امشب نورا نمیدونم چش شد یهو زد زیر گریه شیر دادم خوابید ولی دوسه بار بیدار شد و وحشتناک گریه کرد از بعد مریضیش اینطوری شده
آخرین بار ک بیدار شد هر کاری میکردیم ساکت نمیشد بغل باباش ک اصلا نمیرفت حتی نگاشم میکرد میزد زیر گریه شوهرم حرف هم ک میزد نورا گریه میکرد یجور وحشتناکی کمرشوپیچ و خم میداد نیم ساعتی فقط داشت گریه میکرد و واقعا داشتیم دیوونه می‌شدیم ازاینکه نمیدونستیم چش هست
برادرمم اومد حتی اونم حرف میزد نورا میزد زیر گریه
خلاصه دوباره بردیمش دکتر آزمایش ادرارشم گرفتیم همون موقع خداروشکر عفونت ادراری نداشت
ولی آزمایش خونشو ک نشون دادیم (این سری ی خانومه دکتر دیگه ای بود)گفت سیستم دفاعی بدنش خیلی خیلی اومده پایینه
البته اسمشو یچی دیگه گفت نمیدونم چی بود یادم رفت
گفت حتی نبایدجایی بری یا کسی بیاد خونتون تو این مریضی
زینک حتما بهش بده
بعد گفت دندون نیش میخاد در بیاره احتمالا بخاطر همینه گریش چون چیز دیگه ای دیده نشده
استامينوفن گفت بهش بده و آزیترومایسین نوشت واسش
دخترکم 😔😔😔😔
خیلی ناراحت شدم
از ی طرف خودمم سرما خوردم ی بدن درد شدیدی دارم شوهرمم از من گرفت اونم بدترشده حالش
عجب وضعیتی شده 🥲🥲🥲

۴ پاسخ

ای وای خیلی بد شد ک شمام سرماخوردید
تو مطمئنی از کسی نگرفتی آخه اینجوری یهویی
ایشالله زود خوب بشید مخصوصا نورا طفلی امروزم خیلی قیافش توهم بود خدا کنه خیلی زود خوب بشید

بہ خاطرہ دندونہ پسرہ من چند باری اینجوری کرد تا دندونش درآمد آروم شد

ازیترو چند گلم هر چندساعت

احتمالا بخاطر دندونه
دخترمنم دندون درآوردنی اینجوری میکنه
الانم دندونای نیشش ورم کرده اعصاب مارو ساییده🤦‍♀️

سوال های مرتبط

مامان آنیسا مامان آنیسا ۱ سالگی
❣️تجربه واکسن ۱۸ ماهگی❣️
خب ما شنبه رفتیم برای واکسن
ساعت ۱۱ واکسن زد بچم ۲۰ دیقه داشت گریه میکرد..
خلاصه اومدیم خونه بهش شربت پاراکید دادم همچی خوب بود میدویید بازی میکرد تا ساعت ۳ ظهر ک خابید و ۴ بیدار شد نمیتونست راه بره
رو پا ک وایمیساد گریه میکرد میومد بغلم
داداشم اومد پیشش چشمش ک ب داییش افتاد یکم وضعیت پاش بهتر شد راه میرف بازی میکرد یهو میزد زیر گریه
تبش از ساعت ۴...۴ونیم شروع شد
همینجوری میرف بالا و کنترل نمیشد
۳۸.۵ ۳۹.۵براش شیاف گذاشتم دیگه ساعت ۱۰ونیم ۱۱ شب اما اونم جواب نداد
خوابش برد و همچنان تبش بالا بود
ی رب خابید بیدار شد اصلا حال نداش هی بیدار میشد میخابید بچم
بیدار شد تو لگن اب ریختم با گلاب نشست بغل باباش پاهاشو گذاشتم تو تشت ب باباش شروع کرد ب اب بازی کردن بازم بیحال بود
نیم ساعت همینجوری گذشت تا بلاخره از ۳۹.۵ تازه اومد رو ۳۸.۴
دیگه ساعت ۱ونیم بود ک خابید منم هی تبشو چک میکردم رو همون ۳۸.۳ ۴ پایین نمیومد
لباس هم رکابی و شلوارک تنش کرده بودم هوای خونه هم متعادل بود روش پتو هم ننداختم اما از بدنش حرارت میزد بیرون
ساعت ۳ تایم شربتش بود دادم بهش و کم کم تبش اومد پایین تا دیروز ک کلا تبش قط شد اما لنگ میزد از چشماش مشخص بود بیحاله
این دو روز هم اینجوری گذشت تا بلاخره امروز دیگ تموم شد خداروشکر
مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۱ سالگی