من اگه جات بودم بچه بهش میدادم خودم هم براشون در باز می کردن که برن برای چند ساعت از شوهر استراحت می کردم خواب راحتی هم ببینم بعدش هم شاید درکش بره بالا دیگه منو از بچم جدا نکنه بدونه سختی کشید مارو هی نیاد بگه تو از صبح تو خونه بیکاری نمیدونه همین یه بچه کلی کار هست
چرا ما آدمها انقدر به همه چیزو همه کس بد بین شدیم چی شد که ما به اینجا رسیدیم
با اجازت اتفاقا من بارها برام پیش اومده بچرو میدم میبره خودمم تو خونه چند ساعت استراحت میکنم
مطمئن باش هیچکس بچرو ول نمیکنه اونم مادر بزرگشه پوشک بزار با شیشه و شیر و همه چی کیفو بچرو بده بره اینهمه سخنگیری واسه چیه آخه یکم سعی کن خیالتو راحت کنی چهار روز دیگه خودتم متدر شوهر میشی دلت میخواد نوت پیشت باشه خوبه عروست باهات اینکارارو کنه
چرا همچین فکرایی میکنید.پدرشوهر مادر شوهر هم عین پدر مادر میمونن وقتی بچه من واس پدر مادر خودم عزیزن مطمئن باشید واس پدر شوهر مادر شوهر هم عزیزن.
بنظرم نزار بچه بدون خودت بره ...ولی از طرفی هم انقد داستان برا خودت درست نکن
شل کن یکم
بگو میام ولی زود برگردیم یا برو با بچت تو اتاق بخواب
الکی بخاطر هیچو پوچ خودتو حرص نده
خانومی عزیزم اصلا اشکال نداره بزار ببره من هر شب میدم میبره تابه کارام برسم حمام برم یا آشپزخانه جمع کنم یا حالم خوب نیست استراحت کنم .البته مال من طبقه پایینم .ولی خوب خیالت راحت هیچ کس بندازه مادر بزرگ عشق نوشو نداره اونم چی نوه ی پسری که ریشه. چطور خیالت بابت مامان خودت راحت برای بچه از بابت اون یکی مادر بز گ ام راحت باشه همه چی براش بزار .اونا هم عشق کنن از وجود نعمت نوه .بخدا مال من که خیلی کمکن میزارم میرم بازار یا مهمان دارم به کارام میرسم .اینا هم بعد ۶ تا نوه پسر این دختر انگار براشون استغفرالله خدا پیغمبر😅😅😅
اره من خودم به همسرم میگم ببرش پایین مثلا میخوام برم حموم یا کار دارم ما خونمون اپارتمانی ۴واحد همسرم میبرتش الان دخترم عادت کرده یک روز نبردمش پایین گریه میکنه😂😂🤣 موقع که گریه میکنه در باز میکنیم ساکت میشه ببنیدم باز گریه میکنه همسرم مجبور میشه ببرتش پیش امده دو بار رفته خونه مامان بزرکش همسرم مرسانا هم با خودش برو البته میپرسه که ببرش یا نه چون خونمون خلوت دخترم گریه میکنه باید جای شلوغ باشه ما شا الله دور برمون بچه ها زیاد بازی میکنن اینم نکاه میکنه هر شب بعد افطار میریم خونه یکی شب نشینی فامیل ها همسرم چون خونواده خودم دورن زیاد نمیرم شما هم عزیزم بکو بچه میبری مواظب باش اینقدر سخت نکیر اون هم باباش حق داره ببرتش پیش مامان باباش خودت باهاش برو یک نیم ساعت بشیند بگو مثلا سرم درد میکنه بریم خونه مرد ها هم دیکه درک میکنن یا بذار ببر چند بار بچه گریه کرد یا نتوتست بخوابونتش دیکه خودش نمیبره البته دختر منم خواهر شوهرم مواظبش مادر شوهرم هم همین طوری موقع که دستشویی میکنه خواهر شوهرم میبر تمیزش میکنه با این که من طبقه سوم زنک نمیزنه بیا مرسانا تمیز کن
ما که یک حایم ما مادر شوهر خواهر شوهر برادر شوهر خاله شوهر مامان بزرک شوهر🤣🤣🤣
برای من تابحال پیش نیومده بخواد بدون من بچمو ببره ولی اگه اتفاق بیفته اجازه نمیدم. بچه باید با پدر و مادرش بره هرجا میخواد بره.
