۸ پاسخ

من تو خونه ازادی عمل زیاد میدم اما گاز و چاقو هرگزززززز.چون خطر و درد رو میدونه. بیرونم خیلی حرف گوش کنه تقریبا.یعنی تا بحال مشکل جدی نداشتم باهاش
کلا هم یجوری تربیت کردم که نگاهم یه مدلی بشه یا ساکت بشم میفهمه که هوا پسه و خودشو جمع و جور میکنه

از قبلش بگو فقط اجازه داری یدونه خوراکی بخری .بیشتر هم نخر
حواسشو به عکسا و رنگای محصولات جلب کن
دربارش باهاش حرف بزن .بگو مثلا به نظرت این که عکس گاو روشه چیه؟
چرا عکس گاو داره و....
تو مغازه هم بهش مسئولیت بده قبل اینکه قشقرق کنع
بگو اینو میخوام برام ب دار اونم ب دار
بزاره توی کیف سبد یا نایلون برات
کمک بخواه ازش
دلش میخواد کمک کنه انگار ولی راه نمیدی بهش اونم قشقرق میکنه

اره بابا ۹۰درصد این گروه سنی همینن چه دختر وه پسر

الانم دیگ خرید میخوام بکنم چ لباس چ خرید خونه گفتم وقتی مهده میرم امروز مهد نرفت رفتیم فروشگاه پول چیپسی که برداشت شد ۳۰۰هزارتومن ازین قوطی خارجیابود کافیه باهاش بری پاساژ انقدر ازین ات اشغالا میخواد هردفعه ۵۰۰تومن پول دوتا ادامس یا پاستیل یا مارشمالو میشه

نون میخوام تا کنم بزارم فریزر نمیزاره میگه من بکنم نون سنگک برش بدم با قیچی میگه من بکنم دستمال بکشم با شیشه پاک کن میگه من بکنم اخر گذاشتمش مهد روزا ک نیست کارامو میکنم سر ظرف شستن خیلی حرص میداد روزی چندبار میرفت پا ظرفشویی 😂😂😂

پا ظرفشوییم گیرمیده من باید بشورم جارو بزنم میگه من جارو بزنم هرغلطی بخوام بکنم میگه من بکنم منم میزارم انجام بده دیگه حتی شده خراب میخوام بسته بندی فریزی کنم میگه من بکنم میگه خودم باید کاپشنمو دربیارم خودم کتونیمو دربیارم اگ کمک کنی گریه زاری راه میندازه بدجور
کاپشنش هم امسال دیگ تنگش شد چسبید به تنش سختشه از تنش در بیاره هردفعه میریم بیرون میایم داستان داریم

اره پسرمنم بعد اینکه ما یکاری میکنیم میگه من میخواستم اینکارو بکنم سر این کلی گریه میکنه در حدی ک از اول برگردونی همه چیزو سرجاش تا اون درست کنه

دختر منم امینطوره نمیدونم اینم یه دوره س باید بگذره

سوال های مرتبط

مامان مامان حنا وحامی مامان مامان حنا وحامی ۳ سالگی
نمیدونم من عصبی شدم یا زندگی داره بهم فشارمیارع.خیییلی اذیتم بدن درد دارم و حالم خوش نیس بچه هام هر دو بهونه میکنن که رو پا بخوابیم اینقد گریه میکنن که کلافه میشه هرکارمیکنم یکیش تو بغلم نمیمونت یکیش رو پا...اونقد گریه میکنن منم زدم تو سرخودمو گریه کردم کم اوردم مگه ادم چقد اعصابش میکشه..با این حال بد بردمشون پارم بازی کنن پسرم بهونه وسایل بقیه میکنه دخترم میگه شلوغه بازی نمیکنم..اخه چرا اینجورن..دیشب اونقد کمرم دردمیکرد حلوشو درازکشیذم و قاشق میذاشتم دهنشون باباشون حتی برا دلخوشی ی تعارف نکرد بگه من بهشون بدم بجای تو...یا ی تعارف نمیکنه بگه بریم دکتر..اکه من بگم درجا میبره ها..ولی من دلم توجه میخواد یکی دلش برامنم بسوزه یکی بفکرم باشه..ب والهه چ وقتایی که مریض باشن براشون کم نمیذارم از مامانش بیشتر هواشودارم چ الان ک مربضم هییچ فرقی نذاره حال روز خونم همونجور مرتب غذا اماده فقط کم حوصله تر میشم..اینم مطمعنم از بی توجه شوهرمه اینجور عقده ای شدم..دلم برا بچه هام میسوزه جلوشون گریه کردم پرخاشگری منو میبینن روشون تاثیرداره اما ب والله که دست خودم نیس..کممم اوردم دلم میخواد تنها باشم..میخوام امشب ک اومد باهاش اتمام حجت کنم و قهرکنم بهش کاری نداشته باشم ..مکه میشه نفهمه..من میگم خودشو ب نفهمی میزنه ..ادم متاهل باید مسئولیت پذیر باشه...ایییی چقد درذ داره دلم...دیشب پنجره بازکرد اخرشب بلندشدم بستمش گفتم سرما میخورن ..صداپنجره بیدارش کرد میگف تو عمدا اینکاروکردی خوابم بپره..مگه من مرض دارم..بختطراین حرف تا۳شب گزیه میکردم..ج کنم اروم شم..قلبم داره میترکه