۱۴ پاسخ

یک قربونی بده خروس سر ببر

چیزی نمیشه اینجوری. مثلا شما زایمان کنی. اون هنوز چهل روزگی بچه نشده باسه نباید بیاد خونه شما. ولی من زایمان کردم. فامیل همسرم ده روز بود زایمان کرده بود آمد خونمون هیچی نشد

من و زن داداشم تقریبا دو ماهه فاصله داشتیم خداروشکر بچه هامون سالمه

من زایمان کردم خوارشوهرم باردار بود اولین نفر امد پیشم بچشم عیب نکرد اینا همه خرافاته

خدای من واقعا چه حرفا

من اونموقع حامله بودم مادرشوهرم میگفت چله میوفته روم یا دیر زایمان میکنم یا بچه لاغر و نحیف و کم وزن بدنیا میاد

من هفت ماهه باردار بودم خواهرم زایمان کرد همون فرداش رفتم پیشش پسرم دنیا اومد تا الان که دوتا بچه ها چیزیشون نشده منم دوباره باردار شدم بنظرم اینا خرافاته

الکیه
من جاریم زایمان کرد باردار بودم رفتم پیشش اونم من زایمان کردم اومد
دوباره امسال باهم حامله بودیم من زایمان کردم اومد

وای الکیه این حرفا من پنج ماهه بودم ک جاریم زایمان کرد منم رفتن دیدنش
الانم دوتاییمون بچه دومم آوردیم خداروشکر

چرته همش

عزیزم باید چهله بری بگیره ب خودش وصل کنه دیگه مشکلی نداره

همش الکیه

من ۹ ماه باردار بودم جاریم زایمان کرد رفتم پیشش وقتی ام من زایمان کردم اون ۴۰ روزش نشده بود ولی اومد پیشم طوری نشد اینا الکیه بنظرم

میگن کسی ک تازه زایمان کرده ۴۰ روزش رد نشده تازه عروس یا باردار اینجوریا بره پیشش چله اش میفته ینی ممکنه خداس نکرده بعدا بچه دار نشه و ...از این حرفا منم اینجور شنیدم
ولی دیگ نمیدونم خرافات یا درست بودنش عقلم ک میگ چرت پرت

سوال های مرتبط

مامان فاطمه مامان فاطمه ۵ سالگی
سلام هر کی حال داره جواب بده






چند شب پیش تولد پدرشوهرم بود کیک اضافه اومد مادر شوهرم داد اوردیم خونه من تقسیم کردم خودم و دخترم خوردیم سهم شوهرمم گذاشتیم دیر اومد اون شب نخورد فرداش دوباره دخترم گیر داد من کیک میخوام منم یه بار گفتم اون برای باباس ولی گفت حوصله ام سر رفته دوست دارم یه چیزی بخورم خوراکی چیزی نداشتم بدم بهش خلاصه خوردش شب شوهرم اومد دید کيک نذاشتیم براش خیلی ناراحت شد و خیلی هم غر زد دو روزه ام هست اشتیه ولی سر سنگینه
دوباره دیشب خوراکی خرید برای من و دخترم برای خودش هم کرانچی فلفلی خرید برای خودش دخترم اصلا چیزای تند دوست نداره خوراکی خودش تموم شد بعد شام گیر داد یه چیز بیار بخورم گفتم دیگه چیزی ندارم خوراکیت تموم شد رفت در کابینت خوراکی باباش آورد نشست خوردن شوهرمم بدش اومد غر زد به دخترم من هیچ دخالتی نکردم بینشون شوهرمم قهر کرد دخترم اومد کنارم منم چند تا دونه ازش خوردم که دیگه شوهرم انقد به من غر زد که تو برای من هیچ ازرش قائل نمیشی و....این حرفا منم گفتم به من چه ربطی داره چکارتون دارم خلاصه با قهر خوابید دیدتون نسبت به این قضیه چیه ؟
نظر بدین لطفا