سلام مامانا یچی بگم از اون روز هی فکرم درگیره خیلی مراقب باشید
جمعه باهمسرم رفتیم سیسمونی اقابزرگ نویانم بردیم با کالسکش خیلییییی شلوغ بود خیلی.. خلاصه داشتیم همین طور چرخ میزدیم بعد چون کالسکه نویان بود ما خریدامون رومیزاشتیم رو کالسکه رفتیم قسمت جین و رامپر ک داشتم نگا میوردم کالسکه کلا پیش همسرم بود نویانم توش داش بازی میکرد بعد یهوو همسرم از یچی خوشش اومد کالسکه رو ول کرد اومد پیشم گف نگا اینو جمعیتم بودن دگ اونجا از زن باردار بگیر تااا بچ ۱۰ ساله
کالسکه هم کنار ی قفسه ک میشد زیرچشمی نگاش کرد من هی حواسم بود .بعد ی لحظه انگار یکی گف کالسکه رو ببین
برگشتم دیدم ی خانما داره حرف میزنه کالسکه رو هم هل میده ک راه بیفت😭😭😭😭وای بدو بدو دستم و گذاشتم روش گفتم خانمم گف عه ببخشید میخواستم رد شم فک کردم مال خودمون😭😐من منظورم این نی ک اون خانم شاید دزد بوده خواستم بگم فقط الان تو این شلوغیا خیلی مراقب باشیدددد. مااکثرانویان و نمیبریم مخصوصا جا شلوغ ولی اینسری گفتیم واس اندازه گیری لباس ببریم
حالا جالبیش اینه نویان طفلکم توش ساکت بود بعد کالسکش مدل تخت خوابی بود روش کلی وسیله بود...ینی اون خانم وسیله هارم ندید😐
اینم بگم قیمتای اقابزرگ خوب و منصف بود یجورایی

۷ پاسخ

وای چقدر آدم باید مواظب باشه
قشنگ معلومه میخواسته بچه رو بدزده
خداروشکر دیدی وای خدا هیچوقت این روزا رو برا هیشکی نیاره

تو هم خوب مخ ملت میزنی برا تبیلغ دمت گرم😀😀

شما سیسمونی آقابزرگ رفتین قیمتاش خوبه؟؟ ینی ارزش داره من از آمل بیام اونجا خرید کنم ؟؟

نه عزیزم اون خانم قصدش دزدی بود ...خواهر منم پنج سالش بود رفتیم جای شلوغ نگو یه زنده داره تعقیبش می‌کنه دستش گرفته بود ببرتش اینم همش اطراف نکا میکرد فک می‌کرده مامانم .. خداروشکر مامانم منم ماشاالله زرنگ ..زن دست خواهرمو ول نمی‌کرد خواهرم گریه ...مامانم ازپست زن رو میگیره میگه همین جا خفت میکنم دست بچمو ول کنه..بعدش ناله وگریه توشلوغی فک کردم بچه خودمه خودشم بچه همونقدریداشت

من یه خاطره تعریف کنم تقریبا میشه گفت شبیه این موضوع،برادرزادم پسره وقتی که دنیا اومد تخت کناری زنداداشم یه خانمی بود که پنجمین دخترشو به دنیا آورده بود،اون خانم مرخص شده بود که بره مثل اینکه زنداداشمم خواب بود چی،مامان من رفته بود تا جایی کار داشت وقتی میاد پوشک بچه رو عوض میکنه میبینه دختره 😅لباسشم دقت نکرده بوده یا قیافه بچه رو،زنداداشمو بیدار میکنه میگه این بچه رو عوض کردن یهو یادش میوفته اون خانم همش گریه میکرده که اگه شوهرم بفهمه این یکی هم دختره منو میکشه،برادرزادمو برداشته بود،خلاصه مامانم دم در بیمارستان گرفتش🙄این موضوع واسه ۲۰سال پیشه😅

الان تبلیغ بود یا هشدار😐🤦🏻‍♀️

وایی وایی اصلا بچه یک ثانیه هم نباید ازش غافل شد 😥

سوال های مرتبط

مامان نویان❤️ مامان نویان❤️ ۸ ماهگی
من سه ماه شیرخودموب نویان دادم بعد شیرخشکی کردمش اونشب بخاطر کمکی یوبس شده بود بعد خونه مادرشوهرم‌بودیم وای طفلک انقدددد‌گریه کرد زورمیزد بغل هیچ کی اروم نمیشد شیرخشکشم چون نان ۲ شده بود بدترشده بود
فقط نق میزد انقد ک با پدرشوهدم‌اوک بود بغلش اروم نمیشد بعد جاریمم بعدمن بچش ب دنیا اومد اونم بچش کولیک شدید داره افتضاح الان اون شاید ۳ ماهش باشه البته کلاقهریم رابطه نداریم ...خلاصه نویان هی گریه میکرد همسرم گف پاشو بدیم خونه مامانت اونجا بهتر بعد مادرشوهرم بدو بدو نویان و گرف بغلش گف ببینم ببینم جان جان تکونش داد بعد یهو گف شیرمادر بچیز دیگس دیگه اون بود خوب بود .بخدا قسم یکی انگار ب من گف حرف بزن یهو گفتم ن چ ربطی داره بعد جاریمو گفتم ک اونم شیرخودشو میده پ چرا دل درد داره لال شد یهو شوهرم گف بخاطر کمکی و شیر ک عوض شده .ربطی نداره فاطمه سه ماه شیرشو داد اون موقع هم رعایت میکرد نوشابه نخوره جیگرنخوره فلان
مادرشوهرم فقط نگا کرد دگ هیچ نگف ... وای همه کاسه داغ تراز اش میشننن بنظرم توخونه خودتون بمونید تواین دوران سخت بهتر تا خونه بقیه ک دایه بشن