دیروز دایان اولین ضربه بد زندگیشو خورد و من از هنوز نفسم بالا نیومده

بردمش توی اتاق لباساشو عوض کنم
گذاشتمش روی تخت خودمون و از چهار طرف با بالش و پتو مهارش کردم که راه نیوفته رو تخت
رفتم لباس بردارم از اتاق خودش به دقیقه رسید یه صدای افتادن چیزی شنیدم
رفتم دیدم الهی بمیرم بچم با صورت از تخت پرت شده پایین
من نمیدونمممم این با چه سرعتی تونسته از روی بالش رد بشه ، خیر سرم مهار کرده بوده همه طرفشو و واقعا به دقیقه نرسید این اتفاق افتاد
اینقدررزززر گریه کردم بغلش کردم تو بغلم از گریه کبود شد بچم 😭😭😭 کنار بینیش زخم شد
از دشت ضعف و ترس و اینکه تازه پریود شده بودم نمیتونستم رو پاهام بلند شم
داغووون شدم بدترین صحنه عمرم بود 😭😭😭



شبش هم خواهرشوهرم که گفتم جنینش ایست قلبی کرده افتاد به خون ریزی ، یه بار تو بغلم غش کرد بار دوم تشنج 😭😭😭😭 وخشتنااااااک بود مستقیم بردنش اتاق عمل ...

آخرشبم اومدیم برگردیم خونه شوهرم ستون پارکینگ رو ندید صاف رفت تو ستون 😑در ماشین خش شد و رنگش رفت

جالبه دوستمم این یکی دو روز خیلی بد بیاری و اتفاقای بد گذروند

اینقدر دیروز هول و استرس داشتم که شیرمو دوشیدم با آب روون ریختم بره ، ندادم به دایان دیگه

امیدوارم دیگه اتفاقای بد نیوفته ، به انرژی مثبتتون نیاز دارم 🥺🙏

تصویر
۲۵ پاسخ

😔😔😔😔

حرز امام جواد بگیر تخم مرغ بشکن اسفند دود کن پیش کی رفتی وضعتون خوبه همیشه نزدیکی عید اتفاق بد می افته عکس خودته کجاست

صدقه بنداز عزیزم حتما
انشالله که روزای خوب برای هممون باشه

منم خیلی بچه ها رو میزارم تو تختمون
میرم بیرون اتاق
مثلا شیر درست کنم
گفتی ترسیدم اخه ارتفاع تخت ما ۷۰ خیلی بلند ساختن برامون

انشالله باا دوره دیگه روی تخت نزار

خواهر شوهرت کارش رسید ب کورتاژ؟؟چند هفته بود

ان شاءالله بلا ازتون دور عزیزم
حتما صدقه بدید و آیت الکرسی و چهارقل بخون گلم

اول ماه همیشه یادتون باشه صدقه بدین برای دفع بلا

عجب روزی بود😶😶😶😶
بخیر باشه

گاهی اوقات آدم پشت سر هم بد میاره انگار همه اتفاقای بد یه جا رو سرت میریزه😔صدقه نون بده خیلی خوبه الان ک ماه رمضون هم هست عالیه

عزیزم بلا به دور ، هرکاری کن پیش میاد گلم ازین به بعد خیلی مراقب باش یه ثانیم تنها نزارش حتی وقتی راه افتاد

برامنم دیروز بدی بود یکی از اقوام اومد خونمون با دوستش باهم سر یه موضوعی دعوامون شد همو فحش دادیم از خونه بیرونش کردم از دیروز دارم گریه میکنم

صدقه بزار عزیزم

بچه خواهرشوهرت ایست قلبی کرده بود یا با این خبر ایست قلبی کرد از استرس مادر🥲

دقیقا دیروز پسرمنم از تختمون افتاد پایین البته تقصیر خودم بود بی احتیاطی کردم هیچی اطرافش نزاشتم رفتم قرص بخورم سابقه نداش اینقد غلت بزنخ و بچرخه ولی خداروشکر به خیر گذشت یکم گریه کرد زود آروم شد و خندید ولی واقعا شوک بدی بود برام اگر جاییش کبود نشده یا استفراغ نکرده یا کلا جنب و جوشش تغییری نکرده به خیر گذشته صدقه بده

خداروشکر بخیر گذشت بلا از دایان قشنگم دور باشه انشالله صدقه بده حتما

بلا ازتون دور عزیزم ♥♥♥

عزیزم‌چهار قل و‌ایت الکرسی بخون
صدقه هم بده

انگار دیروز برای خیلیامون روزبدی بوده ها. واقعا سخت گذشت

اخی چه روز سختی داشتی🥺
صدقه بده حتما
بلا بدور باشه ان شاالله

حتما صدقه بده

ماهم دیشب شب سختی داشتیم ماهان ک همیشه اروم میخوابیددیشب تا۱ یکسره جیغ و گریه و نمیخوابید صبح هم ساعت۵ بیدارشد تا۷ توخونه راه بردیم و گریه کرده 😪ایشالا ک تموم بشه

