خانمای ماهشهری یه نصیحت از من اگر خواستید زایمان کنید هر بیمارستانی خواستید برید ولی اصلا و ابدا بیمارستان حاجیه نرگس معرفی رو نرید اصلا افتضاح افتضاح کثیف و حال بهم زن و نداشتن امکانات. ،دستشویی ها کثیف و توالت فرنگی لوله اب نداشت ، توی یکی از اتاقا تخت زایمان بود روی زمین همش خون‌ریخته بود جمعش نکرده بودن🤢🤢 بعد وقتیم منو بردن اتاق عمل پتو ندادن بهم و جلو پرسنل های مرد که اونجا بودن من زیرم پر خون شده بود و شلوار نپوشیده بودم همه مردا منو دیدن🥲 آبروم رفت، گفتن برید خودتون پتو بیارید بعد شوهرم از خونمون واسم اورد بعدش صبحانه فقط به من دادن به همراه ندادن اصلا و ناهار هم همین‌طور ماماهای زایشگاه انقدر بد اخلاق بودن که نگو یه زنی کنارم بود سزارین شده بود اون ماما میخاست ماساژ رحمی بده زنه جیغ میزد بعد ماما بهش میگفت دستمو ول کن ورگنه بیشتر باهات لج میکنم محکم تر فشار میدم شما نباید یکی با خوبی باهاتون رفتار کنه بعد من نگاش میکردم یعنی فقط منتظر بودم بیاد سمتم که پدرشو دربیارم اینجوری باهام صحبت کنه کلن خیلی افتضاح بود من دیگه تا عمر دارم پامو تو اون بیمارستان نمیزارم

۴ پاسخ

دخترخالم همین معرفی رفته بود طبیعی ک بعدش سز اورژانسی شد میگفت قسمت طبیعیش افتضاحه افتضاح یعنی چیزی ک الان شما میگید خیلی بهتر از قسمت طبیعیه 😑

