۱۰ پاسخ

من شیر خشک میدم راحت میخوابه شاید شیر خودتون سیرش نمیکنه بعد خونه رو تاریک کنید تا بخوابه پستونک بزارید دهنش خوابش میبره چندمدل امتحان کنید شاید اثرکرد

سینه م هم زخم دردش منو کشته

اون درد من هم دارم روز میخواب شبا بیدار تنهای بعضی موقع هم شوهرم کمک میکنه پنجشنبه رفتم خونه مامانم بیچاره چنان نگهش داشت یه ساعت خوابیدم از زندگی هیچ نفهمیدم تو ایم ۳۸ روز نه شام نه نهار درست حسابی خیلی سخته منم میگم کاش نمیاوردم خیلی سخته

عزیزم این روزا همش میگذره من. الان ۳ روز تنهام شوهرمم پیشم نیس من از ۲۵ روزگی. بدون مادرو خواهر و شوهر بچم بزرگ کردم بیخوابی کشیدم هم روز هم. شب نخوابیدم در حدی از بیخوابی سر بچم داد زدم خودم کتک زدم گریه کردم اما. بعدش این روزا میگذره میشه برات خاطره تلاش کن تو تایم هایی که اون خوابه بخوابی حتی برا۱۰ دقیقه هم که شده چشمات روهم بزاری که یکم مغزت استراحت کنه من ۲۵ ردز اول حاملگیم. خونه مامانم اینا بودم اونا تا سه شب بیدارن بچمم یاد گرفته بود شب تو اکن ساعتا بخوابه من روزایی بود که. دیگه کم میاوردم. به مامانم میگفتم برا یک ساعت تو نگه دار تا من بخوابم شیرش میدادم میسپردم به مامانم میخوابیدم اونم مادری کرده راه بچه داری بلده که چیکار کنه بچه گریه. نکنه

عزیزم تا ۴۰ روز بچه خوابش گنجشکی میشه خیلی کم یا زیاد میخوابه. تنظیم خواب بعد ۴۰ روزگی هست

ای خواهر مانیز همینطور ..تازه من یه دختر مدرسه ای دارم دارم میمیرم.ازشدت خستگی تهوع گرفتم.منم کسی کمکم نی.کسییی.اولا ابجیامیومدن دیگ‌الان گفتم‌نیاین.بخیهای عملم دردمیکنن.بس استراحت ندارم.افسردگی وهمچی‌دیگ.سخته

ناشکری نکن .... خیلیا آرزوی همین شبا رو دارن.... به سال بعد این موقع فکر کن که بزرگ شده همدمت میشه

عزیزم آروم باش کاملا میفهمم چی میگی ولی انقد زود میگذره ک باورت نمیشه ، فقط صبوری کن انشالله عادت میکنی ب روال جدید زندگیت و ازش لذت میبری 🤲

عزیزم این حسا بعداز زایمان عادیه کم کم خوب میشی دیگه ی ثانیه هم نمیتونی ازش دور بمونی اگه شبا بیداره براش صدای سشوار یا بارون اینا دانلود کن سرچ کن خواب سفید ببین با کدوم بهتر حال میکنه بیشتر سشوار جواب میده

عزیزم اینروزام میگذره بزرگ میشه شیرین کاریاشو میبینی کیف میکنی اشکال نداره از خاهری چیزی کمک بگیر یکم نگرش دارن استراحت کنی

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی ۱ ماهگی
شوهرم خیلی حرصم میده از صبح داشتم بچه داری میکردم یه لحظه بچه رو سپردم ناهار بخورم یه پشتی بزرگ از رو مبل برداشته به حالت شیب دار گذاشته یه تشک هم گذاشته روش بچه رو گذاشته رو اون به بهونه اینکه بچه شیر خورده و رو سطح شیب دار باشه بعدش بلند شده بره میگم ینی متوجه نمیشی از ی طرف ممکنه بیوفته پایین واقعا
موقع بغل کرذن بچه هم همش با دست بلند میکنه هرچی میگم نوزادو اینطوری بغل نمیکنن گوش نمیده
تمام وجودم پر از استرسه
کسی نیست که مثل ادم این بچه رو بگیره من شده با خیال راحت یک حمام برم
شبیه کلی ها شدم فقط دارم بدو بدو میکنم
بچمم کولیک داره دیشب بچه رو شوهرم موقغ کولیک و گریه گرفته میگه یه حرکت دیذم تو اینترنت دیگه بزنم خوب میشه میخواست کمر و باسن بچه و گردنشو همزمان فشار بده
با کلی دعوا ازش گرفتم بچه هم کولیکش بدتر شذ
واقعا یه وقتایی حس میکنم اونقد خسته و گرفتارم که وجودم داره متلاشی میشه اونقد تنهام به وسعت دریا
اونقد بی پناهم که خدا میدونه
از عالم و ادم دلشکسنم
خداکنه این بچه حداقل همدمم بشه نع اونم یع استرس
تروخدا برای حالم دعاکنید خیلب افسرده و تحت فشارم
مامان نگارین زهرا🌼💖 مامان نگارین زهرا🌼💖 ۲ ماهگی
اییی خدا چرا بچه داری انقد سخته ، از شوهرم متنفر شدم اونم منی که می‌رفت سرکار از دلتنگی براش میمردم ،دلم میخواد ازش جدا بشم بچه هم بدم بهش بگم فقط برو ،دام میخواد فرار کنم از دست بچم اییی خدا منو بکش راحت بشم چرا این بچه یه دو دقیقه خفه نمیشه بخوابه هر یه ربع بیدار میشه و گریه می‌کنه اصلا نمی‌دونم باهاش چیکار کنم هزار تا دکتر بردم هزار تا دارو دادن بازم بالا میاره بازم به خودش میپیچه و نمی‌خوابه آرزومه یه دو ساعت بخوابه فقط دهنشو ببنده خونه مامانمم ولی نه می‌خوابم نه میتونم حموم برم نه غذا بخورم یا شام نمی‌خورم یا ناهار همیشه یکی دو تا وعده ام حذف میشه یا باید بچه رو بگیرن تا من غذا بخورم تروخدا بگین من با این بچه زبون نفهم چیکار کنم بریدم به قرآن روزی هزار بار میگم من چرا بچه آوردم خدایا منو بکش ،اخه این چه تصمیم اشتباهی بود من گرفتم
هر روز خدا به خودکشی فکر میکنم ،قشنگ خودمو میزنم از دستش ،حتی دلم میخواد کتکش بزنم تا خفه بشه اه خدایااااا پس چی میگفتن بچه شیرینه این که تر زده به زندگی من بینمون فاصله افتاده و از شوهرم متنفرم دلم نمیخواد جلو چشمم باشه