۱۱ پاسخ

مرگ عروسیه برا امثال من از بس زجر کشیدم

منم خیلی خیلی زیاد می ترسم خیلی بیش از حد بهش فکر میکنم نفسم تنگ میشه وقتی فک میکنم قراره تو یه جای تنگ وتاریک بذارن روم خاک بریزن دیوونه میشم من میگم حداقل جنازه ام بسوزونن مثل هندی ها بهتر از تو قبر رفتنه

اشکم در اومد منو دائم ب این چیزا فکر میکنم و همیشه میگم من زودتر بمیرم اما مرگ عزیزامو نبینم چون نابود میشم😭😭😭😭

من خیلییییی به مردن فکر میکنم چون خیلییی ازش میترسم خیلی میترسم هم از مردن خودم میترسم هم از مردن بقیه نزدیکانم شوهرم یا پدر مادر و برادرم یا حتی مامان‌بزرک بابابزگام
خیلی از کنار هم نبودن میترسم چه من نباشم چه اونا نباشن و برای خودمم خیلی به اعمالم فکر میکنم که اون دنیا همش باید تو جهنم باشم و بسوزم

منم میترسم،یعنی از اعمالم نماز نخوندنام
هرموقع به این فکر میکنم ک خدایی نکرده بمیرم و پسرم تنها بمونه،کلی گریه میکنم حالم بد میشه

یه اقای مسیحی صحبت میکرد میگف دید وقتی میخابید چقد لذت بخشه دقیقا مردنم همون حس اونا مردن و خیلی خوب لذت بخش میدونن روح سبک میشه یه خواب عمیق ولی مارو ترسوندن اسم مردن میاد از ترس بدنمون یخ میکنه

همیشه بهش فکر میکنم میگم خدایا چه فصلی خوبه برا مردن🤭مثلا زمستون خوبه اما یخ نکنیم اون زیر خاک یا تابستون از گرما طاقت ندارم😫هنوز نفهمیدم چه فصلی خوبه برا مردن

من از این میترسم که بعد من کسی مثل خودم بچه هامو دوست نداشته باشه از اینکه وقتایی که تب کنن کسی مثل خودم نیست تا صبح بشینه نگرانشان باشه
از این میترسم بچه هام با حسرت بزرگ شن
از اینکه اگه کاری کنن کتکشون بزنن هیچ کس هیچ کس مادر خود آدم نمیشه
وگرنه بزار تا ابد توی جهنم بسوزم ولی خودم بچه هامو بزرگ کنم تنها آرزوی من اینه

خووم حالم خراب تاپیک توتم نالودم کرد😑😑

منممممم میترسم 😣😣

منم میترسم. خیلی..‌

سوال های مرتبط