۶ پاسخ

خوب کردی بچه مریض میشه مادر بیچاره میشه مگه مادر بیماره که بخواد بچه اش رو مریض کنه چقدر نفهم بوده

خب عزیزم بچه سرما نخوره که بدنش مقاوم نمیشه اونوقت با باد تابستونم سرما میخوره میگفتی به تو چه بچه خودمه دلم میخاد سرما بخوره تا مقاوم بشه

خوبش کردی

اخیش کار خوبی کردی

دمت گرم هیچ بلد نیستن حرف زیادیم میزنن

یکی میزدی تو اون رو پچش تادفعه دگه گازیاری نخوره

سوال های مرتبط

مامان جانا مامان جانا ۱ سالگی
سلام مامانای عزیز...
اینجا چه خبر؟؟؟من اصلأ متوجه نمیشم!!بچه حداقل تا ۱۸ ماه باید شیر بخوره حالا یا شیر خشک یا شیر مادر حتی به تعداد دفعات کمتر،حالا چرا همه از سن ۱ سالگی بچه رو از شیر گرفتن؟؟؟؟نگید غذا نمیخورده که نباید مثل ما بچه بشینه غذا بخوره که،اون به اندازه معده و توانش غذاش و میخوره،حالا از ۱۸ ماهگی که میخوای بگیری باید اصولی از شیر گرفت نه اینکه یه چسب سیاه یا تلخی بزنید به نوک سینه و به بچه بگید اوف شده و مزه زهر میده،اون شیر برای بچه همه دنیاش،پس نباید از این روش های سنتی و قدیمی که منسوخ شده استفاده کرد،پزشک ها تحقیق کردن که حرف میزنند،میگن باید به مرور شیر و از بچه گرفت(یعنی وعده به وعده حذف بشه)
مرحله بعدی که از همه مهمتر از پوشک گرفتن هستش،چه خبر مگه از سن ۱۴,۱۵ ماهگی بچه رو بیچاره میکنید و از پوشک میگیرید؟؟؟بابا اون بچه نخاعش آماده نیست برای نگه داشتن ادرار و مدفوع،از لحاظ روحی آماده نیست،پزشکا میگن سن مناسبش از ۲.۵ سالگی شروع میشه،بخدا دارید ظلم میکنید در حق بچه هاتون..
لطفاً نگید هر مادری صلاح بچش و خودش میدونه که اصلأ این حرف درست نیست،وقتی یه کاری اشتباه داره انجام میشه باید گفت و اون مادر اگر از سر نا آگاهی داشته اون کار و انجام میداده که حتما حرفای صحیح روش اثر میزاره ولی اون مادری که پای حرف خودش میمونه و کار خودش و پیش می‌بره یه مادری هست که فقط داره روحیات و آینده بچش و خراب می‌کنه..
انقدر این چند وقت اینارو دیدم و حرص خوردم گفتم یخورده اینجا صحبت کنم بلکه خالی بشم..
مامان 🤍Mahan.jan🤍 مامان 🤍Mahan.jan🤍 ۱۶ ماهگی
خانماااا بیایید از زایمانتون بگیددد
خودم ب شدتتتت زایمان خیلی بدی داشتم روزی ک دارم میرم بیمارستان برای زایماننمم اسهال شده بودم تا فرداش ک بچه ب دنیا اومده بود من اسهال بودم بعد زایمان هر دارویییی بهم میدن من خوب نمیشم و چقد خجالت میکشیدم دسشوییم نمیتونسم برم چون زایمانم نزدیک بود درد داشتم
و این ک مامانمم کلن از اول تا اخر زایمانم پیشم بود چون میترسیدم مامانم گذاشتن بمونه پیشم بیرونش نکردن
اولش ک کلی دردو با بدبختییی اذیت بلاخره بچه بدنیا اومد از شدت درد پسرمو اورده بودن گذاشتنش پیشم پسش میزدم اینقد ک درد داشتمممم
بعد موقه زایمانمم ۶/۷تا خانم بود با ی دکتر دکتر وایستاده بود یجا ب کار اموزاش میگفت چیکار کنن چون خوده دکتر کاری انجام نمیداد کار اموزاش انجام میدادن برای همون کلی عذاب کشیدم اینقد ک بیشورا بلد نبودن
خلاصه ک بعد زایمان اومدم تو بخش کلی خونریزییییی ینی ب شدت خونریزی داشتم ی دختر دیگم ۱۵سالش بود زایمان طبیعی کرده بود ریلکس نشسته بود بدون دردو خونریزی بدون معاینه منو هر ۵دیقه میومدن معاینه میکردن و ۲۰تا زیر انداز عوض کردن پاشدم رفتم دسشویی هیچکس کمکم نبود حز مامانم اونم زورش نمیکشید بخاد نگهم داره یا بلندم کنه رفت پرستار صدا کنه ک یهو داد زدم مامان بیا حالم بده همینو گفتم با سر رفتم زمین بعد ۵دیقه ب هوش اومدم نفهمیدم چی شده بود
دیگ تا فرداش ک مرخص شدم ۲۰بار معاینه شدم خدا لعنتشون كنه با اون ناخوناشون پدرم دروووومد اینقدددد حالم بد بود دو س تا دکتر از بیمارستانای دیگ اومدن برای حالم ک ببینن چم شده خلاصه با بدختی مرخص شدم خونه اومدم باز تو خونه دور ور ۲۵روز بخیه هام درد میکرد شبا کریه میکردم تا صب

هیییی چه روزاییی بود دیگ از زایماننن ب شدت میترسم و متنفرم