۱۲ پاسخ

فکر کنم همه همین حس و دارن دقیقا چون منم همینم

عزیزم درسته یه چیزی از دست دادید ولی یه چیز دیگ ب دست آوردید شیرینی های مادر بودن و جهاد مادر بودن
دیگ دنیا ب همین روال هست

این طبیعیه و حق داری مطمئنا دیگه هیچی سر جاش نیست و‌دلت برای همه کارای دوتاییتون تنگ میشه ولی بعد ها که بچت بزرگ تر شد اوضاعت بهتر میشه و وقت بیشتری برای خودت داری این روزای سخت تموم میشن

دقیقا درکت میکنم

حالا اگه باز اون دوران بگرده ، یاد این دوران میوفتی

من به این فک میکنم که اگ الان اگ بچه ها نباشن چقد دلم براشون تنگ میشه و چقد دنیا باهاشون قشنگ تر شده

اخ اخ چقد با شوهرم شبا پیش هم بودیم فیلم میدیدیم بغل هم بودیم
الان انگار غریبه شدیم
بچه همه چیو خراب‌میکنه
بازم شکر

منم برا مجردی تنگ شده
شوهرم بدرد نخورد ☹️

من وقتی بچه اولم بود خیلی دلم واسه خودم تنگ میشد از وقتی بچه دومم اومده بخدا حتا وقت دلتنگی هم ندارم از خستگی 😀

من دیشب بیدار شدم دخترم بیدار شده بود نشسته بودم دیگه گریه میکردم! ۲ هفته است جاشو عوض کردم شبا هر دو ساعت نق و نوق میکنه بیدار میشه! فکر کن انداخته بودم رو زمین کنار خودم گریه میکردم از بی خوابی و خواب درهم! انقدر گریع کردم فکر کنم دخترم دلش سوخت خوابالو بودم همونجوری گذاشتمش رو تختش رفتم سر جام اونم دیگه صداش درنیومد خودش خودشو خوابوند فکر کنم😂😂😂😂😂

من فقط دلم برامجردیم تنگ میشه همین

قطعا همه ی مادرا دلشون برای روزهای قبل از مادر شدن تنگ میشه و حسرت دوباره ی اون روزا رو دارن

سوال های مرتبط

مامان سید حسین مامان سید حسین ۱۶ ماهگی
مامانا یه پیشنهادی بهتون میکنم واقعا عالیه هم برای خودتون هم برای بچه هاتون
هر چند وقت یکبار که حس مسکنین خیلییی خسته این یک شب بچه رو بزارین پیش کسی که بهش اعتماد کامل دارین مثل مادر خودتون و کلا ۲۴ ساعت سعی کنین استراحت کنین و اول فقط بخوابین و بعد بیدار شدین به خودتون برسین نه به خونه و غذا و این چیزا فقط و فقط کاری که حالتونو خوب میکنه بکنین والا بچه هم اونجا راحته وقتی بشناسه اونارو غریبی نمیکنه و وقتی شما حالوت خوب باشه رفرش بشین و سرخال بشین وقتی بچه برمیگرده انقدر حالوت باهاش خوبه که خود بچه هم خوشحال تر میشه از مامان مهربون و خوش اخلاق. من اولا که اینکارو میکردم میگفتم چقدر مادر بدیم ولی وقتی دیدم چقدر رو بچم اثر مثبت گذاشته چقدر حال روحی خودم بهتر شده چون من تا چند وقت پیش افسردگی شدید داشتم ولی الان واقعا حالم بهتره چون حس میکنم خودمو پیدا کردم وقت دارم برای خودم و خوش اخلاق تر میشم با بچم پ اونم حس خوبی داره دیگه فک نمیکنم مادر بدیم البته بهتون بگم باید حواستون باشه زیاد اینکارو نکنین که بچه هم خیلی از شما دور نشه. برای هر چند وقت یکباذ خوبه . و اینم بگم که وقتی رفته بودم پیش روانشناس اینکارو به من پیشنهاد کرد و واقعا برای همسرم هم حس خوبی داره ا
مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۷ ماهگی
ادامه حرفای قبلی کلا از لحاظ روحی هم خوب نبودم دل آشوبه استرس ترس همش دلم آروم نداشت انگار دلم میدونست قراره این بچه مریض بدنیا بیاد حال خوبی نداشتم هم جسمی هم روحی چند وقت پیش با دختر خالم حرف میزدم میگفت مادرا همیشه حس میکنن حال بچه هاشون رو تو حس میکردی که یه اتفاقی میخواد بیوفته دیدین وقتی یه چیزی برای بچتون پیش میاد یدفعه یه دل آشوبه ای میاد سراغتون استرس ونکران میشید انگار مادرا یه حس ششم دارن که وقتی مثلا بچه هاشون ناراحتی داشته باشن به اونا الهام میشه منم تو بارداریم این حالت هارو داشتم انگار بهم الهام شده بود نگرانی درپیش دارم بگذریم ولی من از اول خیلی آدم کم توقعی بودم تو زندگی موقع هایی که بچه دار نمی‌شدم همیشه با خدا رازونیاز میکردم سر نماز میگفتم خدایا اکه صلاح من یدونه بچه باشه سالم بده با زور نمیخوام ازت هیچی رو ولی حیف صد حیف که نشد همون آرزوهای کوچیکی که داشتم همونام نابود شد لعنت به بیماری های عجیب که برای بعضیاشون درمان پیدا نکردن واقعا سلامتی بزرگترین نعمت وهدیه برای آدماس که همین نشستن که همین گردن گرفتن دیدن دستاتو سمت صورتت بردن یه زندگی معمولی چه قدر مهمه که بخاطر بیماری بچه من از همه اینا محروم شد همه اینا مهمه تو زندگی ولی چون سالمیم نمی‌بینیم قدرش رو نمی‌دونیم وقتی یه اتفاقی میوفته تازه قدر میدونیم کاش درمان هر مریضی رو پیدا میکردن دارم دق میکنم ولی بخاطر پسرم هرروز نقاب قوی ترین دختر و میزنم و ادامه میدم زندگی رو راضی ام پسرم بتونه چشماش ببینه بخنده بشینه چیز زیادی نخواستم هیچوقت حتی جنسیت بچمم هیچوقت نگفتم پسر بده دختر بده ادامه داره...