۷ پاسخ

برای چی بستری بوده؟
حق داره چندماه بیمارستان آدم روانش بهم میریزه

بچه چه گناهی داشت این وسط چرا وحشی بازی درمیاره خودش قرار نیس مادر بشه احیانا؟؟؟

اشکالی نداره باید ۵۰ درصد از رفتارش رو درک کنیم
ما خواهرای بزرگ مسئولیت داریم
مثلا نازشون کنیم هر روز تماس بگیریم حالشون رو بپرسیم
مثلا خونش رو تمیز کن و از انرژی منفی پاکسازی کن
اونم اعصابش بهم ریخته مهرادم گریه کرده به خواهرت فشار اومده !

چقد بد گفته
حرص نخور گلم برحال زمین گرده.... اونم دچار میش

خواهرت چندسالشع؟؟ رفتارش ک خیلی بچگونس

گلم چن غریبه میبینه این شکلی مبکنه بچه منم بود خونه مادرم میرفتیم انقدر گریه میکرد تا یکم بگذرع عادی بشه خونه مادرشوهرمم همین تازه یکم بهتر شد بعدم خواهزت مگ مشکل اعصاب روان داره ک بچه رو انداخت

وای چه بد شاید خواهرت مشکل عصاب داره

سوال های مرتبط

مامان دخمل کوچولوم مامان دخمل کوچولوم ۷ ماهگی
از بد شانسی ها بگم زیاده اولین پنچشنبه بابام بود فرداش یعنی جمعه شب یلدا بود دنیز دو روز بود بخاطر تب واکسن چهار ماهگی بستری بود من بردم واکسن زدم آوردم شیر دادم بعد دادم به دختر خواهر شوهرم نگهداره چون خونه کثیف بود یعنی هزار تا ظرف خورده بودن میخواستم خونه رو تمیز کنم با اونا ... دیدم دنیز میلرزه دستاش مشکی شوده نفس نمی‌کشه فقط جیغ کشیدم بچه رو برداشتم زنگ زدم به شوهرم رفتم توی کوچه نمیدونم کی آمد رفتیم بیمارستان خلاصه بستری کردن مادر شوهرم رفته بود گفته بود به دکتر که این از دهنش کف آمده اعلام تشنج اینا آمدن دیدم میخوان آمپول تشنج بزن خلاصه با هزار بلا نذاشتم بزن آمپول رو شب تا صبح نخوابیدم فردا که پنچشنبه میشه تا شب گریه کردم شبش توی خواب میگفتم بابا بسه دیگه به اون خدات بگو بسم نیست نه فردا ولم کن از این بیمارستان رفته بود خواب مامانم میگفت چرا اون دختره رو تنها گذاشتی الان که من نیستم برو پیشش بگو بابا گفت فردا میری خونه همون جوری که گفت شود دلم برای بابام تنگ شوده کاش پیشم بود🙂💔از اون موقعه نمیاد خوابم باهام قهر