سلام مادرای عزیز شب همتون بخیر
یه چن روزه واقعا حوصله درست حسابی ندارم از بس پسرم شلوغ می‌کنه
حتی نمیتونم پنج دقیقه استراحت کنم چون مدام نق میزنع و مثل غلتک از روم. رد میشه دیگه پشیمون میشم پا میشم
نه میتونم ی صفحه درس بخونم نه حتی پاشم خونمو تمیز کنم
اصن هیچی ب هیچی ، حس گیر افتادن تو یه حصاری که نمیشه ازش درومد
مثل هر مادر دیگه ای عاشق بچمم همیشه حتی تو بدترین اوقاتم حواسم بهش هست و با کل دنیا عوضش نمیکنم ناشکریم نمیکنم قشنگ ترین نعمت زندگیمه ولی یوقتایی کم میارم واقعا
دلم میخواد سرمو بکوبم دیوار
ورووجک امروز انقد بلا سرم آوورد عصبی شدم و یه لحظه سرش داد زدم
بعد دیدم که اشک تو چشماش حلقه زد و اشکای کوچولوش دونه دونه ریخت
قلبم هزار تیکه شد
قطعا همه این معضلات برا همه مادرا پیش اومده و پیش میاد و هممون یه جاهایی کم میاریم ، از خستگی بی خوابی ، نبودن آرامش سابق و رسیدن ب کارایی ک دوست داریم
و لی اون لحظه ک از عصبانیت سره پسرم داد زدم اشک تو چشاش حلقه زد
یه چیزی تو دلم گفت که تو تنها پناه این بچه ای !
تنها پناه بودن بنظرم یه جمله ای که میشه باهاش حتی ی کتاب نوشت.
ینی تو بدترین شرایطم نباید خودمونو ببازیم چون کوچولوهامون نه به خواست خودشون ک به خواسته ما پا تو این دنیا گذاشتن و
ما تنها پناه امن اوناییم
انشالله همیشه همیشه کنار کوچولوهاتون خوش و سلامت باشید ❤️

تصویر
۴ پاسخ

وضعیت همه ما شبیه به همدیگه هست عزیزم این دوران نیز بگذرد ♥️

دقیقا🥺🥺 اینایی که گفتی برای منم پیش اومده وبعدش پشیمون میشم

چه تلنگر قشنگی بود تنها پناه
بعضی وقتا باید به خودمون هی یادآوری کنیم
منم خیلی کم میارم
دست تنها واقعا سخته دلم نمیخواد حتی یه لحظه ازم دور شه
ولی یکمم آرامش لازمه
فقط کاش یکم آروم تر بشن

