پارت ۳
خب بگم از ادامه ماجرا
ماما های بیمارستان رضوی
بعضی هاشون که از شانس بد من بهم افتادن
کلا خودشون رو مثل یه پزشک میدونن انگار همه چی دونن
حرف حرفه خودشونه ادم حسابت نمیکنه
فکر میکنن از پشت کوه اومدی
ولی اون یکی که من بهش برخوردم خیلی عقده ای بود خییییلی
که ریز ماجرا رو میگم

من سونو انتی نداده بودم
انومالیمم که بخاطر صلاح دکتر سونو دو مرحله ای انجام شد دو دو هفته که در اصل من ۱۹ هفته انجام دادم
ولی چون سونو ۱۸ هفته ناقص مونده
تاریخش هم یه هفته عقب تر بود
ولی خوده دکترم در جریان بودن که من هفته درستم ۱۹ هفته است

که انگار موقعی که رفتم بیمارستان
۳۶ هفته تمام بودم
د‌کترمم سر اون ۳۳ هفته که بستری شدم
گفتن من دلم میخواد بچه ات هرچی ببشتر بمونه بهتره
ولی اگه ۳۶ هفته ات تموم شد اصلا نگران نباش بچه ات سالم و کامله چون سونو وزن هم اونموقع از سنش دو هفته جلوتر بود
ولی وقتی رفتم
ساعت ۶ و نیم بعدظهر
بستریم کردن
بدون اجازه پزشکم فقط با پزشک بخش خودشون
به هوای اینکه من ۳۵ هفته ام
سرعت روند زایمان رو اوردن پایین
با اینکه من امپول ریه تو دوز تزریق کردم
مجدد بهم تزریق کردن
هرچی هم بهشون میگفتن اصلا کو گوش شنوا
برای ما مهم قانونه اینجاست
مهم نیست که تو قبلا تزریق کردی یا تو بگی ۳۶ هفته ای ولی ما میگیم ۳۵ هفته ای
بهشون میگفتم دکترم درجریانه تماس بگیرین متوجه میشین من ۳۶ هفته ام
بعد یکسره به دروغ میگفتن
ما تمام اقداماتمون زیر نظر پزشکته
که دروغ میگفتن
بعد که دو مرحله تلفنی اونم بس که کار به جاهای باریک کشیده شد فهمیدم اصلا دکترم فردا صبح در جریان قرار گرفته فقط از زبون دکترم دروغ میگفتن

۴ پاسخ

واقعا بیمارستان رضوی فقط پول میگیرن و پوست میکنن

من شنیدم کلا هیچ دکتری سر زایمان طبیعی نمیاد مگر اخر اخرش فقط واسه سزارین میان

فردا صبح اش دکترت فهمیده😑
حالا به دکترت چیزی نگفتی یا بیمارستان ؟
خودت شماره دکترت نداشتی زنگ بزنی؟

عزیزدلممم خوبه که اینارو زود تر متوجه شدی 😇 برا زایمانت دیگه میدونی کجا بری

سوال های مرتبط

مامان سید کوچولو مامان سید کوچولو ۱ ماهگی
پارت ۵
بعد یکساعت و نیم که گذشت
همسرم اومدن خبر بگیرن
یهویی ۱۸۰ درجه حرفشون رو تغیر دادن که
خانمت رو داریم میاریم بخش ولی زایمان نکرده
همسرمم جا خورده چرا شماها هرکدوم میاین یه خبری میدین
خب واقعیت رو به ادم بگین
زنه هم یهویی قاطی میکنه
با شوهرم به بحث کردن

بعدم من تو اتاق زایشگاه از همه جا بی خبر
یهو اومد بالا سرم
که چرا به شوهرت گزارش لحظه ای میدی
چرا متوجه نیستی ۳۵ هفته ای تو!!!
(در حالی که خودشون نفهمن دکترم زنگ زده بهشون گفته من ۳۶ ام ولی نمیخواستن بفهمن)
تو چجور مادری هستی اصرار به زایمان زودرس داری بعد خوبه بچه ات بره تو دستگاه بیان به بچه ات جلو چشمت آمپول بزنن زجر کشیدن بچه ات رو ببینی!!!
بعد راهش رو کشید رفت
من موندم یه عالمه استرس
که من و شوهرم کِی اصرار داشتیم به زایمان زودرس!!!!
فقط میگفتبم من ۳۶ هفته ام که دوباره امپول ریه و اینا نزنن

و بعدش که منی که از اول بارداریم نه یکبار فشارم رفته بود بالا نه ضربان قلبم هر دوش رفت بالا
اومدن بفرستنم بخش
بجایی که بفهمن اون ماما نفهم باعثش شد
گفتن تو استرسی هستی باید نگه داریم
بیشتر ادم رو ریختن بهم
کخشون رو ریختن و بخش رو تحویل دادن