پارت هفتم #تجربه_زایمان
همزمان با ورزش اول و دوم میگفت نوک سینه ات رو بمال ...
بچه ها ورزش هایی کع گفتم خیلییی کمک کرد تو باز شدن دهانه رحمم منم براتون نوشتم که اولا زایمانتون راحت باشه دوما برام خیلی دعا کنین😘😘😘 ساعت ۴ ماما آمد گفت معاینه ات کنم ببینم چند سانت شدی
معاینه کرد این سری باز درد معاینه بیشتر بود... گفت عالی ۶ ۷ سانت شدی چی‌کار کنیم اپیدورال بزنیم؟! گفتم آره دیگه نمیتونم تحمل کنم اگه قراره دردش بیشتر بشه دیگه نمیتونم 🥲🥲🥲 گفتن درد همونه تایم بین گرفتن درد و ول شدنش کمتر و کمتر می‌شه گفتم نه اپیدورال بزنین ... گفت باشه دکتر بخش آمد و گفت به سمت دیوار بشینم و اصلا تکون نخورم اول بتادین زد و گفت بی‌حس میکنه ...سوزن که میزد ناخودآگاه تکون میخوردم و همین باعث میشدجاشو پیدا نکنه و دوباره بخواد سوزن بزنه تو کمرم🥲🥲 دوسه بار این عمل طول کشید و حس کردم تا بالاخره نقطه دقیق پیدا شد یه مایعی وارد پشتم شد... و دردم کمتر و کمتر شد ... بهم گفتن دراز بکشم ... یه لوله خیلی خیلی نازک هم تو کمرم بود که اصلا حس نمیشد وای بچه ها ینی تو اوج درد این اپیدورال همه درد هارو گم کرد تو خودش... دیگه هیچ دردی نداشتم یه ساعت خوشگل دراز کشیدم تونستم چشامو باز کنم آبمیوه خوردم اصلا ببین کیف کردم کیففف😇😇😇 چقدر شوهرمو دعا کردم گزاشت اپیدورال بزنم😂😂

۱۱ پاسخ

دارم کیف میکنم با خوندن شرح زایمانت 😅❤️
خداقوت بهت مامان

من رفتم برای زایمان از ساعت ۱۲ظهر رفتم ساعت ۱۲شب بچم بدنیا اومد تمام این مدت رو درد میکشیدم و دهانه رحمم باز نمیشد ولی دردام هی زیاد میشدن آنقدر درد کشیدم خودم از حال رفته بودم ولی دکترم راضی نمیشد اپیدورال بزنه و با درد زایمان کردم🥲

اخیییی خوبه
ان شاءالله که رایمانت هم خدب باشه

اپیدورال زدی بعدش عوارضی نداشت؟من میخام بزنم ولی بازم دو دلم.یسریا میگن بعدش عوارض داره.نمیدونم چیکار کنم

