۱۰ پاسخ

منم درد طبیعی کشیدم دوسانت بیشتر باز نشد فشارم زد بالا من بردن سزارین منم از سزارینم رازی بودم اگ به خاسته خودم نبود درد طبیعی نمیکشیدم😑

منم ۵ ساعت درد طبیعی کشیدم بچه افت اکسیژن پیدا کرد اورژانسی بردن سزارین بی حسی از کمر زدن چون عجله داشتن و من بی حس نشده بودم سریع بی هوشم کردن ولی از سزارینم خیلی راضی بودم اصلا بعدش درد نداشتم

قطعا سزارین بهتره
طبیعی پر از عوارض برای مادر و بچه ست

دقیقا متم همینطور شدم ولی من خودم زود گفتم ببرن سزارین خیلی درد کشیدم سزارین برام خیلی خوب بود

۴۴۴۴۴
و بعد ک بردنم تو بخش بچع رو دیدم وای مث فرشته ها خابیده بود بیدار شد ک شیر بدم اصلااا نمیتونست بگیره سفت و سنگ بودن سینه هام اصلا هم نک نداشتت اصلا
اخر پرستار برام سرنگ اورد بزور چند قطره کشیدم شیر و دادم به ایهان تا یک هفته به بدبختی بهش شیر میدادم تا اینکه تونستم بشیم و تمام تلاشمو بکنم تا بتونه بخوره بچه

من سزارين شدم عالی بود .بعد اشنامون با من طبیعی آورد چند روز بعد موقع تست زردی اون صاف راه می‌رفت من کج
شوهرم میگفت ببین چقدر راحته الکی خودت داغون کردی🤣🤣🤣خواهرش گفت توخبر نداری اون بدبخت داغونه نه زن تو

۳۳۳۳۳۳۳
بردنم ریکاوری خانومه اومد ک ماساژ بده شکممو وای سکته کردم گفتم تو رو خدا یواشش شنیده بودم درد داره😂😂ولی شکر هنوز بی حسی بودم زیاد حس نکردم
بچه رو حتی بهم نشون نداددننن
اینم یادم رفت بگم با تزیرق امپول درد قفسه سینه گرفتم دستام همشششش میلرزید دندونان بهم میخورد بهم حس سرما میداد همش

۲۲۲۲۲۲۲۲
یعنی اتاقو جیغای من گرفته بود التماس میکردم دکتره رو ک بیاد زودتر بی حسی رو تزریق کنع😅یه پرستاره بود ک قبلا پیش اون و مامای ترشدش برا معاینه اومده بودم تا منو دید شناخت خدا خیرش بدههه انقد کمکم کرد و دلداریم داد ان شاءالله هر جا هست از عمرش خیر ببینه❤️
بعد نیم ساعت درد کشیدن تو اتاق عمل دکتر بی حسی اومد و تزریق کرد وایی اصلا درد امپول برام مهم نبود بعد چند ثانیه بی حس شدم وایی انگاررر بهشت و دادننن بهم فک کنسد وسططط دردا یهو همه دردات برعهه بخدا یهو خابم گرفت🤣🤣 دگ سز کردن و

من تجربه سزارین سختی داشتم
همش میگم نکنه طبیعی واسم بهتر بود
ولی هم شما گفتی هم چندین نفر دیگه که سزارین راحتتره نسبت به طبیعی
در حالت کلی که هردوش سخته

مثل من شدی منم هم طعبیی هم سزارین ولی سزارین راحته بعدشم بمب درد گذاشتم هیچی نفهمیدم

سوال های مرتبط

مامان فنچ مامان فنچ ۵ ماهگی
تجربه سزارین 3

نهایتا تو هفته 33 از بیمارستان شیراز مرخص شدم با آب دور جنین 7 و برگشتم بندرعباس و رفتم پیش دکتر خودم و گفت دیگه صلاح نیست بچه رو نگه داری و ممکنه آسیب ببینه و برای 34 هفته و یک روز ختم بارداری داد.

تنها شانسی که آورده بودم این بود که بچه بریچ بود و نچرخیده بود و سزارین اجباری بودم.

