۹ پاسخ

تنها راه اینه کلا از شیر بگیری

دوتابچهامو فقط موقعی ک گریه کردن آب دادم و میخوابوندم صبرمو زیاد کردم ولی شیر ندادم تا5شب همینطوری باش اکی بعد

قطره تلخه بزن به سینت
بعد بزار بخوره خودش نمیخوره دیگه و غذا میخوره

بهش سرشب فیرنی یا حریره بادوم بده بخوره یا غذایی ک تشنش نکنه
بیدارک شد اب بده بهش
کم کم ترک میکنه یک هفته ی اول سخته ولی کم کم درست میشه یادش میره

گلم از عطاری تلخی بگیر بزن دفع اول میخوره میبینه تلخه دفعه دومم میخوره بعد بیخیال میشه . من. خیلی راحت از شیر گرفتمش هم روز هم شب .. اینجوری هرچق بخوای دس دس کنی بچه هلاک میشه خودتم اذیت میشی

عه دختر من ۶ یا ۷ صبح شیر میخوره یعنی شیر شب حساب نمیشه؟؟

ببین باید کاری کنی خودش از شیرت زده بشه.من دوتا بچه هامو لاک تلخ زدم به راحتی جداشدن فقط یکی دوشب اول نق زدن ولی هربار میومدن بخورن میدیدن تلخه خودشون پشیمون میشدن

وای خدا، چ چالش سختی بچه من اصلا شام نمیخوره موندم چ جوری از شیر بگیرمش

آبمیوه بزار یخچال،بیدار ک میشه با خوراکی بده بخوره و بخوابه

سوال های مرتبط

مامان دلسا مامان دلسا ۱ سالگی
*روز دوم از شیر گرفتن*
دلسا الان دقیقا 37 ساعته که شیر نخورده
دیشب وسط شب یه بار بیدار شد یکم نق زد ابش دادم و خوابید چون کلا قبلشم تو شب زیاد بیدار نمیشد دم صبح بیدار میشد همیشه دیشبم طبق عادتش 6 صبح بیدار شد به گریه پاشدم بغلش کردم یکم راهش بردم یکم اب دادم بهش دوباره اوردمش تو رختخوابش نخواستم خوابش بپره یکم خوابش برد دوباره بیدار شد باز بغلش کردم یکم دوباره گذاشتمش تو تشکش گفتم مامان باید بخوابی گفت می می گفتم اوخه خلاصه حدودای ساعت 7.15 خوابش برد تا 10 که بیدار شد
همیشه وقتی بیدار میشه حال ندارم خودم زود از رختخواب بیام بیرون نیم ساعتی وول میخوردیم و شیر میخورد امروز صبح گفتم پاشو بریم بیرون باز گفت می می گفتم اوخه و نشونش دادم خندید ول کرد رفت بهش صبحونه دادم بعدش یه سه ساعتی بردمش پیش مامانم اونحا بهش خوش میگذره مامان بابام باهاش بازی میکنند تا عصر که رفتم دنبالش اومد چسبید بهم باز یکم بهونه گرفت بهش میوه دادم خورد پیش مامانمم که بود بهش نهار داده بود دیگه تا عصر اونحا بودیم حوصلش سر رفت پاشدیم رفتیم خونه مادر شوهرم
شوهرمم اومد اونحا دیگه تا حدودی ساعت 10 اونجا بودیم حالا این بین خیلی باهاش بازی کردم توپ بازی قایم موشک و کلی بدو بدو خواستم خسته بشه
ساعت ده اومدیم خونه باز یکم بازی کردیم کتاب براش خوندم یکم گوشی دستش گرفت چراغا را خاموش کردم گفتم باید بخوابیم ساعت 11.30 هم بهش شام دادم خورد
دیگه اوردمش اوردمش تو اتاقش یکم زدم تو کمرش خوابش برد خدا را شکر
تا ببینیم شب دوم چجوریه
در کل امروز کمتر از دیروز بهونه ی شیر خوردن گرفت