روزی ک رفتم انومالی با یه حس خوب رفتم دستای کوچیک و پاهای کوچیکشو میدیدم خیلی خوشحال بودم ک قرار اینا بغل کنم اما سونوگرافیست خیلی معطلم کرد انگاری نمیدونست چ جوری بهم بگه پرسیدم دکتر چیزی شده مشکلی هس گف کلیه راست نداره بند نافت تک شریانیه ممکنه ناهنجاری داشته باشه با دکترت صحبت کن نمیدونستم تک شریانی چیه ولی کل راه را بخاطر کلیه گریه کردم تو گوگل ک میخوندم دنیا رو سرم خراب میشد فقط داد میزدم تقاص کدوم کارم خداااااا سه چهار روزی گریه میکردم تا رفتم پیش دکتر گف تک کلیه بودنش مهم نیس تک شریانی هستی ممکنه عقب مونده باشه باید ازمایشش امینوسنتز بدی تا ببینی مشکوک ب سندروم هس یا نه وای تمام سلول های بدنم یخ کرد نمیدونستم ب کی پناه ببرم چ جوری ب شوهرم بگم خیلی شرایط بدی بود بالاخره ازمایشا با هزینه 25ملیون قرض دادم و جوابش یکماه بعد بود تو این یکماه واقعا تمام موهام سفید شد داغون شدم مردم و زنده شدم تظاهر کردم درد نداره اما دردش تمام استخون سینمو شکافت ادامع فردا تاپیک بعد

۴ پاسخ

عزیزم مگه رمان داری تعریف میکنی ک زدی ادامه فردا😳😳

واقعا شرایط سختیه وقتی نمیدونی اون تو چه خبره
و سختر اینه که هیچی صددرصد نیس
نه آزمایشها
نه سونوها
همه درصدی ان

از ته دل روزی رو برات خواهانم که با خیال راحت فرزندت رو ب۵ل گرفتی

همسایه ما هم مادرزادی یه کلیه داره ولی هیچ‌مشکلی نداره یه خانم شاغل و فعال هستش

آخی چه قدر درد داره پاره ی تن آدم مشکل داشته باشه

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی هفته سی‌وچهارم بارداری
ادامه تاپیک قبل تک شریانی تک کلیه
جواب امینوسنتز هم اومد همه چی خوب بود سالم بود دوباره 23هفته سونو انومالی رفتم گفت کلیه اش لگنیه و اکتوپیک خیلی خوشحال شدم ک حداقل دوتا داره اما دل تو دلم نبود گفتم برا اطمینان یجای دیگ هم برم رفتم اونم گف یه کلیه اش تو لگنه ک 9میل ورم داره دوبار غصع دار شدم گریه کردم دیگ اونقدری گریه کردم ک اشک نداشتم با کسی حرف نمیزدم حتی شوهرم خودمو تو خونه حبس کرده بودم دعا توسل ختم قران ذکر و خدا را صدا میکردم تمام امام ها را قسم دادم گفتم از خودم کم کنید بچم چیزی کم نداشته باشه حتی راضی بودم سرطان بگیرم بمیرم بعد ب دنیا اومدنش ولی بگن سالمه سالمه
طی کردن همه این مراحل سخت من و ب جایی کشونده ک انگار دوسش ندارم همش میگم خیلی اذیتم کردی از تکوناش خوشحال نمیشم میگم کاش ب دنیا اومد شیر نداشته باشم بدمش نمیخام حتی بغلش کنم همش میخام بزرگ شد بگم خیلی اذیتم کردی خیلی داغونم کردی چرا هرچی هرکاری میکنم نمیتونم خوشحال باشم حتی ته دلم ترس دارم میترسم
مامان نی نی مامان نی نی هفته سی‌وچهارم بارداری