دکترم واقعا فرشته بود و باهام راه اومد و وقتی فهمید استرس عمل رو دارم گفت ساعت 9 صبح بیا بیمارستان تا 9 و نیم عملت کنم که خیلی تو محیط بیمارستان استرس نگیری ❤️

ازش خواستم سوند رو هم تو اتاق عمل بذارن که قبول کرد،خلاصه اینکه 8 مهر ماه ساعت 9 رفتم بیمارستان و و آزمایش های مورد نیاز رو گرفتن و تا حاضر شدم برم اتاق عمل شد ساعت 10 و 30، وارد اتاق عمل شدم، همه با روی خوش و مهربون منتظرم بودن، دوتا خانوم اومدن برام سوند گذاشتند و خب واقعا این مرحله برای من دردناک بود و بعد دکتر بیهوشی اومد و بهم گفت بشینم تا بی حسم کنه، امپول بی حسی اصلا درد نداشت ،فقط یه حس بد داشت، من بعد بی حسی بشدت بی قرار شدم و همش میگفتم بیهوشم کنید، اما دکترم گفت اول بچه رو ببین بعد میگم داروی خواب آور بهت بزنن، پسرم ساعت 10 و 45 به دنیا اومد و مستقیم بردنش nicu 😢

و منم رفتم ریکاوری، چون بی حس بودم درد نداشتم اما بشدت بی قرار بودم و همش میگفتم یه کار کنید من بخوابم ، درخواست پمپ درد دادم و دکترم هم برام یه مسکن قوی نوشت که بلافاصله بعد تزریقش بی قراریم کم شد و رفتم تو حالت خواب و بیداری،
یبار توی ریکاوری ماساژ رحمی گرفتم که با اینکه هنوز بی حس بودم اما وحشتناک درد داشت و یه جیغ بلند زدم 😶 و بعد هم منتقل شدم به بخش و اونجا هم درد هام رو شیاف و پمپ درد کنترل میکردم.
مامان آریشا❣️👶🧿❣️ مامان آریشا❣️👶🧿❣️ ۴ ماهگی
پارت2زایمان
خلاصه نمیدونم یه دفعه چی شد چجوری یه فکری اومد تو ذهنم پاشدم رفتم دستشویی با سرم فشار بهم وصل بود رفتم یکم سرم خالی کردم بعد پرستار اومد بهش گفتم بابا من دردم نمیگیره ببین چقدر از سرمم. رفته هنوز دردم نگرفته 🫣😂گفتم توروخدا ببرید منو سزارین دکتر میگفت نمیشه به ما گیر میدن باید دلیل داشته باشی. منم گفتم خب دلیل ازاین بهتر من بچم مدفوع میکنه خطر داره میگفت ن چون بچه اولت هست تایم داری یه شب دیگ هم بستری باشی سرم فشار بگیری اینو ک گفت من سکته داشتم میکردم بعد دستمو سرمو درست کردن قطره قطره میرفت منم تا پرستار از اتاق میرفت بیرون سرم قطع میکردم بعد هواسم بود نزدیک اتاقم میشدن سرم وصل میکردم😂😂خلاصه این کارو چند بار کردم تا دردم نگیره چون واقعا میترسیدم و توان زایمان طبیعی نداشتم دوتا زایمانم ک انجام شد شنیدم صداشون بدتر شده بودم خلاصه من این کارو هي تکرار کردم نذاشتم سرم بره تو بدنم دکتر غروب ساعت 7شب اومد گفت چه خبر گفتم هیچی درد ندارم اصلا... 😂🫣بعد دیدم پچ پچ میکنن باهم دکتر معاینه کرد دید 2سانت باز شدم گفت حاضر بشید بریم اتاق عمل سزارین اینو ک گفت انگار دنیارو به من دادن خلاصه رفتم اتاق عمل دکتر اومد آمپول بی حسی بزنه کمرم بهش میگفتم توروخدا کجا میخوای بزنی درد داره؟؟؟ دکتر می‌خندید زد آمپول من بی حس شدم خیلی بد بود اعصابم ریخته بود بهم سرفه میکردم پاهام تکون نمی‌خورد به دکترا میگفتم توروخدا یه ذره پاهامو تکون بده خلاصه ک باهام همکاری کردن بعدم یه رب بعد ساعت ده دقیقه به8شب پسرم به دنیا اومد من از شدت استرس و ذوق زدم زیر گریه و کلی آوردن بوسش کردم این شد بهترین روز زندگی من..... 😂❣️🥰🧿🧿❣️