عزیزدلممم چقدر زیبا نوشتی 🥹✨️ دقیقا ما تنها پناهشون هستیم

سوال های مرتبط

مامان فراز کوچولوم🖤 مامان فراز کوچولوم🖤 ۱۳ ماهگی
ممنون از همه کسایی ک محبت کردن جواب دادن و تسکین قلبم شدند
و تشکر میکنم از کسایی که هنوز آداب حرف زدن رو یاد نگرفتن و فقط بلدن زحم زبون بزنن 😭من هیچ جا برا بچم کم نزاشتم شب و روز از خودم گذشتم چون کل تایمم تنها بودم خودم بودم خودم شما باشین بچه تون شیر نخوره فقط بالا بیاره و ی سر گریه کنه کلافه نمیشین عصبی نمیشین کم نمیارین ....ک این کمه هم جونمم فداش میکردم ولی حیف عمرش ب دنیا نبود اون دنیا رو بیشتر دوست داشت چون وقتی اومد تو خوابم شاد بود بازی میکرد میخندید دریغ از اینکه وقتی زنده بود ببینم ایتطور شاده یا بازی میکنه معلومه اونجا جاش خوبه فقط من جای خالیش برام سخته😭😭😭ولی ی وقتایی ناخواسته آدم خسته میشه کم میاره که طبیعی هست بنظرم برا هر مادری پیش اومده بهترین هم ک باشی ی نقصی هست ک بشه تموم فکر و‌ذکرت امیدوارم فرازم منو ببخشه 😭😭چون خودشم میدونست همیشه بهش میگفتم تو این دنیا و این خونه هیچکسو غیر از خودت ندارم بمونم باهام همیشه ک نشد که نشد😭😭دیدار به قیامت فرشته آسمونیم
مامان زینب جون😍👶🏻 مامان زینب جون😍👶🏻 ۱۲ ماهگی
قلب مامان ❤اصلا باورم نمیشه داره یکسالت میشه
ینی من یکساله که مامان شدم 🥲 این روزایی که ماما صدام میکنی و بیشتر از همههه وابسته منی و بغل هیچکس نمیری قشنگ ترین لحظه های منه
درسته یه وقتایی از شدت گریه هات وسط مهمونی منم گریه کردم یه وقتا تو خونه دست تنها بودم و انقددد اذیت شدم که منم زدم زیر گریه ولی تو همونی
ولی برای تک تک لحظه هاش دلم تنگ میشه
باورم نمیشه از نوزادیات فقط چندتا عکس دارم و دیگ خودت داری کم کم بزرگ میشی و ی روزی دیگ انقد راحت نمیتونم بغلت کنم انقد راحت تو بغلم جا نمیشی ب این روزا فک میکنم قلبم درد میگیره اخه همه میدونن من دوستت ندارم دیوانه واااااااار عاشقتم میمیرم برات یه جور عجیبی


لباسای دخترم برا تولدشه فقط اون تور روی جوراباااش😫🤌🏻😍
عروسی و عاقبت بخیریتو ببینم عزیزدل مادر ❤