اپیدورال همون دوز کم بی حسی تو سزارینه دیگه😂چه فرقی کرد پس

منم میخوام اپیدورال بزنم ولی تو بیمارستان ۱۷ شهریور🥹

بعدشم بزار

ای جانم مبارکت باشه

اپیدورال و نمیشه وریدی بزنن ؟ من میترسم 😑

هزینه ای اپیدورال جداس درسته

چقدسختی کشیدی عزیزممم🥺

سوال های مرتبط

مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۱ ماهگی
پارت ششم
همینجور داشتم انقباض ارو حس میکردم کم کم می‌فهمیدم در این حال ماما گفت موقعی انقباض داری ورزش کن و وقتی نداری استراحت کن نفس بگیر بعد چند دقیقه ای یه دکتر تو بخش بود آمد معاینم کرد گفت سه سانته و رفت ماما گفت خوبه ورزش کن میرم برمیگردم دیگه خیلی داشت دردام زیاد میشد با سختی تحمل میکردم ماما گفت بیا خودم معاینه کنم ببینم چند سانت شدی ساعت تقریبا 1شب بود که 4 سانت شده بودم منو نوار قلب گرفت همچی اوکی بود اما خیلی درد داشتم گفت تحمل کن الان دکتر بیهوشی میاد خیلی احساس زور رو واژنم و مقعد داشتم گفتم میخام برم دسشویی ماما گفت چقد میری دسشویی تا رفتم برگشتم و دکتر آمد اپیدورال کرد 4و نیم سانت بودم ساعت 1و نیم... و اینکه درد داشت اپیدورال اما قابل تحمل بود ماما منو خوابوند رو تخت گفت هر موقع انقباض داشتی نفس بگیر زور بده موقعی که انقباض داشتم میخواستم زور بدم خیلی نفس گیر بود میگفت سرتو بکن تو سی‌نت فقط زور محکم بده چند دقیقه ای این ورزش رفتم آقام صدا زد آمد داخل ورزش بهم داد داشتم ورزش میکردم از اونطرف اینقد دستا آقام فشار میدادم اون ترسیده بود واقعا خیلی بد بود خیلی درد داشتم این ورزشم تموم شد گفت بخواب معاینه کنم خوابیدم گفت خوبه عالیه پیشرفتت واقعا بدنت آماده بود دیگه بهم نگفت چند سانتی منم اینقد درد داشتم نپرسیدم...
مامان خادم الحسین مامان خادم الحسین روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم #تجربه_زایمان
آمدیم خونه و وسایلمو چک کردم و آخرین عکس و فیلم قبل زایمان گرفتم و از زیر قرآن ردم کردن ... و راه افتادیم ... تو راه اذان گفتن شوهرمم از محل کارش راه افتاد سمت بیمارستان و زود تر از ما رسید وارد قسمت زایشگاه شدم و یه اتاق جدا بود که اونجا هم گفتن حالا بیا معاینه ات کنیم ببینیم بستری میشی یانه رفتم خوابیدم و منتظر بودم مدارکم رو گرفتن یه پرستار که قرآن گزاشته بود و آرامش داشت بهم گفت اصلا نگران نباش اپیدورال هم میخوای؟! منم که نمیدونستم اپیدورال چی هس 😐😂😂😂 گفتم چیه گفت آمپول بی دردی میزنن تو کمرت و دردت قطع میشه گفتم عوارض نداره؟ گفت نه ... ولی من باور نکردم آخه مگه میشه عوارض نداشته باشه😐😐😐 به شوهرم گفتم گفت تا جایی تونستی تحمل کن نتونستی بگو برات بزنن گفتم باشه
آقا ماما آمد معاینه کرد یکم بیشتر درد گرفت گفت ۴ سانت بازی ... بستری میشی...مشخصاتم رو وارد سیستم کردن گفتم شوهرم بیاد شوهرم آمد و آخرین عکس قبل وارد شدن به اتاق زایمانم شد عکس بارداری من 😂😂😂😂😂 با لباس صورتی که نمیدونستم چجوری باید بپوشمش😂😂بوسیدمو و وارد شدم..
مامان خادم الحسین مامان خادم الحسین روزهای ابتدایی تولد
پارت پنجم #تجربه_زایمان
نهار اوردن و گفتن تو کم بخور ... ساعت ۱ و نیم بود که خانم خاموشی آمد و آن اس تی رو نگاه کرد گفت خوبه انقباض داری ولی دردم هنوز کم بود و خوشحال بودم انقباض داشتم ینی دهانه رحمم باز می‌شد ولی دردم کم بود منه خوش‌خیال فکر میکردم تا آخر همینجوریه😂😂🫠🫠 گفت دوباره میخوام معاینه ات کنم کمکت باشم تا زایمانت راحت تر بشه معاینه کرد هر بار معاینه می‌کرد معاینه جدید از قبلی دردش بیشتر می‌شد... گفت خیلی عالیه شدی ۴ ۵ سانت یه زور بزن زور زدم و یه چیز سفید ۱۰ سانتی دستش بود که فکر کنم یه طرفش شبیه چنگالی چیزی بود... دیواره ریلی بین منو تخت بغلیمو کشید و حین معاینه اونم چیز سفید رو برد داخل هیچ دردی نداشتم که یهو یه آب داغ زیااادی ازم خارج شد گفتم چی بود؟ گفت هیچی کیسه ابت رو پاره کردم گفتم آب بود یا خون گفت همش آب بود عزیزم ...آب زیادی ازم آمده بود و همچنان با انقباض ها بیشتر می‌شد و ازم خارج می‌شد ساعت نزدیک دو شده بود که دردم بیشتر می‌شد انقباض شکم همراه با درد یکی دو دقیقه می‌گرفت ول می‌کرد و اون موقع فهمیدم این همه میگفتن انقباض شکم و درد ینی چی و مدل دردش کمر درد شدید و زیر دل درد شدید داشتم بازم هنوز کم بود ... به ماما گفتم بگین ماما همراهم بیاد دیگه کجاست گفت تو راهه عزیزم گفتم دردم داره بیشتر میشه ... ساعت ۲ ماما همراهم آمد گفت پیاده شو ورزش کنیم... حس میکردم خانم خاموشی با ماما همراهم زیاد خوب نبودن و حس غیرتی داشت روم شایدم من اینجوری فکر میکنم ولی درکل زیاد باهاش صمیمی نبود ... و با این حال هی میومد منو چک می‌کرد و حواسش بهم بود وقتی از تخت آمدم پایین تازه دیدم چه خبرههه کلی ازم آب خون آمده بود لخته های کوچیک خون هم رو ملافه تخت ریخته بود...
مامان سلما مامان سلما ۲ ماهگی
#تجربه_زایمان_طبیعی
پارت چهار

