پارت دوم.
یه روز تو اینستا میچرخیدم دیدم نوشته تعیین جنسیت .کنجکاو شدم پیام دادم.گفت یه گروه دارم عضوت میکنم و خیلی وعده داد ک من کارم بیسته و فلان و خیلی جیزا دیگه.تو یک گروه توی بله منو عصو کرد دیدم یه عالمه تو گروهن ولی همه تحت نظر این خانمن .یکی دنبال رزیم چش رنگی بود یکی رژیم دخار یکی رژیم پسر..خلاصه ما تواین گروه بودیم و مثلا تحت نظر این خانوم...اول از همه بهم اسم چندتا قرص داد مثل کلسیم و مفنامیک اسید و چندتا دیگه..کیت میزاشتیم میگفت مثلا فلان روز نزدیکی کن ..آقا هرماه میگذشت هی میگفتم این ماه باردارم میدیدم ن.ماه بعدی باز ن..چقدر تو موادغذایی رعایت میکردم.هرجی گفت نخور نمیخوردم .گذشت باهم خیلی دوست شده بودیم..بعصی وقتا میومد تو پی وی بهم میگفت زهرا هرکی توگروه چیزی گفت توحواست باشه و بگو تعیین جنسیتاش درسته رژیماش درسته..حالا منم ندیده بودم چیزی راستش..همه در آستانه بارداری بودن.بعد مثلامن امروز میپرسیدم آب هویج بخورم میگفت ن.بعد هفته دیگه میپرسیدم میگفت آره..حرفاش یادش نمیموند.منو یه خانمی توگروه ک کشته مرده دختر بودیم تواون گروه باهم دوست شدیم..بهم میگفتیم یه وقتا ک چی بخدریم چیکارکنیم.اونم چندماه گذشت باردار نشد منم نشدم بسلامتی😆😆😆

