خانما خیلی دلم گرفته
ببینید من چیکار کنم چی بگم دلم خنک بشه
با جاریم حرف میزدم دوساعت پیش میونه منو جاریم خوبه همه چی بهم میگیم و اون یه دختر هفت ساله داره منم یدونه پسر دارم پنج ماهه
بعد می‌گفت مادرشوهرمون به اون می‌گفته اگه شما هروز بیایید اصلا شاهان یادم نمی افته من دختر تورو خیلی دوسدارم چون شما نمیایید مجبور میشم میگم شاهانو بیارن ببینمش وگرنه شما هروز بیایید شاهان یادم نمی افته
انقد ناراحت شدم ولی معلوم نکردم جاریمم قسمم داد نگم چیکار کنم باید یجوری دلمو خنک کنم

صد در صد جاریت حسادت پسر داشتنت رو میکنه نگا نکن به روش نمیاره

احتمالا حسادت تو رو کرده که پسر داری
دیده مادر شوهرت پسر تو هم دوست داره
خواسته اذیت کنه
اصلا حرفهاشو به دل نگیر و اعتماد نکن

عزیزم از من تجربه دار عین سگ دروغ گفته جاری دو بهم زنت دقیقا منم یه جاری دارم که قبلاً میونه ام باهاش خیلی خوب بود از بس که از طرف مادر شوهرم و اون یکی جاریم بهم دوغ گفت که کلا دل سرد شدم از همه چی اما الحمدالله یه روز یه اتفاقی افتاد که فهمیدم همه حرفاش دروغی بیش نبوده

گفته باشه مگه مهمه خب یادش نیاد
جاریتم دو بهم زنی ریزی کرده این وسط
آخ که چقد بدم میاد از خبرچینی و دهن لقی
اصلا به رو خودت نیار رفت و آمدتو کم کن اگه زیاد میری

بنظرم وقتی قسم خورده نگی داره دروغ میگه

شما هم باید میگفتی اتفاقا ب من گفته شاهان بچه کوچیکه شیرینه دلمون زود ب زود براش تنگ میشه

از کجا معلوم ک جاریت از خودش در نیاورده
ما ی فامیل داشتیم دوتا عروس داشت
یکیشون باهاش خیلی خوب بود
یکی دیگه نگاش نمیکرد
بعد کلی پرس و جو مادر شوهره فهمید اون عروسه ک خوب بوده باهاش و ادعا میکرده خوبه همش حرف و حدیث برده برا جاریش و دروغ بهش میگفته اونمم با مادرشوهرش بد رفتاری میکرد

شاید جاریت از خودش گفته

دروغ گفته عین سگ

وا.جاریت چرا همچین حرفی اومد به تو زد خب اگه میونتون خوبه
اگه گفت بیاین نرین چند وقت بعدا یبار که جاریت نبود گله کرد چرا نمیاین بگو میخواستم ببینم کی یاد شاهان میوفتین

شاید جاریت خواسته کرم بریزه

شاید اینجور گفته که اون حسودی نکنه