وای درکت میکنم وای اون لحظه ادم دلش میخواد بکشتشون من باز دایی شوهرم شیرینی مربایی میداد برکه زبون بزنه هی به شوهرم نگاه میکردم که اون حرف بزنه اونم لال
تو چه باحالی🤣🤣
یه حرکت چندش تر بگم من خودم بعد دیدن اون صحنه دیگه خونه خواهر شوهرم غذا نخوردم🤦🏻♀️🤣
فردای چهارشنبه سوری رفتیم رشت خونه خواهر شوهرم که بزرگه ۳۷ سالشه خواهر شوهر کوچیکه که ۲۸ سالشه هم بود بعد اینا پاشدن غذا درست کردن خواهر شوهرم سینی بزرگ و سیخ جوجه هارو برد گذاشت تو دستشویی دو ساعت بعدش همسرش رفت تو دستشویی شست🤦🏻♀️😶
بعدش نتونستم چیزی بخورم اونجا همش اصرار میکردم بیرون غذا بخوریم من غذای شمالی هوس کردم🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤣🤣🤣🤣
آخرش باحال بود😂
😂😂😂
😂😂😂
وای ماکه اومدیم شهرستان
یکی از خواهر شوهرامو دهن منو صاف کرده
دیگه انقدر حرفاشو نشنیده گرفتم که حتی سلام هم میده صداش رو نمیشنوم
جرررررررر🤣🤣🤣🤣🤣🤣😂😂😂😂🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️🗿🗿
باباها همیشه همینجورین تا آدمو رسوا نکنن ول نمیکنن🤣🤣
🤣🤣🤣🤣
😂😂😂وای تهش😆
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.