ادامه درتایپیک بعد

۳ پاسخ

لایک کن گمت نکنم😁

پارت اول ؟ پاک کردین🥲

عزیزم ببخشید چجوری دخترتو از پستونک گرفتی؟

سوال های مرتبط

مامان نرگس سادات🥰 مامان نرگس سادات🥰 ۱۷ ماهگی
پارت سیزدهم

روزا انقدر برام سخت میگذشت ..😔اونایی ک تو موقعیت من بودم فقط درک میکنن..رفته رفته به روزای سونو آنومالی نزدیک میشدم .سونویی ک دیگه آب پاکی رو می ریخت رو دستم..هرچی نزدبکتر میشدم حالم بدتر بود..چون امیدم در حد ۱ درصد بود😔 یادمه همه چی دست به دست هم داده بود ک بگن بچه من پسره..باجاریم تو مهمونی حرف میزدم میگفت زهرا خانم سونو رفتی گفتم رفتم نشون نداده..گفت کدوم سمتته گفتم راست..پیگفت پس پسره. پسر منم سمت راست بود..هرروز ناامیدتر از دیروز..جاریام یکیشون سه تا دختر یکیشون سه تا پسر..بهم میگفتن نسل ما رو سه تا گیر کرده چرا ریسک کردی ؟‌ این بچتم پسره و خیلی حرفای دیگه.. ک جز دلشکستگی هیچی برام نداشت..خودمو قوی میگرفتم جلو همه..ولی از داخل شکسته بودم غمگین بودم..خودمو شاد میگرفتم ک کسی ندونه تودلم چیع..میگفتم هردوش نعمت خداس..ولی به خدا التماس میکردم ک خدا..تو کمکم کن..تو ناامیدم نکن..اهردفعه مینویسم بغض خفم میکنه.چه روزایی بود .😔😔😔همش میگفتم خدابا من خیلی ضعیفم کمکم کن.من خیلی گنا دارم..خیلی بی پناهم..مادرمو تو۱۷سالگی ازم گرفتی..نازدونه مادرم بودم..خارشدم تنها شدم..یه دختر بده یه همدم بزار کمبود مادرم جاش کمتر حس بشه😔😔😔
مامان 🦋ترنمم🦋 مامان 🦋ترنمم🦋 ۱ سالگی
یادمه پارسال آذر ماه بود که رفتم کیش ..
بنده خدا همسرم کلی برنامه ریخت برای این سفر که به من خوش بگذره چون فوق العاده افسرده شده بودم بعد از زایمان
زایمان خوبی هم نداشتم خیلی حالم بد بود دختر عمم با من زایمان کرده بود همه میگفتن بجه تو ریزه یه طفلکی هم میگفتن و میرفتن نمی‌فهمیدند با این حرفشون چی به سر من مادر میاد ..
خلاصه رفتم کیش ی ذره از آدما دور بشم تو کشتی بودم ک یه خانمی گفت بچت چند وقتشه منم با ذوق گفتم نزدیک ۴ ماه گفت وا چقدر ریزه ..
زدم زیر گریه دیگ نتونستم جلوی خودمو بگیرم لعنت فرستادم برای هرکسی که اینجوری میگه .
مسافرت کوفتم شد تو فرودگاه یه خانمی رو دیدم بچش تو کالسکه بود دیدم چقدر داشته ماشالله رفتم گفتم چند وقتشه
گفت فارسی نمیفهمم زنه روس بود
خدا خدا میکرد بگه دوسالشه یه سالشه
یه چیزی نگه ک دوباره بهم بریزم..
الان یک سال گذشته از اون موقع ولی هیچ وقت یادم نرفته چقدر مقایسه شدم ک بچت ریزه ریزه ..
ی دفعه یادم افتاد گفتم اینجا بنویسم .
مامان نرگس سادات🥰 مامان نرگس سادات🥰 ۱۷ ماهگی
پارت دوازدهم

شوهرم از مغازه کنار اومد خندید ..گفت چیه باز گفتن پسره..رفتم تو حیاط عقب مغازه دستامو گذاشتم رو سرم گریه میکردم‌...دور از جون مثل آدمایی ک زندگیشون آوار شده..شاگرد شوهرم اومد باشوهرم گفت تعریف کن ..گفتم زنه سونو گرافیه گفته پنج سانته بچت سالمم هست خداروشکر پسره..تااینو گفتم شاگرد شوهرم ک یه آقای پیری بود خندید..گفت وایسا وایسا..رفت یه خط کش آورد ..گفت نگا این ۵سانته..تو از رو این پتج سانت چی میبینی..گ۴ت پاشو خودتو جم کن ..اون خاسته یه چیزی بگه.فک کرده اومدی برا جنسیت پسر..هرچی میگفت شوهرمم تاییدش میکرد میگفت راس میگه..ولی هیچ دلمو آروم نمیکرد..هرروز باقلبی شکسته شکرگذاری مینوشتم..روزی ده خط..شاید بگم من از قبل بارداریم بچه ها هرروز ده خط شکرگداری مینوشتم.مثلا مینوشتم خدایا شکرت ک بزودی تو خونمون صدای به دختر میاد.خدایا شکرت ک دخترم یه بچه سالم و زیباس.خدایا شکرت زایمان راجتی داشتم و......امیدم به همینا بود ک واقعا هم تاثید گذار بود..روزها میگذشت و هرکی ازم‌میپرسید سونو تاحالا بهت جنسیتو نگفته میگفتم ن..تودلم آشوب بود ..میگفتم سوند گفته دیده نمیشه..من حتی به خاهرم‌دردمو نمیگفتم .تو خودم میریختم ..واقعا سخته آدم بدونه تو این دنیای به این بزرگی هیچکس محرم رازت نیست حتی خاهرت..میدونستم به خاهرام بگم شاید همه جا پر بشه بگن زهرا سومیشم پسر شد..شاید جلو روم خوب بودن اما پشت سرم ن..
مامان ایلهان مامان مامان ایلهان مامان ۱ سالگی
سلام عزیزان خوبین
الهی بمیرم برای پسرم چه عذابی رو تحمل می‌کرد و من نمیدونستم ایلهان من خوب شده بود مرخص شد از بیمارستان ولی سرفه می‌کرد بردم دکتر دارو داد گذشت تا روز دوشنبه خیلی بی حال بود آبریزش بینی شدید داشت جوری ک انگار آبشار بود آب دهانش یه سره می‌ریخت اشتها نداشت و خیلی چیزای دیگه تا اینکه امروز دوستم اومد پیشم و گفت آبجی یه چی بگم من دیدم تو بچه های برادرم مطمئنم ایلهانم اینجوری شده این بچه هیچیش نیست بخدا یه چیزی مطمئنم تو گلوش گیر کرده اون عفونت کرده و زده به خون بچه با خودم فک کردم گفتم شاید درست میگه زنگ زدم به مادرشوهرم موضوع رو گفتم اونم گفت ک شاید درست باشه بریم پیش یه آشنایی بزار قاروق گیری کنه رفتیم تا اون خانوم به گلو پسرم دست زد گفت دوتا تیکه گیر کرده تو گلو مال خیلی وقته اونو آنقدر ماساژ داد تا رفع شد و کل بیماری پسرم رفت یعنی دیگه آبریزش بینی تب و سرفه نداره حتی راحت نفس میکشه خداروشکر ک پسرم خوب شد اینقدر آروم شدم ک دوست دارم به همه شیرینی برم
مامان نرگس سادات🥰 مامان نرگس سادات🥰 ۱۷ ماهگی
پارت چهارم

