پ‌ارت5
#زایمان_طبیعی
خلاصه نوک سینمو نمیتونست بگیره ومن هم کلی درد داشتم
اومدم رو ویلچر ب همراه خانواده منو بردن تو بخش ک خانواده شوهر بیان پیشم
اونجا تو بخش و پرستارا بیمارا هرکی منو میدید با تعجب و ترس و ترحم بهم میگفتن اون همه جبغ و گریه صدای تو بود؟؟
انگار صدام تو کل بیمارستان پیچیده بود…😂😩
خلاصه دیگه خانواده ها اومدن دیدن و رفتن همچنان من تا اخر شب نتونستم ب بچه شیر بدم ‌ در نهایت براش شیر خشک گرفتیم و بهش دادیم تا فردا ساعت ۶عصر بستری بودم و بعد مرخص شدم
اومدیم خونه
تا شیش روز بعد از بیمارستان من نمیتونستم بشینم چون بخیه هام بشدت درد میکرد
هر راهی رو امتحان کردم تنها راهش این بود ک کل شورت و نوار بهداشتیو دراوردم و دامن پوشیدم کم کم بهتر شدم و بخیه ها تقریبا سر ده روز افتادن
و خوب شدم کم کم
هنوزم بعد گذشت ۱۷ر‌ز لگنم درد داره
ولی خداروده شیر خودمو میدم به دخترم و شیر خشک در مواقعی ک خیلیضروری باشه و شیر نداشته باشم میدم

۹ پاسخ

شیرین بودنش به کنار،ولی وحشتناک ترین جیزی ک ی زن میتونه تحمل کنه زایمان طبیعیه،من واقعا نابود شدم به شدت سخت بود زایمانم🥲🥲🥲

اوف دقیقا منم عذاب کشیدم اونقد ک جدا شدن بند بند استخونامو حس میکردم تموم شکمم کبود بود اونقد فشار داده بودن جون نداشتم دوبار ازحال رفتم هنوزم یادم میاد وحشت میکنم مرگو باچشام دیدم اونقد ک دنبااومد دخترم دادن بغلم نمیتونستم بگیرمش گفتم بر دارین نمیخام

🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
من‌با خوندن اینا استرس گرفتم
یکشنبه نوبت زایمانمه طبیعی

خداروشکر ک ب سلامتی فارق شدی.
پولتو از مامای همراهت میتونی بگیری چون نیومده اگ اون بود کمتر درد میکشیدی

عزیزم اپیدورال هم گرفته بودی یان؟

عزیزم😥😥چقد درد کشیدی.. خداروشکر بسلامتی فارغ شدی🥲💞

دوستان ببخشید چون فقط این مواقع بیکارم و میتونستم براتون بنویسم میدونم اشتباه تایپی زیاد دارم به بزرگواری خودتون ببخشید🩷

وای جیگرم خون شد برات 🥹بگردمت چقدر اذیت شدی سر زایمانت

خوش به حالت پسر من هنوزم سینمو نمیگیره 😭😭😭

سوال های مرتبط

مامان ریحانه‌سادات مامان ریحانه‌سادات ۱ ماهگی
گفت باید چک کنم و دوباره فشار داد
بدتربن قسمت زایمانم همینجا بود
بعدش دردم دوبرابر شد
تا بردنم بخش زنان و دوباره جا ب جام کردن و گذاشتنم رو تخت بخش و برام شباف گذاشتن و کم کم دردم داشت اروم میشد
دخترمو اوردن ک بهش شیر بدم ولی شیر نداشتم هرچی تلاش کردیم بی فایده بود خصوصا ک من حتی سرمم نمیتونستم تکون بدم
تا اینکه ی پرستار اومد برای چک کردن فشارم و وقتی فشارم و گرفت گفت وای چقد بالاس ۱۵شده و روز از نو روزی از نو دوباره از بخش ccuاومدن و منو بردن ب به اون بخش وگفتن همراه نمیتونه پیشش باشه و همتون برید
چقدر شب سختی بود بردنم تو اتاق خصوصی
ساعت۱۱شب تنها و اتاق تاریک و۱۳تا سرم سولفات ک بهم زدن 💔
حالا من ب شدن تشنم بود ولی حق خوردن اب تا ساعت۱۰صبح فردارو نداشتم
دیکه اون شب ب هر نحوی بود با دردو تنهایی گذشت تا صبح شوهرم اومد پیشم ‌ وساعت ۱۰صبح سوندمو دراوردن وگفتن باید راه بری اخ که چقدر اولین قدم ها دردناک بود ،سرگیجه شدید،درد شدید و خونریزی شدید