دکترت کی بود عزیزم؟
من زیر تاپیکام به مامانا گفتم نرن معرفی🤦🏻‍♀️

بعضیا واقعا شعور ندارن انسانیت ندارن یکی مریضه خب تو کارت اینه

عزیزممم خداروشکر گذشت دیگه

سوال های مرتبط

مامان فسقلی مامان فسقلی ۲ ماهگی
تجربه زایمان قسمت ششم

که دکتر گفت ترشح سبز رنگ کمی توشه
اتاق رو آماده کنید سزارین اورژانسی..
دیگه تا آماده کنن تقریبا ی ساعتی شد ،بعد یکیشون اومد سوند رو وصل کرد بهم..
یکی از خدمات اونجا اومد گفت پاشو بریم برای سزارین ،دیگه بزور پاشدم چون سوند بهم وصل بود راه رفتن یجوری بود
یه تخت دیگه بود گفت دراز بکش روی این ،دراز کشیدم و پتو زد روم و پروندمم گذاشت روی تخت و بردنم بیرون از بلوک زایمان ( من طبقه ۳ بودم برای زایمان طبیعی ،اتاق عمل سزارین طبقه چهارم بود) مامانم و شوهرمم اونجا بودن اونارو دیدم و رفتیم بالا
از بالا ام جلو در ورودی اتاق عمل یه تخت دیگه آوردن گفتن آروم بیا روی این یکی تخت،اروم رفتم روی اون تخت و یه مردی بود که بردتم تو اتاق عمل و گفت حالا دوباره آروم برو روی تخت اتاق عمل
بازم آروم آروم خودمو هُل دادم روی تخت اتاق عمل
وای که چقدر سرد بود اتاق عمله،داشتم میلرزیدم گفتم خیلی سردمه یه زنه گفت کولرو خاموش میکنم الان
چند نفر اونجا بودن زن و مرد
دیگه دکتر بی حسی اومد خیلی ام خوش اخلاق بود ( کلا بجز یکیشون که دختره خیلی رو مخ بود بقیه شون خوب بودن)
مامان پارسا🐣 مامان پارسا🐣 ۳ ماهگی
بعد از اینکه گل پسرم دنیا اومد و بغلم بود بند نافشو جداکردن و چن دقیقه روی سینم بود بعد بردنش و نوبت اومدن جفت بود که متاسفانه نمیومد چسبیده بود دکترم هرکاری کرد با ماساژ و دارو وفشار تاثیر نداشت اخرشم با دست جفتو از داخل رحم جدا کرد قشنگ حس میکردم دستشو توی شکمم و بعد شروع کرد به بخیه‌زدن که کلا فک کنم دو دقیقه طول کشید کلا چهارتا بخیه خوردم
بعد از چند دقیقه که کار دکترم تموم شد و چک کرد همه چی خوبه منو از زایشگاه بردن تویه اتاق دو تخته و ماما میومد برای فشار دادن من چون خیلی حالم خوب بود و بی حس بودم میگفتم زیاد فشارم بدین اونام گوش میدادن
بعداز اون من لرز گرفتم وسردم بود که میگفتن عادیه عوارض زایمانه
تا موقعی که بیحسی از بدنم رفت من توی اون اتاق بودم بعد از اون ساعت هشت و نیم شب منو بردن بخش و یکم بعدش پسرمو اوردن برام
از اتاق بیمارستان بگم که اتاقای خصوصی همه پر بود و اتاقای عمومی هم شش تخته بود
غذای بیمارستان اصلا خوب نبود فقط رسیدگیشون خوب بود همه خوش اخلاق بودن
دکترمم ملیحه غلامی بود که حرف نداشت واقعا خیلی ازش راضی بودم کل این نه ماه خیلی صبور و با حوصله و مهربون بود
الان هم بعد شش روز بخیه هام اصلا درد ندارن و تقریباً خوب شدن فقط از عوارض اپیدورال من تا سه روز گردن درد و سردردهای شدید میگرنی گرفته بودم که فقط وقتی دراز میکشدم اروم میشد و بعد سه روز کامل خوب شد
انشالله که همگی اونایی که زایمان نکردن زایمان راحتی داشته باشن اوناییم که قصد بارداری دارن دامنشون سبز بشه امیدوارم توضیحاتی که دادم مفید باشه براتون سعی کردم همه اون چیزایی که برای خودم سوال بود اینجا بگم شاید به درد کسی خورد🌺♥️
مامان خادم الحسین مامان خادم الحسین ۱ ماهگی
پارت چهارم #تجربه_زایمان
وارد اتاق زایشگاه شدم و دوتا اتاق بود که هر اتاقی چهار تا تخت داشت و سه نفر خوابیده بودن و یه دختره هم داشت ورزش می‌کرد رو تخت ... گفتن برم تو اون اتاقی که یه تخت خالی بود هم اتاقی من یه خانومی بود که ۳۹ سالش بود و به خاطر دیابتی بودن زود تر بستری شده بود و دردی هم نداشت و کلا دو سانت باز بود ... پرستار گفت برو مثانه ات رو خالی کن تا بیام آمپول فشار بزنم برات ... گفتم پس من نمازم بخونم تا وضو دارم بعد بزنین ... برام زیر انداز و چادر و مهر اینا آوردن و خوندم خدایی من از ماما و پرستار هاشون خیلییییییی راضی بودم همههه مهربووون و آرامش بهم میدادن حالا نمیدونم رحمشون میومد بهم چون سنم کم بود 😅😂😂 یا دلی بودن ولی با همه مهربون بودن و منم برا تک تکشون دعا کردم ❤️ دستگاه آن اس تی آمدن بهم وصل کردن و آمپول فشار هم زدن تو سرمم ساعت ۱۲ و نیم اینا بود ... دردی نداشتم فعلا... همون دردای قبل که خیلی کم بود شاید یه ذره بیشتر شده بود منممم خوشحاااال میگفتم یا من آستانه دردم بالاس و نه جیغی میکشم یا درد زایمان هنو شروع نشده🥲😂 که بعد فهمیدم هنو درد زایمان شروع نشده بود🥲🥲🥲🥲
یه دختری آمد بالا سرم همونی که برام آن اس تی وصل کرد و آمپول فشارمو زد خیلییی مهربون بود همه اونجا میگفتن مامان جان اینجوری بیمارا رو صدا میزدن و همین دلگرمی بود واقعا بهم گفت مامان جان من ماماهمراهتم فامیلم خاموشیه هرکاری داشتی بهم بگو من نمیدونستم بیمارستان پاستور خودش ماما داره ولی اینم بگم ماما داشت ولی مثل ماماهمراه نبود دیگه...
مامان کنجد(آرشا)🩵🤱 مامان کنجد(آرشا)🩵🤱 ۲ ماهگی
مامان نیایش و نیلآی مامان نیایش و نیلآی ۲ ماهگی
تجدبه زایمان دومم قسمت چهارم:
مامانم اومدنزایشگاه بالای سرم بهم خرما و آبمیوه دادن تا یکم جون بگیرم.
بعد غنچه قشنگم رو آووردن تا شیر بدم یکم شیر که دادم حدود ساعت ۳ صبح بود که پرستارهای بخش اومدن منو رو ویلچیر گذاشتن و به بخش منتقل کردن اتاقم هم اتاق خصوصی بود اما من درخواست اتاق خصوصی نداده بودم چون جا نداشتن تو بخش برن اتاق خصوصی .اتاق خوب و دلبازی بود من تا بعد از ظهر اونجا بودم بعد تاین ملاقات اتاقم رو عوض کردن بردن اتاق عمومی اتاق عمومی هاش دوتخته بودن یکم دلگیر تر بودن و تخت هاشونم برقی نبود اگه خواستین بیمارستان پاستور زایمان کنید بنظرم اتاق خصوصی بگیرید اگه حساسید.من تایم کوتاهی تو اتاق عمومی بودم و ساعت ۹ شب هم مرخص شدم.
من که از همه چیز راضی بودم رسیدگی ماما زایشگاه برخورد پرستار ها و رسیدگی شون همش عالی بود. بیمارستانم پاستور بود.
دکترم هم که دومین تجربه زایمان طبیعی رو باهاشون داشتم باز دوباره به کار بلد بودن و حرفه ای و دلسوز بودنشون ایمان آووردم.و از همه مهمتر احساس مسئولیت و تعهدی که نسبت به بیمارشون دارن و زیر میزی هم نمیگیرن برام قابل توجه بود و هست دکترم هم فاطمه عادلخواه بودن.
مامان اهورا مامان اهورا ۴ ماهگی
#تجربه _سزارین_پارت سه