انقدر تو سرویس بهداشتی موندم که ماما اومد سراغم گفت پس چی شدی گفتم درد دارم گفت خب بمون همینجا آب گرم بگیر رو خودت منم گوش دادم ولی بعد چند دقیقه حس کردم از شدت درد دارم بیهوش میشم
به هر زوری بود بلند شدم رفتم سر تخت دراز کشیدم و چشمامو بستم و فقط خدا خدا میکردم که هرچی زودتر تموم شه حتی میگفتم خدایا منو بکش تا دردم تموم شه آخه فکر میکردم این تازه شروعشه و قراره تا فردا صبحش این دردارو تحمل کنم بعد ماما اومد گفت میخوام برات مسکن بزنم دردات کمتر شه تا مسکن و زد یهو دردام شدید تر شد و بالا آوردم ماما گفت خیلی خوبه یعنی داری پیشرفت میکنی بعد دکترم اومد گفت چرا خوابیدی بیا معاینه ات کنم بعد پاشو ورزش کن معاینه ام که کرد یهو چشاش چهارتا شد گفت فول شدی بچه داره بدنیا میاد همون لحظه ماماهمراهم اومد من دستام خشک شده بود اصلا دستامو حس نمیکردم گفتن فشارت افتاده و برام سرم زدن بعدش مامای بخش دوباره اومد بهم گفت بچه داره میاد زور بزن منم تا جون داشتم زور زدم
مامان شاهان🩵 مامان شاهان🩵 ۲ ماهگی
#زایمان ـطبیعی