تا ساعت۱۱شب بستری بودم تو بخش ccu
و بالاخره بردنم بخش زنان تا جایی ک تحرک داشتم خوب بودم ولی وقتی میخوابیدم برای 1,2ساعت و بیدار میشدم راه رفتن برام خیلی دردناک بود انگار بدنم خشک میشد
اینم بگم ک وقتی تو ccuبودم دوبار دخترمو اوردن پیشم ک هربار با هرتلاشی ک بود بازم شیرمو‌نخورد و بردنش چون من بستری بودم دخترمم لخظ نوزادان بستری کردن ک مراقبش باشن و از غروب همین روز زردی دخترم شروع شد و لی خیلی نبود و ساعت ۴عصر فرداش مرخص شدیم و رفتیم خونه❤️🫶🏻🤍
مامان 💕سلین💕 مامان 💕سلین💕 ۱ ماهگی
پارت4
#زایمان_طبیعی
خلاصه ماما شیفت اومدن و با دو دست دستاشو وارد بدنم کرد و سر بچه رو بیرون کشید
انگار یه بار به سنگینی یه کوه از رو دوشم بلند شد و سبک شدم
کل بدنم از درد میلرزید
ولی همینکه اون انقباض ها تموم شده بود‌خوشحال بودم
وقتی بدنیا اومد صدای گریشو شنیدم گریه از سر خوشحالی کردم ازشون پرسیدم ک سالمه و گفتن اره دیگه از درد و خوشحالی هر دو گریه میکردم
حس او لحظم واقعا قابل توضیح دادن نیست نمیتونم چطور بگم ولی خیلی هم خوشحال بودم
هم ناراحت از اینکه این همه درد کشیدم
در حدی ک بدم از بچم میومد
بچه رو بردن بیرون پیش شوهرم و خانواده ها
ماما شیفت و دانشجو ها اومدن بالا سرم برای بخیه ها
سه تا داخل بخیه خوردم سه تا بیرون سه تا هم زیبایی
ک سه تای زیبایی رو دانشجو زد
این درحالی بود برقا رفته بودن و با نور گوشی داشتن منو بخیه میزدن بخیه های داخلی درد نداشت ولی بیرونی چون بی حس نشده بودم
درد داشت خیلی ولی خوشحال بودم چون تموم شده بود دیگه
وقتی اومدم پیش مامانم و خانواده ها شوهرم اومد جلو همه بوسم کرد و کلی معدرت خواهی کرد ازم و تشکر کرد
انقدر ناراخت شده بود نمیدونست چی بگه فقط گفت میدونم چه دردی کشیدی نمیدونم چی بگم قدرتو میدونم ممنونم ازت
تو اتاق لباسمو عوض کردم اومدن گفتن باید به بچه شید‌بدم منم سینه هام هنوز کامل انگار راه شیر باز نشده بود‌ و نوک سینم بزرگ بود
مامان آراد 🐣 مامان آراد 🐣 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان
پارت دوم
با هر بدبختی بود بالاخره پذیرش شدم و آماده شدم برم اتاق عمل
اولش خیلی ترس داشتم ولی نمیخواستم گریه کنم جلو بقیه
قبل از اتاق عمل سوند وصل کردن ک فقط سوزش ریز داشت
بعدش تو اتاق عمل ازم خون گرفتن و فشار مو گرفتن و یه کم پرسنل باهام حرف زدن ک واقعا از استرسم کم شد
کارشناس بیهوشی اومد و سوزن بی حسی رو زد ک اصلاااااا درد نداشت
بعد دیگه پارچه رو کشیدن و من پر از ترس و استرس بودم
عرق سرد میزد پیشونی مو و یکی از پرستارا پاک کرد صورت مو