مادرشوهرمن جوونه اما اصلا بچه داریشو قبول ندارم دخترمم از نوزادیش تا الان اصلااااا پیشش آروم قرار نداره. بخاطر همین همیشه باید کنارش باشم. به غذاخوردنم بیفته از ترس اینکه چیز ناباب نده نمیتونم بچمو تنها بذارم. البته اینارو نمیگم میونه شما و همسرت بهم بخوره ها ولی خودت باید حریم قائل بشی
مثلا یه روزی تو هفته تعیین کن چند ساعت برید اونجا و برگردید. اینجوری نباشه هروقت دلش خواست بگه بریم.تو هم هرجور شده پایبند باش به اون برنامه ریزی
اگر انقدر اذیتی خودت باید بری ،خودتون خوشت مباد همسرت بگه حال ندارم خونه بابات بیام .یا باید بچه رو بدی یا خودت بری دیگه .نمیسه هم خر و بخوای هم خرما
همونطور ک تو مادرشی اونم پدرشه حق داره اینقد مقاومت اونو حساس تر میکنه بحث پیش میاد سخت نگیر
عزیزم من شرایط شما با خانواد همسرتون نمیدونم
اما به شخصه همسرم خواست ببر میزارم چون همسرم حساسه و حواسش ب بچه هست
اعصاب خودتو خراب نکن واسه این چیزا
نکته مقبتشو در نظر بگیر که بهت گفته من بچه ببرم تا تو استراحت کنی
برای من خونه شون کنارمونه. شوهرم تا بچه رو میبره دو دیقه نکشیده میرم کنار بچه م
حتی اگه ناتوان ترین باشم
من اگ بودم میگفتم ببر بچه اونم هست الکس چرا حرص میخوری گلم
لامصب با اینکه خون بچه ی خودشون توی رگ بچه ی ماست هیچ وقت مثل مادرای ما دلسوز نمیشن......عزیزم با توجه ب تاپیکت که الان خواندمباید با شوهرت با سیاست رفتار کنی از طرفی وقتی ببینی غیر مستقیم زورت میکنه به بهانه بچه
واقعیتش هیچ کس مثل مادر نمیتونه مواظب بچه باشه
من دوست داشتم جوری بودن که میدادم حتی برای نیم ساعت ببره اما آنقدر بی احتیاط هستن و هر چیزی میدن دهن بچه حتی دست کثیف هی میکشن ببین بچه دندون داره یا نه یا هی با دست روغنی که بدنشون رو ماساژ دادن میزنن به لباس بچه ... خوشم نمیاد
برای همین همیشه خودمم میرم
والا من بودم میزاشتم یه چند ساعت میخوابیدم واقعا
خب مگه چیه اونم پدرشه دیگه
من حتی دخترمو بدون خودم وباباش هم گذاشتم پیش مادرشوهر یا خاهرشوهرم وقتی بچه بود
الان که بزرگترشده پیش خاهرشوهرم نمیذارمش چون عقایدش با ما فرق داره ویکسره به ترمه میگه نباید اینکارو بکنی یافلان لباسو بپوشی
متاسفانه زیاد این حرفو شنیدم و مثل شما حرص خوردم
خودتو اذیت نکن حق داشتی نذاشتی تنها بره تا کسی چیزی رو تجربه نکنه نمیتونه قضاون کنه الن من خودم بااینک باخانوادا شوهرم زندگی میکنم ولی نمیزارم بچه هام تنها پیش خواخر شوهرهام بمونن چون ی بار رفتم دشویی برگشتم خواهر شوهرم سیننشو در آورده میخواد بزاره دهنه پسر بزرگم الن پسر بزرگم ۸سالشه پسر کوچیکه ۵نزاشتم تنها بمونه سر پسر بزرگم بقران باخکدم میبردم تو دشویی ولی نمیزاشتم پیش اونا الن اونکه این حرف تو بفهمه کم هست تا کسی چیزی رو تجربه نکنه نمیدونه
من که مادرشوهرم اینجا نیس اما شوهرم به هیچ عنوان جایی نشده با بچه بره نمیدونم تو شرایط تو بودم چجور رفتار میکردم
اره من ميذارم ببره چون شوهرم خيلي حساس و مراقبه
با هم كلي وقت ميگذرونن و خلوت ميكنن
مادر شوهرم کوچه پشتی زندگی میکنه خیلی پیش میاد شوهرم با بجه میره یک سری میزنه میاد ،البته خیلی زود میاد چون بچه بدون خودم خیلی نمیمونه حتی با باباش حتما باید خودم جلو چشمش باشم اگرنه بهونه میگیره،حساسیت نشون نده ۴ بار ببره میبینه تنهایی نمیتونه بچه بی قرار میشه برمیگردونه زود میاد خونه،منم اولا خیلی حساس بودم بعد دیدم بالاخره مغز خودمم نیاز به آرامش داره
اره موقه حموم رفتنم تاحالا پیش اومده ک با هردوتا بچه رفته خونه مامانش یساعتی من راحت حموم کنم چون حقیقتش شوهرم حوصلش نمیشه طولانی نگهش داره میبره اونجا اونا کمکن خونشونم کوچه پشتیمونه باز من چون دوتا بچع هستن دوس دارم یزمانایی برا خودم تنها باشم البته اینم بگم هم شوعرم هم خونوادش خیلی حساس و حتاط هستن خیالم از بابت بچه راحته بچم شیرخشکی هم نیس ولی مثلا قبلش شیرکیدم تو اون تایم دیکه درخاست شیرم نمیکنه بچه
تاالان فقط دوبار بدون من بچمو برده بالاک خودم گفتم ببرش باخودتم میاریش منوطبقه بالامونه منم اصلا دوستندارم باخودم بره باخودمم بیاد
برا منم این موضوع پیش اومده مجبورشدم مثل شما برم از وقتی بچه ب دنیا اومده انگار زوری باید بریم تا دیروز کسی سراغمونو نمیگرفت عجب
الهی خدا لعنتشون کنه امشب با مادزشوهرم دعوام شد انقد بچم ترسید و گریه کرد الان از عذاب وجدان خوابم نمیبره
یه سری باهاشون قهر بودم شوهرم گفت هفته ای دو ساعت میبرم ببینن گفتم تو برو من با مامور از پشت سرت میام
اونام دیدن نمیزارم خودشون اومدن آشتی کردن
آره شوهرمن میبرع ولی خب خونشون جفتمونه گریه کنه میارش ولی برا پوشاک شوهرم خودش براش پوشاک میبرع عوضش میکنه
برام پیش نیومده چون شوهرم اصلااا همچین کارایی نمیکنه و من کلا بچه رو هرجا بخوام با خودم میبرم چون مادرشم و حق طبیعی من و بچس پدر حق اینو نداره که بچه انقدر کوچیک رو بدون مادرش جایی ببره...اگه من جات بودم باهاش مقابله میکردم وقتی شرایط نداشتم ن خودم میرفتم ن میذاشتم ک بچه رو ببره
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.