از گروهش اومدم بیرون و ناامید از اینکه باردارم‌نشدم..دیگه قرصا رو ول کردم رژیمم ول کردم..کلا بیخیال شدم..بعد پریسا رفته بود به دوستم ماعده گفته بود این زهرا باردار نمیشه چه برسه ک دخترم‌بشه..اونموقع فهمیدم چقدر دل آدمها سیاهه.رفتم‌پی ویش بهش گفتم خدا برا آدم بخاد بنده خر کیه .دیگه کلا رابطمو باهلش بهم زدم .با دلی شکسته و ناامید 😔😔روزا گذشت دیگه کیت نمیزاشتم .قرص نمیخوردم.رژیم نداشتم..یه ماه گذشت یه روز به سرم زد برم دکتر بگم چرا من باردار نمیشم..رفتم دکتر گفتم من ۸ماهه جلوگیری ندلرم اما باردار نمیشم ..دکتر گفت برو سونو ببینم وضعیت بدنت چجوریه..کاری ک اصلا پریسا تواین ۸ماه به من نگفت بکن..رفتم سونو جوابشو گرفتم رفتم پیش دکتر ..دکتر یه نگا کرد.گفت خانوم فولیکول بدنت ۱۱
فولیکول زیر ۱۹ اصلا باردار نمیشه🥺🥺🥺🥺 گفتم چیکار کنم گفت باید یه مدت قرص بخوری
اومدم زنگ زدم به زنداداشم ک یه خاهرش خوب دکترا رو بلد بود..گفت جریان اینجوریه..اسم یه دکتر ک یادم نیست و گفت ولی گفت باید کفش آهنی بپوشی بری بیای چون بد نوبت میده🥺🥺🥺
من همچنان ناامید گفتم پس دیگه باردار نمیشم ..سنمم رفته بالا 😔😔😔
بیخیال شدم گفتم ولش بچه نخاستیم..خدابا منو حسرت دختر گداشتی دمتم گرم😭😭😭😭
مامان نرگس سادات🥰 مامان نرگس سادات🥰 ۱۷ ماهگی
پارت دهم

