۵بعد از ظهر ۴سانت شدم با سوند
پسوند افتاد وزنگ زدن مامام اومد ومن درد داشتم ولی غیر قابل تحمل بود واقعا با تنفس و اینا
مامان اَبرَک مامان اَبرَک ۲ ماهگی