بخوام از موقعیت بگم؛
مادرخانواده خونه تکونیش تموم شد😍 یه هفته طول کشید، هرروز دو قسمت کوچولو ولی نه خسته شد نه چیزی موند🦦
امشب وسایل و تم تولد دلبرک جان رو خریدیم...( در پرانتز بگم حالم از یزد بهم میخوره بااین قیمتاش!😁✌🏼 )
اومدم خونه یه ذره با دلبرک بازی کردم و خسته ش کردم و بالاخره الان خواب رفت یه ذره شیر بهش دادم و بخوابه تا صبح❤️
مادر خانواده فردا میره موهاشو قیشنگ کنه😌 مث چی استرس دارم از نتیجه ی کار😁
و اماااا تنها کمک پدر خانواده در امر خونه تکونی:
(زَزَزَزَن نَمُخاد، من نَمِفَمَم خونه تکونی و تغییر دکوراسیون برا چیچیه! ما خو ۶ماه پیش اومَدِم تو این خونه، چیچیش ُخای بِتَکونی!!)
سعی کنین با لهجه یزدی بخونین😂✌🏼

خخخخ با لهجه یزدی خوندُم شبیه اصفهانی هاس که ...!😁😁

رنگ میکنی؟باردار مگه نیستی

ایشالا قسمت من همچین تاپیکی
خونه تکونی نکردم وسایل تولد و عید هم هیچ
چون پسرم مریض بود

ای عزیززززم دقیقا شوهر منم امروز یه روکش تشکا و روکش بالشت رو دادم بکشه روشون وگرنه هیچ کار دیگه نکرد البته خونه نبود که انجام بده

خونه اجاره ای هستد؟
خونه تکونی اساسی کردی؟
همه چی شستی وکابیتا در رختی و....

والا لحجه یزدی بلد نیستم ولی این حرف همه مردهاس
من هنوز هیچ کاری نکردم با دوتا بچه پارسال این وقتا خونه ام دسته گل بود با اینکه باردار بودم ولی الان ماشالله دوتا فضولن ی دلم میگه بذارم برج چهار ک بریم تمیزکنم از ی طرغ دختر بزرگم گند زده ب مبل و فرش هام 😑😑😑

تازه خبر نداری خواهر یزد قیمتاش خیلی بِتر و ارزدن تر از جاها و شهرا دیه هس با لجه یزی بخون🤣🤣

😂😂😂دمت گرم