چشم زخم هم مبتونه بلشه آیه الکرسی و چهارقل بخون و صدقه بده و یه قربونی کنین تا خون دربیاد اینجور مواقع اگه در توانتون نیس گرونه مرغ سرببرین قربونی شه بدینش به نیازمند

یه خونی بریزید

به دلت بد راه نده از ذهنت پاكش كن
وضو بگير نيت كن قران باز كن و ايه اي ك باز شدرو كامل با معنيش بخون ارومت ميكنه

صدقه بده عزیز

واااااااااای حتما یه صدقه بذار کنار یه تخم مرغ هم بگردون دور سر بچه بنداز از پنجره بیرون

بلا بدور

سوال های مرتبط

مامان دردونه مامان دردونه ۷ ماهگی
از چند ماه پیش که غلت زدن پسرم شروع شد، من خیلی نگران از تخت افتادنش بودم چون معمولا بعد از ظهرها که دوتایی میخوابیدیم روی تخت بودیم. دیگه تو تخت کنار مادر نمیذاشتمش.
برای همین اومدیم تخت های زیر تخت رو برداشتیم و تشک رو توی همون چارچوب تخت گذاشتیم روی زمین. خود چارچوب مثل یه گارد دورتا دور تشک رو گرفته بود و من خیالم راحت بود. حتی وقتی پسرم بیدار میشد من همچنان میخوابیدم و اونم توی یه محیط امن برای خودش بازی میکرد.
پریشب و دیروز که خوابم برد مثل همیشه با صدای گروپ و سپس گریه اش از خواب پریدیم. نگو که آقا پسر آپدیت شده و یاد گرفته از لبه تخت خودشو بکشه بالا و پرت کنه پایین. خداروشکر با سر نیومده بود و خزیده بود ولی خوب ما تصمیم گرفتیم کلا دیگه روی زمین باشیم که این اتفاق پیش نیاد.
وقتی برای مامانم میگفتم گفت نگران نباش. هر بچه ای یه فرشته داره که هر موقع بخواد بخوره زمین بالهاشو باز میکنه و بچه میفته روی بال فرشته...البته خیلی هم توصیه کرد که مراقبتمو بیشتر کنم چون الان اولشه دیگه.
قبلا فکر میکردم مامانم کار خاصی برام نکرده. ولی الان که با رفتارهای بعضیا مقایسه اش میکنم میبینم چقدر سطح بالا ما رو بزرگ کرده. با اینکه ۷۰ سالشه ولی هیچ اعتقادی به خرافات و تخم مرغ شکستن و این‌چیزا نداشته. همیشه یا توصیه کرده به قرآن خوندن و صدقه دادن یا توجه مون رو به سمت اینکه مشکل چی بوده، براش چیکار میتونی بکنی که دیگه پیش نیاد جلب کرده و همه ما بچه ها توی هر محیطی وارد شدیم مسئولیت پذیرتر از دیگران بودیم.
امیدوارم بتونم طوری باشم ‌که پسرم بعدها در مورد منم همینو بگه.
مامان سه‌تاجوجه‌طلایی مامان سه‌تاجوجه‌طلایی ۸ ماهگی
الان وضعیت اوینا تثبیت شده حالش بهتره خوابه من وقت کردم بیام اینجا توضیح بدم امروز به من چییییی گذشت
اول از همه ی دوستانی که پیام گذاشتن همدلی و دعا کردن ممنونم خدا خیرتون بده
قضیه اینجوری شد که دانیال چهار روز پی در پی تب شدید میکرد تا ۳۹.۵ درجه هم میرفت ولی چون دندونای بالاش تاول زده بود من میگفتم از دندونه خیلی سخت نگرفتم . صبحی دیدم تمام بدنش مخصوصا صورت و سینه و قسمت پوشکش پر از دونه های ریز قرمز شده. با خودم گفتم شاید نصفه شب شوهرم اشتباهی از شیر خشک اوینا بهش داده دیگه تا زنگ زدم به اون و گفت نه شماره ۲ دادم شد ساعت یک. پاشدم حاضر شدم دخترا رو بردم خونه مامانم هرچی اسنپ زدم هیچکس قبول نکرد چهل دقیقه درگیر بودم دیگه گفتم ولش کن صبر میکنم شوهرم بیاد باهم ببریمش دانیال هم اینقدر گریه کرده بود خوابش برد. منم دیدم یه ساعتی وقت دارم دخترا رو نهار دادم خودم اوینا رو بردم تو حموم مامانم پوشکشو عوض کنم دیدم نم زده. لباساشو دراوردم با دوش قشنگ شستمش دستشم گرفتم که بیاد بیرون. هزار بار اینجوری اومده بود بیرون. همون لحظه هم لیانا اومده بود تو رختکن جلو حموم حواس منو پرت کرده بود. یه لحظه حس کردم دست اوینا از دستم دراومد تا برگشتم دیدم انگار یکی بدن بچه رو بلند کرده که این با پشت سر بخوره زمین. اینقدر ناجور لیز خورد که سرش خورد زمین از زمین کند شد دوباره خورد به زمین. چند لحظه ناله کرد یهو رنگش خاکستری شد و بیهوش شد. لبا کبود بدن بیحس. فقط یه ناله ی خیلی خفیف