پارت ۲
رسیدم حکیم ماما همراه اونروز شیفتش بود سریع معاینه کرد ۳ سانت بودم بدون درد ،گفت من شیفتم قانونا نمی تونم ماماهمراه باشم می خوای دوستم بیاد گفتم نمی دونم هرجور خودت می دونی به صلاحمه ،گفت باشه خودم هواتو دارم ولی به کسی نگو ماما همراهتم بعدش سریع لباسام رو عوض کردم انژیکت وصل کردم ونمونه خون و ادرار گرفتن واینا گفتم کارم سخته به نظرت امشب میزام یا بچه ام شب یلدایی میشه گفت نگران نباش امشب میزاونیمت 😅خلاصه رفتم تو اتاق زایمان امپول فشار و یه امپول دیگه واسه نرم شدن دهانه رحم زد و این وسط گفت فعلا یکم استراحت کن و بعد که درد ها اومد بیا پایین ورزش کن یه ساعت بعد دردها بیشتر شد یکم ورزش کردم اومد معاینه کرد فک کنم معاینه تحریکی میکرد چون موقع انقباض هام میومد معاینه میکرد و سعی میکرد بازش کنه دهانه رحم رو ومی گفت چرا اینقدر دهانه رحم ات سفته قسمت خیلی سختش برام من این معاینه ها بود تقریبا هر ۱ ساعت یه سانت میشدم و بیشتر به خاطر تون معاینه های اون بود خیلی درد داشت التماس میکردم که نکنه می گفت نمیشه اگه من این کار رو نکنم تا فردا زایمان نمیکنی و چون بیمارستانم خصوصیه اخرم درد زایمان رو میکشی و میری سزارین و کلی هزینه ام میدی تو اتاق زایمان یکم ورزش موقع انقباض ها کردم با روغن ماساژام داد
مامان سرور مامان سرور ۱ ماهگی
پارت ۲
رفتیم بیمارستان معاینه کردن فرستادن بخش زایمان منم خیلی می ترسیدم گریه میکردم میگفتن چیشدع گفتم می ترسم گفت اینجوری کنی بیشتر اذیت میشی نترس دیدن درد ندارم آمپول زدن بهم کم کم دردام شروع شد
تا ۳ سانت ک باز شدم گفتن پاشو ورزش کن ورزش کردم یدفع دردام بیشتر شد رفتم رو تخت نگا کردن گفت ۸ سانت شدی بلاخره جمع شدن رو سرم 😣 ک فشار زور بدم بچه بیاد درد منم هیه می گرفت دوباره ول میکرد موقع درد می گرفت تمام زورم میدادم بیاد نمی‌آمد بدنم لرزه افتاد بهم آبمیوه میدادن میگفتن فشار بده بلخرع ب زور زحمت بدنیا آمد یه نفس راحت کشیدم ک دردم مثلا تموم شد
آمدن بخیه اینا کردن گفت تموم شد منم چشام بستم گفتم آروم شم یکم دوباره آمدن نگا کردن گفت خونریزی داری دوتا پرستار افتاد ب جون شکمم فشار میدادن ب شکمم بد گفت آروم معاینه میکنم گفتم درد دارم گفت می فهمم ولی ببینم خونریزی داری یا ن منم گذاشتم معاینه کنه موقع معاینه کردن یدفعه تمام دستشو برد داخل رحمم😭😭😭😭 وحشت بود خیلی درد آور بود دستشو در آورد خونه های لخته تو دستش بود گفت زود آماده کنید ببریم اتاق عمل 😢
مامان نِلین 🩷 مامان نِلین 🩷 ۲ ماهگی
سلام
بالاخره من اومدم با تجربه زایمانم بعد از ۱۹ ساعت🕓 پارت ۱
من نامه داشتم برای چهارشنبه۱۹ دی، با دهانه رحم ۱ سانت که دکترم تو معاینه تحریکی باز کرده بود.۱۹ دی رسید و من ساعت ۸ صبح بدون هیچ دردی بیمارستان بودم ، تا کارای پذیرش کردیم، یک ربع به۹ بستری شدم
یه رب۱0 اولین قرص زیر زبونی فشار بهم دادن، که دردام شروع نشد ،قرص دوم ساعت 2ربع دادن، بازم دردادم شروع نشد . رو مانیتور انقباض داشتم ولی خودم اصلا درد نداشتم ، ساعت ۵:۳۰ امپول فشار بهم زدن. که کیسه آبم سوراخ شد .ساعت ۶هنوز۱/۵ سانت بودم تا ساعت ۷نزدیک ۱۰۰۰ تا توپ زدم ساعت ۷ ماما اومد معاینه کرد دید کیسه آبم سوراخه خودش کامل پاره کرد بعد دهانه رحمم شد
۳/۵سانت
ساعت ۸ رفتم جکوزی تا ساعت ۱۰ تو آب بودم. دکترم اومد بالا سرم و گفت که ساعت ۱۱ بهم اپیدورال بزنن، چون خودم از قبل درخواست کرده بودم ولی تا همون لحظه اپیدورال هم دردام قابل تحمل بود و خیلی خوب کنترلشون کرده بودم و دلم میخواست درد انقباضاتمو بکشم و فقط واسه لحظه خروج بچه، اپیدورال بزنم ولی شنیده بودم بعد اپیدورال ، سریع زایمان میکنی ، دیگه اوکی دادم که تزریق بشه. تیم بیهوشی اومدن و اول کمرمو با بتادین شستن و بعدم امپول بی حسی و بعدم اپیدورال ،درد نداشت ولی حس کردم یه مایع از تو کمرم ریخت تو پام حس پاهامم اصلا از دست ندادم و بعدش با کمک ماما رفتم سرویس بهداشتی …
مامان مهتا💖 مامان مهتا💖 ۲ ماهگی
پارت2⃣
