مامانا تو رو خدا جواب بدین اگه میدونین
پسرم یه چند باری این حالتی شده که یک شک بهش وارد میشه حین شیر خوردن (بعضی وقت ها هم در حالت معمول)که خشکش میزنه واسه چند ثانیه خیلی کوتاه بعد یک چشمش دودو میزنه باید سریع از اون حالت خارجش کنم یا بلندش کنم یا بغل کنم
هفته ای دوبار اینجوری میشه
دفعه اول که اینجور شد حالت شیر خوردنش بد بود فکر کردم رگ گردنش گرفته چون هی می افتاد
آزمایش چکاپ بردم گفتن چیزی نیست
جای دیگه لازمه ببرم؟یا کسی میدونه اصلا چی هست بخدا هزار جا فکرم میره
فقط چند ثانیه س باز برمیگرده به حالت عادی و بازی میکنه.
امشب باز دوباره اینجوری شد و چشمش دودو زد و چند قدم رفت افتاد.سریع بغلش کردم
تو رو خدا بگین چیه.نمیدونم
بهداشت بردم نمیدونه دکتر متخصص کودک بردم نمیدونه فقط آزمایش چکاپ داد که اونم هیچی نداشت.
بخدا هر بار اینجور میشه دنیا رو سرم خراب میشه
براش سرکتاب باز کردم چیزی نبود.
آخ دیگه خسته شدم روز و شبم سیاه شده
تو رو خدا دعا کنین دیگه اینجوری نشه پسرم😭😭😭😭

۸ پاسخ

عزیزم دکتر پسر من میگف اگه حالت چشاش تغییر کنه تشنج هس
ان شاالله ک برای پسر شما اینجوری نیس
دکتر پسرم دکتر نخعی مقدم هس و واقعا کاربلد.
اگه میتونی یه ویزیت ببر پیشش راهنماییت کنه

انشالله که چیزی نیست

ببرش مغزواعصاب اطفال، داره تشنج میکنه

حتما دکتر متخصص مغز و اعصاب ببر حتما

تنها راه اینه ازش فیلم بگیری به متخصص مغز و اعصاب نشون بدی
ولی بنظزمن چیزی نیس

انشاءالله چیزی نیس عزیزم بد ب دلت راه نده

ببردکترمغزوعصاب

نگران نباش انشالله چیزی نیست محض اطمینان دکتر مغز و اعصاب ببر

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۱ سالگی
از خدا هیچی نمیخوام فقط میخوام هیچکسو محتاج بندش نکنه محتاج خود خودش بکنه چون محتاج خدا بودن بدون منته
دیروز واکسن بچه هامو زدم اومدم خونه مادرم که شبا کمک حالم باشم چون خونه مادرشوهرم تنها نمیتونم برسم به دوتاشون کسی کمکم نمیکنه همشون میگیرن میخوابن منم تنها تو اتاق با دوتا بچه نمیتونم واقعا بدنم کشش نداره دیگع
برا همین دیروز اومدم اینجا البته مادرم روزا کلا سرکاره ۷ صبح میره ۹ شب میاد به اسرار خودش میره سر کار ها واکرنه هیچ احتیاجی نداره
امروز ظهر که بچه ها خیلی بی قراری میکردن گریه میکردن هول هولکی یکم نهار اماده کردم برا خودمون که بچه ها هم بخورن یکم هر چند چیزی نخوردن خودمم زیاد میلی نداشتم برادرم و پدرم خوردن سفره همون‌جوری باز مونده بود بچه ها هم گریه میکردن بردم خوابوندم دیگه انقد خسته بودم سفره رو حمع کردم یکم سوپ مونده بود ته قابلمه یکمم برنج بود یکی دیگه از قابلمه ها اونم گذاشته بودم رو گاز یادم رفته بود بزارم یخچال پدرم الان برداشته هر دوتاشونو با یه دست قابلمه هارو کذاشته رو هم به زور میخواد که جا بدع تو یخچال قابلمه ها رو هم جا نمیشن ها باید یکی یکی بزاری کنار هم شیشه رو میبره بالا که اینا رو هم جا بشن که اونم قابلمه سوپ سر خورد افتاد زمین همه جا شد سوپ یخچال فرش ماکت رو فرش همه جا شوپ شد عوضش به خود دست پا چلفتیش غر بزنه به من فحش میده به من غر میزنه که تقصیر توعه یدونه قابلمه رو از دست من نمیگیری انکار خیلی پیر شدی مگه چند سالته ۵۰ سالته دیگه والا مردای دیگه ۷۰ سالشونه هنوزم زرنگن
اخه بکو تو که میخواستی زرنگ کاری کنی ظهر سفره رو جمع میکردی که نمیموند رو زمین الان اومده غذا میزاره یخچال
سر بچه هام داد میزنه سر خودم داد زد