قلب مامان ❤اصلا باورم نمیشه داره یکسالت میشه
ینی من یکساله که مامان شدم 🥲 این روزایی که ماما صدام میکنی و بیشتر از همههه وابسته منی و بغل هیچکس نمیری قشنگ ترین لحظه های منه
درسته یه وقتایی از شدت گریه هات وسط مهمونی منم گریه کردم یه وقتا تو خونه دست تنها بودم و انقددد اذیت شدم که منم زدم زیر گریه ولی تو همونی
ولی برای تک تک لحظه هاش دلم تنگ میشه
باورم نمیشه از نوزادیات فقط چندتا عکس دارم و دیگ خودت داری کم کم بزرگ میشی و ی روزی دیگ انقد راحت نمیتونم بغلت کنم انقد راحت تو بغلم جا نمیشی ب این روزا فک میکنم قلبم درد میگیره اخه همه میدونن من دوستت ندارم دیوانه واااااااار عاشقتم میمیرم برات یه جور عجیبی


لباسای دخترم برا تولدشه فقط اون تور روی جوراباااش😫🤌🏻😍
عروسی و عاقبت بخیریتو ببینم عزیزدل مادر ❤

برانه من برا تولد دخترم اینه که چون تو جشن دندونی حسابی اذیت شد و تو این عید و مهمونیا فهمیدم فعلا جمع های شلوغ دوست نداره تولد نمیگیرم
بجاش میبریمش پارک و عکاسی میکنیم و کارایی که دوست داره رو انجام میدیم یکیش اینه ک کتف کبابی رو بدی دستش بخوره و همه جارو کثیف کنه 😂❤ یکیش ماشین بازیش یکیش تاب بازیشه
میخوام اون روز متعلق ب خودش باشه و حالش باهاش خوب باشه
انشالله تولد بمونه برای وقتی کم یکم دیگ بزرگ تر بشه و از تولد لذت ببره ❤😍

تصویر
۱۳ پاسخ

عزیزم😍😍
مادرشدن بهترین اتفاقیه که تو زندگی ماها میوفته فراموش نشدنی😍😍
با تمام سختیاش ولی شیرینه

پیش پیش مبارک باشه زینب خانومی😍💜

چه قشنگ بود احساست اونجا ک میگی دیونه وار 😍

پیشاپیش تولدش مبارک باشه. کاش هیچوقت این روزای قشنگو یادمون نره🥹🥹😢

ای جانم عزیزم 🥲🩷👼🏻🐣🧿🌈🎀

پیشاپیش تولدش مبارک عزیزم😍
دختر منم ۲ روز دیگه تولدشه🥺🥺
یادمه پارسال این موقع ها تو زایمان نمیکردی
همه زاییده بودیم تو میگفتی که من چرا نمیزام🥲😂
فک کنم ۴۱ .۴۲ هفته شدی بعد زایمان کردی درست میگم یا اشتباه میکنم

خداروشکر واقعا خدا حفظش کنه برات

برا همه کسانی ک بچه میخوان دعاکن بچه سالم وصالح بده خدا

خیلیا توعذابن

عشق منم هشت روز دیگه یکسالش میشه ...متن خوبی بود بغض کردم منم... چه زود گذشت. الهی دخترانمون سالم و سلامت و شاد زندگی کنند و عاقبت بخیر بشند. آمین🥹🥹🥹🥹🥹🥹

کاش میشد این لحظه های شیرین رو یه جا نگه داشت و گاهی بهش برگشت...من تو روزاییم که یهو برمیگردم سمتش و با دیدنم یه لبخند عمیییق میزنه و کلییی عشق میده...🤧😍

تولد زینب بانو مبااارک😘

خیلی زود دارن بزرگ میشن من هر دفعه به این موضوع فکر میکنم تمام وجودم درد میگره

الهی عروس شدنشو ببینی😍

خدابرات حفظ کن،انشالله جشن فارغ تحصیلیش رو جشن بگیری

بغض کردم انشالله خوشبخت بشه عزیزم 🥺🥺🥺

سوال های مرتبط

مامان علی مامان علی ۱۲ ماهگی
علی جان دلم، اولین تولدت مبارک عمر مادر...🎂❤️🎂❤️🎂
پسرکم باورم نمیشه که یکسال گذشته...
یکسال از اولین لحظه ای که صدای گریه ات رو شنیدم،اون لحظه ای که دنیا ایستاد و تو شدی همه زندگیم
علی جانم❤️تو فقط یه بچه نیستی...
تو دلیلی هستی برای نفس کشیدنم،برای بیدار شدن،برای ادامه دادن...
با اومدت قلب من شکل تازه گرفت
پر شد از چیزی که هیچ وقت با هیچ کلمه ای نمیتونم تعریفش کنم،یه عشق خالص،یه وابستگی بی مرز،یه آرامش عجیب که فقط و فقط وقتی توی بغلمی میتونم حسش کنم.
یکسال پر از لحظه هایی بود که با اشکم با لبخند قاطی شد...
وقتی اولین بار خندیدی،وقتی اولین بار بهم نگاه کردی،وقتی اولین بار دستت رو دور انگشتم حلقه کردی...
تو بزرگ شدی جان دلم ولی منم با تو بزرگ تر شدم ،قوی تر شدم،عاشق تر شدم...
نمیدونی هر شب قبل خواب چقدر میبوسمت و تو به این کار عادت کردی و با بوسه های من خوابت میبره،چقدر بعد خواب نگات میکنم و از خدا تشکر میکنم که تو رو بهم داد...
که صدای نفس هات شد امن ترین موسیقی شبهام...
که بوی تنت شده آرامبخش تمام خستگیهام...
علی کوچولوی من❤️
امروزم تولد توئه🎂
اما انگار هدیش رو من گرفتم
خودت رو،وجود نازنینت رو،عشقی که تا همیشه توی قلبمه
تولدت مبارک پاره تنم😍
هر سال،هر روز،هر لحظه بیشتر از قبل عاشقت میشم و دوست دارم