درداش برام قابل تحمل بود و با تنفس و ورزش ردشون میکردم .نیم ساعت بعدش اومدن معاینه ام کردن و نوار قلب جنین گرفتن که انقباضاتم خوب بود و دهانه رحم هم به ۴ سانت فول رسیده بود ‌.
که اومدن برام اپیدورال تزریق کردن .من روی تخت نشستم و اول همون جایی که میخواستن تو نخاع بزنن رو بی حس کردن با امپول و بعدش اپیدورال رو تزریق کردن من چیزی نفهمیدم خیلی.
فقط متوجه میشدم یه مایعی داره وارد لگنم و کمرم میشه انگار.همین
بعدش دردام خیلییی آرووم شد 🫠و درد حد یه انقباض کوچیک میگرفت .
ماماهمراهم هم اومد که هر چی از خوب بودنش بگم کم گفتم .عالی بود ❤️.بهم ورزش داد موقع انقباض هام و با تنفس میگفت کنترل کنم که اکسیژن کافی به نی نی برسه..
بعد ۲ ساعت رسیدم به ۱۰ سانت و فول شدم .دیگه ماماهمراهم بهم گفت فقط روی تخت دراز بکشم و زور بزنم .البته زور های کنترل شده جوری که انگار میخوای مدفوع کنی ...
تمام تلاشمون با ماماهمراهم این بود که بخیه نخورم .دیگه تقریبا سر بچه که کامل دیده میشد 👶🏻دکترم هم اومد .
اینم بگم چون اپیدورال بودم فقط حس فشار داشتم زیر شکمم و دردی نداشتم اصلا...
چند تا زور دیگه زدم موقعی که حس انقباض داشتم و سر بچه کا مل اومد بیرون و من خوشحال ترین بودم که بخیه نخوردم😄
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
دوشنبه ۱۲/۶
۳۸هفته و ۳روز بودم رفتم دکتر، معاینه کرد دو سانت باز بودم. ان اس تی گرفت گفت حرکات بچه کمه بهتره بیای برای زایمان. گفت پس فردا بیا بیمارستان.
توی این دو روز حسابی ورزش کردم تا بلکه دردم بگیره ولی چهارشنبه صبح بدون درد راهی بیمارستان شدم. ساعت ۹.۳۰ بدون درد بستری شدم. اولین معاینه تحریکی رو که انجام دادن، دل دردای پریودی خیلی کم پیدا کردم. تا ساعت ۱۰ دکتر اومد معاینه کرد همون دو سانت بودم و برام سرم فشار با دوز کم تجویز کرد.
بعد از سرم فشار دل دردام کمی بیشتر شد ولی قابل تحمل بود. درخواست ماما همراه کردم. ماما همراه توی دردام بهم ورزش میداد که خیلی به کاهش دردم کمک میکرد. تا ساعت ۱به همین صورت گذشت. ساعت ۱ دوباره دکتر اومد برای معاینه که گفت ۳ سانت شده و کیسه آبمو زد. بعد از کیسه آب دردام خیلی بیشتر شد ولی یه کم که گذشت توی انقباض هام ضربان قلب بچه افت پیدا میکرد. که ماسک اکسیژن بهم وصل کردن تا شرایطم اوکی شد. یه ساعت بعد دوباره معاینه شدم که هنوز همون سه سانت بودم و هیچ پیشرفتی نداشتم. دردامم زیادتر شده بود.
مامان امیرعلی جیگر مامان امیرعلی جیگر ۲ ماهگی
پارت زایمان قسمت ماما همراه ..دیگه هر چی میگفت انجام می‌دادم دردم که می‌گرفت با ماساژش اصلا درد نمی‌فهمیدم کمی ورزش کردیم بقیه رفتن بیرون یکی موند با اون حرف میزدن بعدش اونم رفت بهم گفت بخواب معاینه کنم معاینه کرد شد 4 چهار سانت دیدم ساعت یازده شد گفتم چه زود ساعت یازده شد😁😁😁😍گفت زود گذشت گفتم آره یه آمپول از باسنم زد گفت کمک میکنه دهانه رحم زود باز بشه به اون یکیم گفت برو بیرون تنها شدیم ..من یه دقیقه ورزش میکردم بهش میگفتم دردم شروع شد دیگه یاد گرفته بودم سریع باسن تکون می‌دادم اون ماساژ میداد.میگفتم ول کن تموم شد باز ورزش انجام می‌دادم مثلا پنج تا اسکات میزدم میگفتم انقباض گرفتم سریع باسن تکون می‌دادم می‌خندید میگفت چه خوب انجام میدی ایول منم ذوق مرگ🤪🤪😜😜گفت یه روش سخت دارم مثل دستوشیی بشین دو قدم برو پاشو ..گفتم یاد دارمش بریم دیگه پشتش میرفتم میگفت خسته شدی پاشو گفتم برو وایستا انقباض گرفت پامیشم🤪 گفت ایول آفرین بهت😁😁😁انقباض می‌گرفت پا میشدم دستامو یه جا میزاشتم باسن تکون می‌دادم ماساژ میداد میگفتم تموم شد می‌نشستم از پشت مثل بچه ها نشسته میرفتم اونم پایه سرممو جلوتر میبرد..دوباره معاینه کرد شدم پنج ساعت یه آمپول موقع انقباض گفت بهم بگو از داخل انژیوکت بزنم داخل موقع انقباض بهش گفتم شروع شد واااای که چقد درد داشت به زور نفس عمیق میکشیدم نصفشو زد نصفش موند گفتن انقباض بعدی میزنی گفت آره میگم وااااای چقد سختهههههه دمت گرم چیکار میکنی دردم آروم میشه دوباره درد گرفت میخواستم گریه کنم گفت نفس عمیق میخواستم داد بزنم ناله کردم به زور نفس کشیدم گفتم تروخدا پاشیم گفت پاشو