وقتی به عقب نگاه میکنم اصلا باورم نمیشه ک ازدواج کرده باشم چه برسه دوتا بچه اونم توی 24سالگی هم خداروشکر میکنم هم دلم میخواست بیشتر مجرد بودم اما متاسفانه خانواده همایتگر نداشتم ، یه سوال از کسایی ک پدرشون فوت کرده میگم مادرتون ازتون چه توقعاتی داره ما کلا دوتا بچه ایم یه برادر و من ک خوب اونایی ک تاپیک هامو دنبال میکنن میدونن ک کلا فرق میزاره مامانم بین من و اون و خیلی به برادرم میچینه ولی همیشه توقعاتش از منه دکتر ببرمش بیرون ببرمش خونه ی من بیاد کوچکترینش سر تولد و دندونی مهلا بود ک از چندین ماه قبلش هی میگفت بهشون کادو میدم و فلان و بیثار ک چه مال جشن دندونی مهلا چه برای سبحان خوب من خیلی ناراحت شدم میگم تو انقدررررررر به اون بچه ت میچینی من واقعا ارزش500تومن کادو رو نداشتم؟ بعد اونوقت یعنی من جرئت ندارم بگم میخوام جایی برم توقعش اینکه برم دنبالش هرجا میخوام برم ببرمش مهمونی خرید هرچی و هرجا من واقعا دیگه از پسش برنمیام با دوتا بچه واقعا زندگی خودم رو گذروندن برام خیلییییییی سخته به خدا این تولد رو ببینین از صفررر تا صدش با خودم بوده شوهرم یدونه بادکنک نزده از شیش صبح تا همین الان دست تنها با دوتا بچه دوییدم حالا میخوام اینو بدونم ک واقعا کسایی ک پدرشون فوت کرده همه ی کارای مادرشون گردنشونه؟ و این واقعاااا گردن دختره؟

تصویر
۱۴ پاسخ

توام میتونی استفاده کنی عزیزم بچه هارو بزار پیش مامانت برو باشگاه و کلاس و ....

میدونم سخته ولی همیشه احترام مادرتو نگه دار مادرا با دخترا راحت ترن

من یه جا خوندن اگه پدر یا مادر چیزی ازشماخواستن بدونین خدا به شما افتخار داده بهشون خدمت کنین،مامان باشما راحته،به پسرش بیشتر میرسه چون از عروسش حساب میبره اما شماروبیشتر دوست داره،دخترهمیشه یه چیز دیگه است،خدا عوضشو بهت میده،باخدا معامله کن

احتمالا مادرت یه نقطه ضعفی داره دست بذار رو اون شاید مهربون تر بشه

عزیز دلم میدونم ک همیشه ی خدا مسعولیت زیاد رو دوشت بود و خیلی وقتا بیشتر از توانت قوی بودی
ولی اصلا اشکال نداره گاهی رها کنی

چ تیکه هاشو
چ انتظاراتشو
کلا گاهی بیخیالی طی کردن بیشتر جواب میده

کی پدرت فوت شد ساره؟؟؟ خدارحمتش کنه شب جمعه س روحش شاد باشه...
دیگه تو که میدونی اخلاقش اینه نمیتونی عوضش کنی بنظرم خودخوری نکن انقد...
دیگه ایرانیا اکثرشون پسردوستن،نسل قدیم
امیدوارم نسل ما یه تحول حسابی به این افکاربده😄

البته بیشتر پسر باید جای پدر مسئولیت بعهده بگیره
اینکه فرق میذاره ربطی ب مسئولیت نداره ، به برادرت بسپر خودت بعضی مسئولیتا رو ، واضح نگو تقسیم وظایف ، بگو فلان کار با بچه سخته چون من مثلا مامان ببرم دکتر نباید بچه کوچیک همراه کنم از طرفیم شوهر توقع داره با مادرشم اینطور باشم
ولی مادر بالاخره چه میشه کرد با تو ک دختری راحتتره ناراحتش نکن خودت الان مادری بیشتر میفهمی چقد زحمتتونو کشیده
مادرا اکثرا پسری ند
حالا میخای بری مهمون بهش نگو
خدا قوت چه قشنگه مبارک باشه
ولی این فرق گذاشتنه اذیت کننده س ، خودت باید کمک خودت کنی توی این مورد
ولی یه موردی دیدی میگی مادر پرتوقعه اذیت میشی ، نگاه اگه خودت توقع داشته باشی بیشتر از متوقع بودن مادرت ، اذیت میشی
ارامش توی توقع نداشتنه

عزیزم دو بار مامانت ناراحت بشه بهتر از اینه همیشه تو ناراحت باشی

سلام عزیزم من ادیت عکس آتلیه ای انجام میدم بعد رضایت هزینش میگیرم دونه 40جهت سفارش روبیکا ایتا واتساپ درخدمتم 😍
09305773909

تصویر

تولد گل پسرت مبارک باشه عزیزم 🥰❤️نمیگم به مشکلات و تبعیض فکر نکن ،ولی کارایی که در حق مادرت انجام میدی یه روزی بهت برمیگرده مطمئن باش