بمونه به یادگار با یک روز تاخیر
چون من و علی جانم دیروز سخت مریض بودیم و امروز بهتریم
خداروشکر
مامان نیلا‌ 🍓🍬 مامان نیلا‌ 🍓🍬 ۱۳ ماهگی
این روزا معمولا کمتر حرف میزنم و بیشتر تو خودمم
خودمم دقیق نمیدونم چی باعث میشه که یهو انقد از همه چی خسته باشم
چند روزی میشه که هربار شروع میکنم به نوشتن نه تنها عصبی تر میشم بلکه خط دوم به سوم نرسیده ذهنم جمع نمیشه تا این همه کلمه و جمله ای که تو مغزم وول میخوره رو یادداشت کنم

این روزا از عشق مادری لبریزم  و از خودم بیزار
از ثانیه های بودن با دخترکم لذت میبرم و از دیدن خودم حتا تو آیینه رنج میبرم
ذهنم پر از حرفِ ، پر از شکایت و شکر گذاریِ
پر از خدایا شکرت و خسته شدمه

کارای روزانه‌ی خونه تقریبا تو هیچ شرایطی تمومی نداره
تو از همیشه کلافه تر و غرغرو تر شدی
کارای خونه از همیشه بیشتر شده
و توان من از همیشه کمتر

حالا این وسطا برای بار هزارم رژیم و ورزش رو استارت زدم
کاش بتونم از شر این اضافه وزن راحت شم

خستگیای روح و‌جسمم از شکلی به شکل دیگه در میان
و این بین من انقدر ضعیف و زود رنج و کم طاقت شدم که حتا وقتی یه تایمی از روز وقت برای استراحت دارم ، عذاب وجدان میگیرم که چرا استراحت کردم :))

از هیچ چیزی که مربوط به خودم میشه راضی نیستم و این بیشتر از هرچیزی عذابم میده
قلبم سنگین شده
باید حتما گریه کنم ، اما نمیدونم چرا وقت اونم دیگه ندارم .....

فقط وجود توعه منو سرپا نگهداشته مامانی
جان در تنم
خون تو رگام
نیلای من❤️🤍
مامان دخترم مامان دخترم ۱۱ ماهگی
سلام میشه تا آخر بخوینن؟ چند تا تاپیک قبلی هم گفتم. تولد دخترم ۱۶ تیر ماه هست میخواستم براش ۴ تیر جشن بگیرم ب خاطر ماه محرم دو هفته جلو تر. فقط خونواده خودم و شوهرم باشن، از اونجایی که خونواده من و همسرم با هم قهرن گفتم ولش کن بیخیال جشن نمی‌گیرم ( برخلاف میل قلبیم چون دوست دارم اولین تولد دخترم جشن بگیرم😥) میریم آتلیه. چون میگفتم این ب اون سلام نمیکنه اون به اونیکی قیافه میگیره من اعصابم خراب میشه آخرش من و شوهرم باهم دعوا میکنیم بعدا. حالا ب همه گفتیم که تولد کنسل شده خونواده همسرم که گفتن نهه قصاص قبل از جنایت کردین و این حرفا از کجا میدونین اونطوری قرار بود بشه(من که میدونم اینطوری قرار بود بشه جواب سلام خونواده منو نمیخوان بدن چون پیش اومده بود مثلش) ولی خب اینجوری گفتن. خونواده خودم هم نرم ترن میگن شاید اصلا بهونه میشد ما باهم آشتی میکردیم و این حرفا برای بچه تولد بگیرین اولین تولدشه و اینا. خودمم خیلی ناراحتم ب خاطر اینا نمیتونم برای بچم تولد بگیرم 😔😔
الان من راضی شدم میخوام بگیرم چون دیگه خونواده ها دلیل کنسل شدن تولد رو فهمیدن میدونم که اگه تولد گرفته بشه دیگه برا هم قیافه نمیگیرن حالا ظاهرا هم شده ب خاطر ما. ولی شوهرمم لج کرده میگه مردم مسخره نیستن ی روز بگیم تولد می‌گیریم یه روز نه. و میگه چون خودنوادت گفتن نرم شدی و حرف اونا روت تاثیر گذاشت. الان من چیکار کنم ی عمر ناراحت میشم بابت اینکه تولد یک سالگی دخترمو جشن نگرفتم. ماهگرد و ایناهم براش نگرفته بودم چون خوشم نیومد.😔😥؟؟؟