دوسه روزی خوشحال بودم تا رفتم خونه یکی از اقواممون...یه خانم‌مسن اونجا بود تا منو دید گفت بارداری گفتم اره از کجا فهمیدی گفت از حالت چشمات..گفت بیا جلو ..رفتم..دست زد به شکمم گفت بچتم پسره..منو میگی..😵‍💫😵‍💫😵‍💫گفتم از کجا فهمیدی گفت سمت راستته بچت..یعنی کارد میزدی خونم درنمیومد..فامیلمون برداشت گفت اینجور نگو دوتا پسر داره.دختر خاسته از خدا😔😔😔 یه بغصی داشت خفم‌میکرد..اون مهمونی رو گذروندم و همچنان اوموم پیش شوهرم ک فلانی گفت بچت پسره..یعنی اشکم دم مشکم بود..اینم بگم من سر دوتا پسرام زبرو زرنگ بودم..سر این بچم تنبل...سر پسرام عاشق ترشی و شوری.سر دخترم شیرینی و بستنی.کارای خونمو نمیکردم فقط میخابیدم..روزام باغصه میگذشت دنبال نشونه میگشتم ک بارداری دختر چجوریه..یه شب خواب دیدم یه جا مهمونی ام یکی از اقواممون ک خادم حرم هست اومد به خاهرم گفت بگو زهراتون بیاد‌.منم تند تند از پله رفتم پایین دیدم یه کیف مهدکودک دخترونه مالید به شکمم..از خواب بیدارشدم زنگ زدم بعدش به اآبجیم گفت الان به اون بنده خدا میگم ک همچین خوابی دیدی..زنگ زده بود اونم گفته از حرم براش غذای تبرک امام رضا میارم..روزا میگذشت هرجا دختر میدیم بغض میکردم😔😔 هرجا گل سر میدیدم اشک توچشام میومد.روزا گذشت تا رسیدم به سونو ان تی😔😔😔😔
مامان نرگس سادات🥰 مامان نرگس سادات🥰 ۱۷ ماهگی
پارت پنجم

منی ک قید بارداری رو زدم و چسبیدم به زندگیمو و همون روال قبل..یه روز پسرم از مدرسه اوند گفت مامان تومدرسه جشن داریم بیا بریم برام لباس بخر گفتم باشه..یادمه هواسرد بود و مغازه ها پلاستیک داشتن اکثرا
پاشدیم راه افتادیم بریم خرید ...اومدم برم داخل یه مغازه لباس فروشی پلاستبک رو دادم کنار ک وارد بشم ..دیدم صاحب مغازه یه عطری زده کنگو..حالم یه جوری شد.گفتم آقا چه عطر تیزی زدی شاید یکی خوشش نیاد..گفت برعکس حیلی ملایمه.. دیگه چیزی نگفتم اومدم بیرون خریدم نکردم چون اصلا از بوی عطر حالم بد سده بود
یک شکی کردم گفتم امروز چندمه..۱۷ ام..من باید ۱۴ام پریود میشدم ..یادمه ساعت یک ونیم ظهر بود..رفتم سرراهم داروخونه یه تست گرفتم و رفتم خونه...هم رسیدم تستو گداشتم ک واییییی چشمتون روز بد نببینه....دوتا خط پررنگ مثل خونننننننگگ🫢🫢🫢
زدم تو سرم..گفتم خاک بر سرم من چرا باردارم😭😭
مگه به من نگفتن فولیکولت ۱۱ باردار نمیشی..خدایا چراااا..من اصلا نمدونستم کدوم روز حزدیکی کردم چون بیخیال شده بودم روز نزدیکیمو نمدونستم کی بوده.و ترس اینکه نکنه روز تخمک گذاری من نزدیکی کردم
اخه وقتی تحت نظر بودم پریسا میگفت روز تخمو گذاری پسر میشه..دو روز قبل تخم گذاری مال دختره..چون دختر دیر حرکت میکنه باید دوسه روز جلوتر نزدیگی کنی تا روز تخمک گذاری برسه..ولی پسر زود حرکت میکنه و روز تخمک گداری مال پسره


ادامه در پارت بعدی.
شبتون بخیر