ساعت ۲و ۵۶ دقیقه منشی دکتر پیام داد که ۵ صبح بیمارستان باش منم سریع تر شوهرمو بیدار کردم حاضر شد لوازمی آماده کردیم مامانم از زیر قرآن ردمون کرد و راه‌ افتادیم رفتیم خواهر شوهرم رو برداشتیم و رفتیم سمت بیمارستان قبل از ۵ رسیده بودیم و بیمارستان خصوصی هم بود و اون بخش که رفتم  بلوک زایمان کسی نبود  نبود جز یه ماما و پرستار که اومدن استقبال من و ساک و مدارک رو ازم کرفتن و منو بردن داخل شوهرمم فرستادن پذیرش 
ازم سونو و آزمایشات رو گرفتن فرم پر کردن سابقه بیماری و حساسیت پرسیدن و کلی از این چیزا بعد آن اس تی از بچه و فشار خون  و انژیوکت عمل و دوتا سرم که یکی آنتی بیوتیک ویه سرم غذایی بود که تا اون موقع اوکی بودم بعدش کم کم گرسنگی داشت بهم فشار می‌آورد در حدی که لرز کردم ولی یکم بعد بهتر شدم بعدم اومدن واسم سوند رو گذاشتن که من طبق تجربه بقیه تو گهواره منتظر سوزش بودم که دیدم نه اصلا درد و سوزش نداشت فقط یه حس ناخوشایند بود که یه چیزی بهت وصله دکترم اومده بود و شیفت داشت تغییر می‌کرد یه پرستار دیگه فرستاند که منو آماده کنه واسه اتاق عمل من گشنم شده بود و بچه هم شدید داشت از گشنگی لگد میزد قندم افتاده بود و داشتم میلرزیدم در حدی که استرس واسه عمل نداشتم فقط گشنگی اذیتم میکرد