۶ پاسخ

عزیزم طبیعی بودی

مادر که میشی پوستت کلفت میشه. یه دردا و چالشایی رو تحمل میکنی که خودت باورت نمیشه. کلا مادر شدن یه مرحله جدیدی از زندگی یه زنه. بنظرم با مادرشدن به نهایت قدرت می‌رسیم و قوی میشیم.

واقعا درکت میکنم عزیزم من هم زایمان سختی داشتم پسر من هم برای زردی داخل این دستگاه می‌رفت واقعا عذاب آور بود خیلیییی
ولی بدون که میگذره روزهای شیرینی در انتظارته
تا حالت خوب بشه زمان می‌بره
این هم بدون دل ما مادرها دیگه هیچ وقت آروم نمیشه ما همیشه نگرانشونیم♥️♥️♥️♥️بهت افتخار میکنم مامان

واقعا همینطوریه

واسه همین سختی کشیدن هاست که میگن بهشت زیرپای مادره خداتوانشو میده وهمه ی این سختیا می ارزه به دیدن هدیه های خدا

عزیزدلم منم شدیدا میگرنی بودم
الان یکسال و نیمه شب و‌روز خواب درستی ندارم
واقعا عشق مادری معجزس

سوال های مرتبط

مامان 𝑨𝒍𝒊🧸 مامان 𝑨𝒍𝒊🧸 ۳ ماهگی
🌸تجربه سزارین پارت هفتم🌸
خب چند ساعتی بعدم دکتر اومد بالای سرم ازم شرح حال گرفت بهشون گفتم میتونم مرخص بشم گفتن بعد عمل باید ۴۸ ساعت بیمارستان باشی اما اگه به رضایت خودت خواستی ترخیص بشی مشکلی نیست منم به رضایت خودم ترخیص شدم و یک سری داروهاهم گفتن که استفاده کنم الان نمیشه گفت درد ندارم طوری هست که میگیره ول می‌کنه اما قابل تحمله فقط همین پهلو به پهلو شدن نشستن بلند شدن برام خیلی سخته قدم هم که میزنم اصلا نمیتونم کمرم رو صاف نگه دارم
خلاصه دیشب هم حموم کردم و بخیه هام رو باز کردم و شستم یک مقدار بعد حموم دردم زیاد شد که آخر شب بود و من خوابم برد😐😐😐
الآنم شکر خدا حالم خوبه دردی که دارم قابل تحمل هست واقعا چیز وحشتناکی نیست بازم میگم واکنش هر برن فرق میکنه
من از سزارین راضی بودم بازم میگم از زایمان طبیعی بهتره در هر صورت بخوای مادر شی دردش هم باید تحمل کنی،،واسه پسرمم دعا کنید که زود بیاد پیشم سی هفت هفته و سه روز زایمان کردم پسرم کامل رسیده بود چون آبش کم بوده باید زیر اکسیژن باشه فقط پارت بعدی هم در مورد بیمارستان و دکترم میگم
مامان آنشرلی🩷 مامان آنشرلی🩷 ۱ ماهگی
مامان گل پسری مامان گل پسری ۴ ماهگی
مامان میکائیل مامان میکائیل ۲ ماهگی
سلام مامانا
راست میگن زنای قدیم وقت نمیکردن که به افسردگی پس از زایمان فکر کنن
من از ۱۴ ام که دردای زایمانم شروع شدن تا نوزدهم که به زور زاییدم خیلی تو فشار بودم همش ورزش میکردم بعد زاییدنمم پسرم به خاطر عفونت و زردی رفت ان ای سیو و دیگه فکر کنین با بخیه هایی که خودشون داستان داشتن و تا رونم رفته بودن با دنده ضربه دیده و اوضاع داغون ۴ روز تو هتل مادران موندم و به میکاییلم رسیدم
منی که تو زایشگاه دکتر گفت تا دو هفته خوابیده شیر بده ساعت ها نشستم رو صندلی شیر دادم اروغ گرفتم با اون وضعم بچرو عوض میکردم در حالیکه تا قبل اون هیچ کدوم از این کارارو انجام نداده بودم
مجبور بودم با رفتار بد پرسنل بیمارستانم کنار بیام
اما حالم به اندازه این دو شبی که اومدم خونه بد نبود
الان حال جسمیم بهتره اما روحم داغونه
حالا که یکم فراغت دارم به چیزی که از سر گذروندم فکر میکنم برای خودم غصم میگیره...
خدا کنه بتونم این مرحله هم با سریلندی بیرون بیام
کیا تجربه داشتن راه حلی دارین ادم بهتر بشه
مامان محمّدطاها🩵 مامان محمّدطاها🩵 ۳ ماهگی
طبق تایپیک قبلیم و نظراتتون ترجیح میدم تجربم رو کامل و با جزییات در مورد زایمان نگم...
چون کاملا موافقم با این حرف که تجربه هرکسی ممکنه متفاوت باشه
برای همین این چند روز رو بعد زایمانم براتون تعریف میکنم.
راستش من زایمانم طبیعی بود و همیشه دلیل اصلیم این بود که بعد زایمان راحت سر پا میشم و مشغول نینی داری ...
اما راستش من با کیسه آبم ترکید و بعد یه قرص زیر زبونی شیش ساعت درد کشیدم که از دوسانت به فول شدن برسم ( چهار ساعت آخر درد ها خیلی شدید بود و... ) موقع زایمان بخیه خوردم ... نمی‌دونم چند تا اما از داخل و خارج بخیه خوردم..
بعدش به خیال خودم زایمان طبیعی کردم راحت میشستم و سه روز اول شیر نداشتم برای همین تمام تلاشمو میکردم شیر بیارم توی سینه هام ( من مخالف سر سخت شیر خشک بودم💔)
از اون طرف رفته بودم خونه مادر شوهرم ( اونجوری راحت تر بودم اقوامش سریع اومدن و رفتن و من می‌گفتم برگردم خونه خودم کمتر مهمون دارم و راحت ترم و این وسط فقط تمرکزم روی نینی داریه) مهمونا که میومدن میشستم... شیر دوش استفاده میکردم یا طاها رو نگه میداشتم میشستم..
که اشتباه محض بود...


ادامه توی کامنت اول، لایک کنین بقیه هم ببینن🌹