خلاصه یه کم بعد صدای آراد قشنگم اومد
اون لحظه تموم سختی ها واقعا یادم رفت انقد حالمممم خوب بود
منتظر بودم بیارنش کنارم
آوردنش
فقط میگفتم خدایا شکرتتتتت خدایا شکرت
تموم شد و آرادو بردن بخش
منم بخیه مو زدن و رفتم ریکاوری
تو ریکاوری یه کم اذیت شدم ولی برام مورفین زدن و به عشق دیدن آراد تحمل کردم
بعد دیگه رفتم تو بخش و دو تا شیاف دیکلوفناک گذاشتم ک واقعا تاثیر داشت و تا الان دردم کم بوده
چند بارم با سینه خودم بهش شیر دادم شیر خشک هم در کنارش دادم که اغوز خورده باشه
الانم منتظرم پرستار بیاد راه برم که این مرحله هم میزارم
بهتون بگم که من درد سست ترین ادم دنیا بودم ولی واقعا سزارین اونجوری نبود ک من ترس داشتم
امیدوارم هر کی زایمانش نزدیکه و هر کی حاملس راحت زایمان کنه
مامان 👶🏻Raian مامان 👶🏻Raian ۱ ماهگی
سلام مامانای گل اومدم از تجربه سزارینی بگم
منی که بچه اولم طبیعی ب دنیا آوردم سر این بخاطر بند نافش مجبوری سز شدم
از اولشم استرس داشتم رفتم اتاق عمل تمام بدنم ویبره میرفت بعد عمل هم کم کم اثرات بی حسی میرفت و دردام شروع می‌شد پمپ دردم داشتم ولی اصلا اثر نداشت برام انگار الکی وصل بود شبش پرستارا سوندمو در آوردن و گفت دیگه باید آروم آروم راه بری واین خیلی سخت بود مامانم پیشم بود خیلی کمکم کرد یک ساعت تمام طول کشید تا سرویس به ب سختی رفتم خیلی درد داشتم ولی واقعا راه رفتن خوبه انگار آدم بهتر می‌شد ب سختی راه میرفتم مامانمم دستمو میگرفت منو راه میبرد روز دوم ترخیص شدم خلاصه بچم هم رفته بود دستگاه روز سوم منو خواستن بیمارستان ب بچم شیر بدم منو با اون همه درد رفتم شبشم اونجا بودم فرداش بچم ترخیص کردن
الانم دیروز بخیه هامو رفتم در آوردم بازم تو نشستن بلند شدم خیلی اذیتم آروم آروم راه میرم خلاصه ک بگم اصلا سزارینو دوست نداشتم چون تجربه هر دو تا رو دارم زایمان طبیعی رو بیشتر دوس داشتم بعد ب دنیا اومدن بچه بدن آدم سبک میشه آدم قبراق سرحال میشه بدن با بدن هم فرق میکنه خیلی راضی آن از سز ولی من اصلا راضی نبودم
الهام الهام قصد بارداری
مامان پایار مامان پایار ۳ ماهگی
تجربه من از زایمان سزارین بیمارستان قائم کرج
من از بیمارستان خیلی خیلی خیلی راضی بودم ماما شیفت شب عااالی
حیف ک اون روز عملم با استرس گذشت
صبح ک رفتیم زایشگاه کارای پذیرش انجام دادیم و بعدش سوند وصل کردن بنظرم سختی سزارین سوند و ان اس تی گرفتن و منو بردن تریاژ و اتاق عمل و امپول بی حسی زدن ک خیلییی اروم زد و درد نداشتم
