۴ پاسخ

دقیقا دختر منه منم دیدم راهی ندارم دارو گیاهی میردم سرسینم میخورد بدش میومد شبام نزدیک گذاشته بودم میزدم نمیخورد بدش میومد کم کم ازسرش افتاد ب قدری وابسته بود ک امیدی نداشتم بتونم بگیرمش اماخدا کمکم کرد ویک خانمی یک راهی گفت ک تو تاپیکم هست سوره میخوندم واینابدش اومد

پسر منم همین جوری بود فقط باید سینه تو دهنش بود تا بخوابه ، در طول روز هم هر نیم ساعت میگفت شیر بده ، نشد کم کم بگیرمش ، قطره تلخک زدم اومد خورد خوشش نیومد بعدم چسب زخم زدم گفتم اوف شده خوراکی بهش زیاد میدادم در طول روز برای خواب شبش هم اول قصه میگفتم بعد راه میبرم تابخوابه کم کم عادت کرد

موقع خواب سیرش کن اگه بیدار شد من رو پا یا بغل میخوابوندم گفت اوخ شده با ماژیک قرمز کردم و چسب زدم دیگه نخواست

پسر منم شدید وابسته بود یه یک هفته اذیت کرد سختی به جون خریدم و ارشیر گرفتم الان یک‌ماهه نمی‌خوره

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتن من :
فکر نکنم بچه ای وابسته تر از بچه من به شیر مادر بوده باشه
دختر من دو سال تمام شیر خودمو خورد صبح تا شب و شب تا صبح شیر منو میخورد واسه خوابیدن روزش واسه خوابیدن شبش واسه اروم شدنش همیشه و همه جا وسط غذا توی شلوغی توی خلوت وسط سفره توی مهمونی وسط مهمونی همیشه درخواست می می میکرد
طوری که از شیر گرفتنش شده بود کابوس هممون
ولی دلو زدم به دریا و دقیقا فردای تولد دو سالگیش شروع کردم از شیر گرفتن.
و راحت تر از چیزی که فکرشو میکردم گذشت. الان بعد از دو سال دارم لذت بچه داری رو میفهمم. اگه بچتون وابستس نترسید. پا روی احساستون بذارید و ببینید چطور بعدش به غذا میفته چطور بعدش راحت میخوابه راحت بازی میکنه. واقعا مادر تازه نفس میکشه. دو سه روز اول سخت بود ولی بعدش واقعا هر ثانیه به خودم میگم چرا زودتر از شیر نگرفتمش و به خودم و به بچم لطف نکردم
من از روز اول صبح که از خواب بیدار شد تلخک زدم روی سینم اومد سینمو دید که سیاه شده گفتم می می درد و از اون ثانیه دیگه حتی نزدیکمم نیومده حتی حاضر نشده که یکم بخوره ببینه تلخه یا نه