۶ پاسخ

بنظرم اگه بیمارستان خصوصی میری و ماما همراه داری برو بیمارستان
وگرنه دردات رو خونه بکش
منم دوسانت بودم رفتم بستری شدم نمیذاشتن از تخت بلندشم وزشی چیزی کنم هی معاینه میکردن و معاینه تحریکی و کیسه آب رو زدن، دیگه نمی‌دونم چی توی سرم میزدن آخرم ب ۴سانت نرسیدم ک ماما همراهم بیاد رفتم سزارین
ان شالله که شما زایمان راحتی داشته باشی عزیزم و ب خوبی خوشی نی نی تو بغل کنی
یه چیز مقوی سبک بخور جون بگیری

بنظرم برو زایشگاه

یکم تخم شوید بجوشون بخور دردات زیاد میشن مطمئن باش

خیلی زود رفتی بیمارستان درداتومکشیدی توی خونه بدش میرفتی

اسکات بزن پله بالاپایین برو،رابطه بدون جلوگیری داشته باش تا بیشتر باز بشه راحت بری واسه زایمان

خونه درادتو بکش ک میری زایمان راحت باشی

سوال های مرتبط

مامان هرچی خدابخواد مامان هرچی خدابخواد روزهای ابتدایی تولد
رفتم اول سراغ مامانم گفتم مامان فک کنم کیسه ابم پاره شده ترسید پاشید نشست آبجیمم که تا شنید سریع از خواب پرید گفت وای آبجی حالا چیکار کنیم.اینم بگم آبجیم تازه ازدواج کرده و ۲۱ سالشه 🥰قربونش برم خیلی مهربونه.خلاصه زنگ زدم مامای همراه که گرفته بودم گفت الان برو بیماریتان ۳ سانت بشی من میام .منم به حرفش گوش نکردم🤣🤣🤦‍♂️🤦‍♂️چرا ؟چون گفتم منکه درد ندارم از اونجایی هم که شندیه بودم کیسه اب بترکه تا ۴ ساعت میتونی بمونی دیگه نرفتم زایشگاه وایستادم تا ساعت ۱۰ صبح یه دردای کوچیکی اومد سراغم سریع مامانم شربتی که ماما گفته بود و درست کرد وسایلا رو جمع کرد منم حموم رفتم و آبجیم موهامو اتوکرد یکم آرایش کم کردم و شوهرم پاشد چای خوردیمو ساعت ۱۰ و نیم رفتیم زایشگاه دردام شده بود هر ۵ دیقگه ولی میدونستم حداقل ۲ سانت یا ۳ سانت باز شدم چون تجربه داشتم .رسیدم بیمارستان هی ازم اب میریخت هی آب میریخت و دستشوی داشتم .معاینه شدم گفت ۲ سانتی باید بستری بشی زنگ بزنم مامات بیاد .تا کارای بستری رو کردن شد ساعت یه ربع به ۱۱ لباس پوشیدم رفتم زایشگاه سرم وصل کردن دردام شدید شد همون ۵ دیقه بودا ولی شدید شد جوری که خودمو باخت دادم گفتم خدایا دارم دق میکنم من نمیتونم .مامام اومد سریع گفت بیکار بودم و ۲ سانت بودم رسید خدا خیرش بده .معاینه کرد ۳ سانت بودم .گفتم من گ و ه خوردم منو بکش من جنبه ندارم دارم سکته میکنم .گفت پریسا جانم چرا اینجوری میکنی قشنگم تو زود زایمان میکنی نگران چی هستی .دارو بهت میزنم دردت کمتر بشه .یکی هم امپول زد تو باسنم گفت باعث میشه دهانه رحمت باز بشه.من خودمو باخت داده بودم .یاد ابجیم افتادم که منتظر بود بچه به دنیا بیاد دیگه یکم امیدوار شدم و صلوات میفرستادم و نفس عمیق میکشیدم