کل زمان عمل نیم ساعت بود من حین عمل خیلی استرس داشتم چون از قبل سونو داده بودم بند ناف دور گردن بچم بود خیلی ترسیده بودم یکم حین عمل گردن درد داشتم ک برام امپول زدن دردش کم شد
تو ریکاوری خیلی میلرزیدم ولی نمیدونم چرا برا من لذت بخش بود شکمم تو رزکاوری فشار دادن بچمو رو صورتم گذاشتن و اوردنم بخش
کل زمانی ک من زایشگاهو اتاق عمل و..بودم خانوادم از روی مانتور پشت در از تمام مراحلم با خبر بودن .تو بخش یه همراه خیلیی خوب کنارتون باشه من ابجیم بود ک واقعا حرفه ای بود بچم خوب سینمو گرفت تا ۸ ساعت بعد عمل هیچی نخوردم بعدش فقط نسکافه و اب میوه طبیعی و چای خوردم.اصلا اولین راه رفتن سخت نیست پرستارا شیاف گذاشتن راحت بود بلند شدنم فقط اصلااا نذارین مثانتون پر بشه تا ابکی خوردین تن تن برین ادرار کنید چون مثانه پر میشه درد میکنههه
مامان ماه سو🌙❄️ مامان ماه سو🌙❄️ ۲ ماهگی
سلام من اومدم از تجربه زایمانم براتون بگم من سشنبه ساعت حدودا ۱ بود یهو دیدم کیسه آبم پاره شد کلی اب ازم اومد ب ماماهمراهم خبر دادم گف برو بیمارستان رفتم و اونجا معاینه شدم دیدم میگه ۵سانتی خیلی خوبه منم هنگ بودم پس چرا درد نداشتم بعد تا کارامو برسن و بستری بشم ۳ شد دوباره تو زایشگاه معاینه شدم گفتن ۴سانتی دیدن کیسه ابم خوب پاره نیس خودشون پاره کردن ک درد خاصی نداشت سر بچه خوب تو لگن نچرخیده بود اول دوتا سرم قندی برام زدن و ضربان قلب و حرکات بچرو چک کردن ماماهمرامم کلا بالاسرم بود ضربان قلب بچرو چک میکرد بعد نمیدونم ساعت ۴ بود یا ۵سرم فشار رو زدن و بهم توپ داد روش نشستم گف هروقت حس کردی درد داری تند و محکم رو توپ بپر منم همینکارو میکردم چنتا ورزش دیگه انجام دادم تا سر بچه خوب بچرخه پایین دیگه کم کم بهم زورمیومد از ۷ونیم دردام شروع شد بیشتر ورزش کردم ماساژم میدادن ک زودتر دردام شروع بشه حالا ماما میگف هروقت حس زور داشتی زور بزن تو چنتا حالت مختلف زور میزدم تااینکه دیگه کم کم فول شدم منو بردن رو تخت زایمان چند دقیقه نشد ۱۰:۲۰دقیقه بچرو گذاشتن بغلم اینم بگم یه لحظه برام سوند زدن خالی کردن ک اصلا متوجه نشدم بعدش تا برام بخیه بزنن حدودا۴۰دقیقه طول کشید بی حسی زده بودن درد نداشت ولی متوجه میشدم اخرش فقط دردم اومد ک اسپری بی حسی زد واسم بیشتر موقع بخیه زدن کلافه شده بودم یکمم حس لرز داشتم ک کم کم خوب شد خداروشکر خوب تموم شد بعدش دیگه تو زایشگاه بودم گفتن باید ادرار کنی بعد بری بخش کمپوت اناناس خوردم و ابمیوه و یکم آجیل بهم سرم هم زدن ضربان قلب و فشارمو چک کردن بخیه هامو خونریزیمم چک کردن ادرار ک کردم بعد دوسه ساعت منو بردن بخش اونجا هم یه دور معاینه کردن بخیه هامو