۹ پاسخ

درسته سخته دخترم شباتاصبح بیداره خیلی خستم دست تنهام کارایه خونه هم ازیه طرف ولی حتایه ذره هم پشیمون نیستم خداروشکر که دارمش

منم عین توام ولی نگاش که میکنم دلم براش قش می‌ره ولی خیلی خودمو سرزنش میکنم چرا زود بچه دار شدم خدا خودش ببخشه منو که ناشکری میکنم

چه خوب شد که این تاپیکو گذاشتی من یکم دردو دل کنم ، خیلی غمگین و خستم ، از تنهایی هز بار مسولیت زیادی که رو دوشمه از اینکه مثل یه ربات فرزند پرور شدم و حتی وقت ندارم یه لحظه توی آینه به خودم نگاه کنم ببینم چه شکلی شدم، از اینکه نه خواب دارم نه وقت برای خوردن حتی یه قهوه از اینکه صبح با گریه بچه بیدار میشم و تا غروب فقط بچه داری میکنم غروب که همسرم میاد باید غدا بپزم و تمییز کاری کنم آخر شب مثل جنازه میوفتم
روز هاس که حتی نتونستم ۵ دقیقه برای خودم باشم😭😭😭😭😭

این حرفو نزن ،اتفاقا خدارو شکر کن که بچه دار شدی،هرچی سخت بگیری سخت میگذره

اگه یکی داری خب یکم فکرات به نظرم درست نیست
ولی من اگه فکرارو بکنم حق دارم چون یه پسر دو سال و نیمه به شدت شیطون و وابسته دارم که اندازه ده تا نوزاد انرژی باید براش بزاری ،از طرفی تنهای تنهام و هیچکسو اینجا ندارم حتی یه دوست بد هم ندارم، و از اون طرف همسرمم محل کارش یک ساعت از خونمون دوره و صبح میره شب میاد و از همه بدتر و دردآورتر اینکه همه ی تعطیلاتم میره سر کار و فقط جمعه ها خونست 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 خیلی داغونم دلم میخواد بمیرم

نه عزیزم مادر بدی نیستی ، حق داری اوایل بچه داری خیلی سخته و توام ادمی خسته میشی بیخابی میکشی و حقته که خسته بشی ، فقط تحمل کن بعد ۴۰ روز رفته رفته بهتر میشه و توام با خوب شدن شرایط قلبت اروم تر میشه

بچه داری واقعا یه پروسه سختیه. ولی شیرینه. آره خوب آدم خسته میشه مخصوصاً اولاش که خودت کلی درد و کلافگی داری. ولی زود نی نی بزرگ میشه و دلت برا انقدی بودنش تنگ میشه. خودت بخواه که از وجودش لذت ببری.

منم..
تازه من دوتا بچه ام دارم
خیلی سخت تره همش بخاطر اذیتا کوچیک ب اونم غر میزنم..
جایی نمیریم بزرگه همش گریه میکنه ک خسته شدم ..

دقیقا حس منم همینجوره، تازه من بعد ۷ سال اقدام کردم واسه بچه ، دیگه داشتیم به دوتا بودنمون عادت میکردیم، اینقدر بهمون گفتن بچه بیارید که دیگه اقدام کردیم، ولی الانم حسم دوگانه است هم نفسمِ هم خسته ام

سوال های مرتبط

مامان شاهان بنگري مامان شاهان بنگري ۱ ماهگی
سلام مامانا
باورم نمیشه که من کمتر از ۳ روز دیگه یعن ۵ شنبه زایمان میکنم
یهو‌ الکی الکیو‌ بدون برنامه ریزی مامان دارم میشم.هم خیلی حس خوبی دارم هم میترسم...خیلی دل نگرانیا دارم...اون موقع که نینی تو دلم نبود همیشه فک میکردم میتونم بدم مامانم نکهش داره و من ب عشقو حالم ادامه بدم...اما هنوز نیومده دلم نمیاد از خودم جداش کنم...اوایل میگفتم شیر خشک میدم بهش ولی الان دلم نمیاد میخوام شیر خودمو بدمو همش نگرانم که نکنه شیرم نیاد یا کم بیاد یا نگیره سینه مو...احساس میکنم یهو خیلی بزرگ شدم...از حس مادر شدن میتونم بگم که واقعا از بهترین حسای دنیاست...حتی از عاشق شوهرم شدنم قشنگ تره...میگن خدا دعای خانومای باردارو‌زود میشنوه...من دعا میکنم که هر بانویی که از اعماق قلبش بچه میخواد خدا دامنشو‌ سبز کنه...هر مادری که استراحت مطلقه به سلامتی بارداری رو طی کنه...هرکی زایمان داره و نزدیک زایمانشه، زایمان راحتی داشته باشه و فرزندش سالم باشه...هر مادری که فرزندش مریضه خدا به زودی سلامتش کنه...و هر مادری که داغ فرزندشو‌‌ داره خدا صبرشو زیادتر کنه...آخرشم آرزوم میکنم که خدا هیچ‌بنده ای رو با فرزندش به امتحان و چالش نکشه و بچه های همه رو عاقبت به خیر کنه...شمام بگین آمین که خدا بشنوه❤️ی
مامان ویهان کوچولو💙 مامان ویهان کوچولو💙 ۲ ماهگی
خانما یه لحظه بیاید به حرفای من گوش بدین. ببینید من حق دارم یا نه.
من از روزی که زایمان کردن شرایط خوبی نداشتم یعنی از همون بیمارستان فهمیدم که خودم تنها باید بچه داری کنم ‌مامانم و دوتا آبجیم نزدیکمن ولی هرکسی دنیال کارای خودشه بخصوص که عیدم هس .۱۰ روز طول کشید تا بچمو پذیرفتم .هرروز گریه میکنم بخاطر دست تنها بودن. حتی غربالگری و دکتر هم خودم بردم با وضعیت بعد از عمل. روزای اول گفتم چرا بچه آوردم من که هیچی بلد نیستم .بچه دوشب گریه میکرد سینه نمیگرفت از اون طرف زردی داشت من ساعت ها برای شیر دادن بهش تلاش کردم ولی چون نوک نداره سینه هام بچه پس میزد‌خلاصه دکتر گفت برای زردیش شیرخشک بده وقتی دادم بچه خورد راحت خوابید منم از فرط خستگی دیگه سینمو ندوشیدم که راه بیفته بدم بچه گفتم همینو بخوره . ولی شوهرم هرروز داره اذیتم میکنه با حرفاش دنبال بهونه هس که بگه تو تنبلی شیر نمیدی .ولی من از صبح با کمبود خواب بلند میشم کارای خونه و بچه داری و آشپزی میکنم .فقط انگار شیر نمیدم .من واقعا از دست تنها بودن نتونستم شیر بدم چون همزمان باید همه کار می‌کردم. الان من مادر بدی هستم؟شوهرم بخاطر اینکه بچه جیش کرده تو تشک گهواره امروز کلی دعوا کرد منم تو روش وایسادم گفتم از این به بعد حق نداره دخالت کنه تو کارای بچه داری . اکثرا مامان اولی ها حتی دومی ها .تا ۴۰ روز یا خونه مامانشون هستن یا گسی کنارشون هس ولی من همش تنها بودم چه توقعی ازم داره آخه .کلی دلم شکسته از همه 😭 من نیاز به حمایت روحی و عاطفی دارم نه اینکه مدام غر بشنوم یا بگن حیف شیر خودت .من الان باید استراحت باشم نه اینکه فکر شکم شوهرم باشم گشنه نمونه یا ده تا کار دیگه.الان وقت دعوای من نیست 😭