خداحفظشون کنه برات عزیزم ♥️

برای من ک منو فراموش کردن کلا

چ دل پری داری

مادر من ۱۰۰ برابر بدتره

سوال های مرتبط

مامان دوران🩵 مامان دوران🩵 ۱۲ ماهگی
وقتی از دکترای رشت نا امید شدم
پناه بردم به دکتر امیر زمانی
علائم دوران رو که بهش گفتم از اول تا الان گفت این بچه آلرژی شدید داره جای تقدیر داره ک تا تونستی به اینجا برسونی
تست آلرژی نوشت و بهم گفت حتی کوکو هم نباید میخوردی چون توش تخم مرغ داره به همه ی داروهای اسانس دار حساسیت داره آهن و مولتی هم نده بهش
اصلا از صبح یه حالیم بغض دارم اگه مامانم نبود میزاشتم بریزه سبک شم
نصفش بخاطر اینه ک حس عذاب وجدان دارم داروهایی ک به بچم دادم غذایی ک خوردم و‌چقدر اذیت شده همیشه و حالا امید دارم به خوب شدنش و دوباره نا امید میشم
اما نصفش میدونین بخاطر چیه؟ درک نشدن از سمت هر آدمی
بنظرم اینجا بخشی از زندگیمون شده ،آدمایی ک خیلی بیشتر از بقیه درداتو میخونن و اکه نیایم اینجا شاید بعضی هامون حتی کسی رو نداشته باشیم گوش بده به حرفامون
خیلیامون همو میشناسیم دیگه و خیلی چیزا میدونیم راجب بچه های هم
بودن کسایی ک پی ام دادن تاپیک گذاشتن حال دوران رو پرسیدن یا تو کامنت تاپیک دیگ دیدم یکی از دوستان میگفت دعا میکنم بهتر شه یکم نفس بکشی
ولی حرفم اون دسته از عزیزانی ک همیشه اومدن گفتن تو خیلی حساسی،دست از سر این بچه بردار ، تو دیگ به بچه دوم فکر نکن ، وسواس فکری داری ،داری ظاهر زندگی بقیه رو میبینی
فقط یه سئوال دارم . من حساس کدومتون ۴ ماهه تمام بچتون فقط تو پتو میخوابه؟
خیلی وقتم اینجا گذشت خیلی دوس داشتم اینجارو ولی فهمیدم یه عده هستن ک دقیقا مثل مادرشوهر رفتار میکنن با مادری ک کلا زندگیش تعطیل شده و از درد کتف و دنده نمیتونه نفس بکشه
مامان فندق 🧚🏻‍♀️ مامان فندق 🧚🏻‍♀️ ۱۰ ماهگی
خیلی دام گرفته شوهرم خواست بچه بیاریم و کلی حرف زد باهام و وعده داد گف خودم کمک میکنم و هزار تا چیز دیگ از وقتی بدنیا امده دریغ از یه ذره کمک ن میخابونه ن غذا میده ن شیر میده نه نگهش میداره هیچی هیچی هیچییییییی از طرفیم با خانواده شوهرم ی جا زندگی میکنیم اننننننننننننننننننقد دخالت کردن و میکنن تو بچه داریم ک از هر چی بچس زده شدم😔میخاستم ۳ تا بچه بیارم ولی دیگ عمرا واقعا جرات نمیکنم دیگ .خیلی تحت فشارم خیلی زندگیم دگرگون شده امروز دخترم بشدت بالا اورد چند مرحله و شدیدا گریه کرد جوری ک من دست و پامو گم کرده بودم شوهرم ریلکس نشسته بود صبحانه میخورد از اونورم پدرشوهرم دوید امد خونمون بچه رو ازم گرف رف ی لحظه انقد تحت فشار بودم گفتم پشیمونم بچه اوردم شوهرم کلی حرف بارم کرد ک ناشکری میکنی خدا قهر میکنه بلا سر بچه میاد و اگه ب بچه چیزی بشه باید بری و فلان و این چرت و پرتا بابا من بریدم خستم اصلا درک نمیکنه نه تفریحی دارم ن مسافرتی شغلمو تقریبا از دست دادم دوستامو از دست دادم خونه مامانم جرات نمیکنم برم از بس ک شوهرم و خانوادش گیر میدن بهم ک بوسش کردن بغلش کردن و این چرت و پرتا من عاشق دخترمم نفس نمیتونم بکشم بدون بچم امیدوارم خدا باهام قهر نکنه سر ناشکری امروزم وقتی پدرشوهرم امد بچه رو گرفت ازم برد نزاشت تو بغل خودم اروم بشه خیلی حرصی شدم یه چرتی گفتم😔
مامان Delarose🎀🫧 مامان Delarose🎀🫧 ۱۰ ماهگی
مامانا شما از روازای اول زایمانتون خاطره خوب دارید یا بد 🤕!!!
من خودم روز زایمانم خیلی قشنگ بود خیلی حس خوبی بود برام
جوری ک دوسدارم هر روز تجربش کنم حسی قشنگتر از اون لحظه من تو زندگیم ندیدم و همیشه دلتنگ اون روز هسم 🫧🤍
ولی….. فردای اون روزی ک اومدم خونه..
امان از آدمایی ک هیچ درکی هیچ فهمی هیچ شعوری ندارن…
یادمه وقتی اومدم خونه اطرافیان ک عیادت میومدن از دخترم ایراد میگرفتن ک وای چرا بچه اینقد ریز و لاغره وای تیره پوستش
برای منی ک اولین باااره مادر شدم اولین تجربه زندگیمو خراب کردن قشنگترین حس مادرانمو ازم گرفتن منی ک شب و روزم شده بود گریه بعد از رفتنشون حتی دلم نمیخواس ب بچم نگاه کنم
یادمه یکی از آشنای شوهرم ک مثلا تحصیل کرده بود میگف
وای نگاه کن چرا اینقد درازه ،پاهاش دختر بچه بزرگ بشه سایز کفش براش چی
بعد این حرف دیگ بغضمو جلوی مامانم شکوندم زدم زیر گریه ب هق هق اوفتادم مامانم همینجوری با من گریه میکرد میگف نمیبخشم این آدم و ک اینجوری دل بچمو شکوند ک اولین بااره مادر شده
من تا اونجا رسیدم ک ب مامانم میگفتم ب شوهرم میگفتم بچه رو از خونم ببرین من نمیخوامش دیگ 🥲