۹ پاسخ

دلم برای روزهای بی دردسر تنگ شده.دلم برای خوابهای قشنگم به موقع بیرون رفتن و...تنگ شده

خودم کردم که لعنت بر خودم باد😑👀

وقتی زابمان کردی خیلی خوشحال بودی فکر کنم براتکامنت گذاشتم که تازه اولشه 😭 من که کم مونده فرار کنو از خونه... 😭😭😭

😭😭😭

بابا از معدن سخت تره بقران تمام استخونام درد میکنه جون ندارم بچمو بلند کنم از جاش شیر بدم در این حد دارم تبخیر میشم

😅😅😅😅😅😅😅😅😅😅

آخ وقتی ک شبا بیقراری کنه نخوابه هیشکی هم نباشه کمکت🥺🥺🥺🥺

کار تو معدنم آسونه بابا ی بار میرن کارو یاد میگیرن ، آدم ده تا بچه هم بیاره باز چالش جدید هست ک یقه ی آدمو بگیره
و در آخر لعنت ب رفلاکس

🥹🥲منم استرس اینو دارم که میتونم بچه داری کنم یا ن

سوال های مرتبط

مامان ماهلین🍼🧸 مامان ماهلین🍼🧸 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی دومی
پارت ۱
من ۹ ماه بارداریمو تا ۴ ماه استراحت کردم چون جفتم پایین بود بعد اون تحرکم زیاد بود زیاد کار میکردم زیاد خم و راست میشدم خلاصه از ماه نهمم از هفته ۳۶ به بعد همش پیاده روی میکردم و اسکات اینا میرفتم تو حموم و خونه و زیاد کار میکردم و تا چند ساعت سر پابودم همه کار میکردم تا فقط بچه بیاد لگن و زایمانم راحت شه هفته ۳۷ رفتم پیش دکترم برای اولین معاینه که خیلی سخت بود چون تو نه ماه فقط پنج یا شش بار نزدیکی داشتم که اونم ماه ۵ یا ۶ بود بعد اون نداشتم اصلا چون عفونت واژن داشتم خوبم نمیشدم اصلا میترسیدم بدتر بشه برا همون نزدیکی نداشتیم.خلاصه دکترم گف لگنت خوبه و بچه هم اومده پایین سرش تو لگنته بعد این که اومدم بازم پیاده روی در حد یه ساعت یا دوساعت در روز داشتم.از ماه نهمم یه دردایی میومد و میرفت مث کمردرد و دردای شکمی مث پریودی ولی طولانی نبود هفته ۳۸ رفتم بیمارستان بهداشت فرستاد برا معاینه و ان اس تی که رفتم همه چی خوب بود و معاینه شدم خیلی وحشتناک بود انقد جیغ و داد زدم ماما گفتش دهانه رحمم نیم سانت بازه و گف که عفونت دارم و زیاده گفتم که میدونم و دکترم قرص داده که میخورم.بعد توصیه های بابا ایمنی رو داد دوباره برگشتم خونه😂