داشتم شام درست میکردم ماهیدا هم رو تاب بود علی آریا هم تو اتاقش بازی می‌کرد یهویی صدای جیغ ماهیدا رفت هوا هرکار کردم ساکت نشد دل میزد بچم فکر کردم مورچه گازش گرفت یهویی چشمم افتاد به صورتش دیدم پسرم لپش گاز گرفته ردش مونده عصبی شدم زدمش رفته او اتاق درم قفل کرده گریه میکنه عذاب وجدان گرفتم میگه ذوق کردم ازش یهویی گازش گرفتم
چکار کنم از دلش در بیارم

عزیزم کار اشتباهی کردی اونم بچست بغلش کن از دلش در بیار نذار عقده بشه یا فکر کنه داری فرق میذاری و ماهیدا رو بیشتر دوسداری

الهی عزیزممم
ببین چی دوست داره غذا،اسباب بازی،....و دوروز هم به ماهیدا کم محبت کن

داداشش چند سالشه؟

عزیزم امان از دست بچه اولیا بخصوص ک‌پشت هم باشن چقدر سخته کنترل کردنشون واقعا آدم میمونه دعوا کنه یا هیچی نگه 🥲

صداش كن معذرت بخواه براش چيزي كه الان خوشحالش ميكنه فراهم كن
اينكه گذشت ولي هيچوقت بخاطر خواهرش نزنش اينجوري عقده اي ميشه نسبت به بچه كوجيكتر
شوهرمنم كلا درحال دندون گرفتن دخترمونه

میخای از دلش در بیاری بزارش اون یکی لپ ماهیدا گوگولی هم گاز بگیره اما یواش و کوچولو 🤭😁

وای 🥺🥺 باهاش حرف بزن بگو مامانی کار خوبی نکردی ابجی کوچولو هست دردش میگیره منم حواسم نبود زدمت یه چیزی ام براش بگیر