برانه من برا تولد دخترم اینه که چون تو جشن دندونی حسابی اذیت شد و تو این عید و مهمونیا فهمیدم فعلا جمع های شلوغ دوست نداره تولد نمیگیرم
بجاش میبریمش پارک و عکاسی میکنیم و کارایی که دوست داره رو انجام میدیم یکیش اینه ک کتف کبابی رو بدی دستش بخوره و همه جارو کثیف کنه 😂❤ یکیش ماشین بازیش یکیش تاب بازیشه
میخوام اون روز متعلق ب خودش باشه و حالش باهاش خوب باشه
انشالله تولد بمونه برای وقتی کم یکم دیگ بزرگ تر بشه و از تولد لذت ببره ❤😍
مامان هامین مامان هامین ۱۴ ماهگی
سلام مامانای گل خسته نباشید یه درد دل باهاتون داشتم پسر من هامین یکسالشه تو این یک سال به غیر از یکی دو بار که شوهرم تو حمام بردنش به من کمک کرد دیگه همیشه خودم هامین رو حمام کردم و همه ی کاراش از پوشک کردن و نگهداری از هامین رو خودم انجام دادم حتی یه روز یه نفر نه خواهر نه مادرم تو نگهداریش به من کمک نکردن شوهرم از صبح میره سر کار تا ساعت ۲ و ساعت ۲ بر میگرده خونه و دوباره ۳ میره سر کار تا ساعت نه شب در کل اگه دو یا سه ساعت هامین باباش رو ببینه ولی همین که باباش رو میبینه انگار نه انگار که من هستم همش گریه میکنه که بره بغل باباش ااون رو خیلی دوست داره نه اینکه من حسودیم بشه نه ولی برام جای سواله یه بچه که این همه من براش وقت میزارم و واقعا از هر لحاظ بهش میرسم و تو این یک سال حتی یک بار هم بهش نامهربانی نکردم پس چطور اصلا علاقه ای به من نشون نمیده دیشب شوهرم خسته بود از سر کار اومد هامین گریه میکرد که باباش بغلش کنه شوهرم هم خسته بود بر می گرده به من میگه معلوم نیست با این بچه چطور رفتار میکنی که علاقه ای به تو نداره واقعا از حرفش دلم شکست والا تقصیر ش
نیست این بچه هیچ علاق ای به من نداره دیشب خیلی دلم گرفت و گریه کردم به حال خودم که منی که این همه به این بچه می رسم و براش وقت می زارم چطوره که علاقه ای به من نداره😩😩😩😩
مامان محمد مهدی مامان محمد مهدی ۱۲ ماهگی
مامان 💞آقا سورنا💞 مامان 💞آقا سورنا💞 ۱۶ ماهگی
از وقتی که اومدی و من و مادر کردی همه چی عوض شد همه چی قشنگ شد ، اون دختر تنبل و خوش خیال و رها رو تبدیل کردی به یک مادر قوی و حساس و اسیر به عشق تو
من عاشق بابات بودم عاشق طبیعت عاشق دریا عاشق موسیقی عاشق هنر عاشق باشگاه و ورزش عاشق تفریح و رستوران و عاشق خواااااب و غذا خوردن ولی امان از عشق تو سورنا اصا ی چیزی فراتر از عشقه پسر ، من این حسو هیچوقت تجربه نکردم تا اینکه سروکله ی تو پیدا شد و همه فرمولا رو ب هم ریختی
موقعی فهمیدم که رسما مادر شدم که موقع کولیک و گریه هات همونجا دنیا برام استپ میشد و من بی تجربه و تنها ب هر درررری میزدم تا تو اروم شدی اونجایی که نصف شب وقتی با هزار دنگ و فنگ حوابوندمت ولی دو ثانیه بعد پی پی کردی و بازم از ترس اینکه پاهات نسوزه شستمت و باز میرفتم سرخونه اول و خوابوندمت اونجایی که با هر آقو گفتنت دیگه هیچی از دنیا و ادماش نمی‌خواستم اونجایی که با اولین ماما گفتنت تهه خوشبختی بودم
با هربار زمین خوردنت قلب منم تندتند میزد و مغزم تیر می‌کشید و وقتی میدیدم خوبی قلبم یادش میوفتاد تپیدنشو ادامه بده روز تولدت همه ی این ی سال از جلو چشام رد شد از وقتی که گذاشتنت توی بغلم هماهنگ شدی با ضربان قلبم اون داخل سینم میتپه تو بیرون از سینمی مادر
تو زندگیه دوباره ی منی
وصله ی جان منی
همه ی آرزوهامی
ان شالله ۱۲۰ ساله بشی پسر خوشگلم
پسرم تولدت مبارک من و بابایی ❤️😘❤️🥳🥳
مامان ژیوان مامان ژیوان ۱۳ ماهگی
یکساله مادر شدم🤱🏻
عاشق شدم
یکساله‌ زندگیم‌ برای همیشه عوض شده، زیباتر شده
با همه‌ی سختیاش با همه غصه‌هاش شیرین ترین یکسال عمرم بوده 🥹
خیلی وقتا کم آوردم خسته شدم ولی قبل تو هیچوقت انقدر خوشبخت نبودم عزیز مادر
ممنونم اومدی پناه من شدی قلب مامان🫀
تو قشنگترین و با ارزش ترین دارایی منی جان دلم
فدای بودنت بشم فدای تولدت بشم ژیوانم، قربون ثانیه به ثانیه وجودت برم نفس پریسا. تولدت مبارک پسرکم🥹

از‌ دیروز که تولد دلبرکم بود الان یدفعه خواستم هرچی که به دلم و‌زبونم‌ میاد بنویسم یه بغضی دارم‌ دو‌ روزه‌ که درکش برای خودمم سخته باورم نمیشه یک سال گذشته و انقد بزرگ شده بچه‌م🥹🥲
روز دنیا اومدنش وقتی‌تو‌ اتاق عمل نشونم دادن باور نمیکردم یه بچه واقعی تو‌شکم‌من بزرگ شده
و‌الان هم دقیقا همین حس‌ رو دارم من تونستم یه نوزاد کوچولو رو بزرگ کنم و پرورش بدم و اصلا کار اسونی نبود و‌نیست ولی من عاشق این سختیام عاشق مادر بودنم عاشق بچه‌مم بدون هیچ حرف کلیشه‌ای‌و‌پر از اغراقی مادر بودنم رو با هیچی عوض نمیکنم هیچیی❤️

برای پسرکم دعا و آرزو‌های قشنگ کنید مامانای عزیز❤️