یه غر دیگه ام بزنم😂
چرا بعضیا انقدر چندش و کثیفن🥴
بابام ی خاله داره خیلییی زن کثیفی و چندشیه ولی خودش اصرار داره ک وسواس داره و خیلی تمیزه جون عمش😒
دختره این خالشونم زن عمومه،چند شب پیش عموم و عمم اینا خونه ی بابام بودن این خاله ام بود من نمیدونستم اینم هس بعده افطار پاشدیم رفتیم خونه بابام ک عممو ببینم بعد دیدم خاله ام اونجاس اینام داشتن شام میخوردن بعد خاله گیرداد بچت گشنس یکم غذا بده بهش گفتم ن شام خورده اینم ادویه داره نمیدم جدا درست میکنم براش هی گیرداد هی گیرداد منم میگفتم ن بعد یهو دیدم اومد انگشتشو زد تو بشقابم ک بره بکنه تو دهن ایلیا😑منو نمیگی یلحظه مغزم دود کرد دستشو گرفتم با صدای بلند گفتم ن خاله نمیزاری دهنشا بخوام خودم میدم بهش بعد زنموم ک دخترش میشه گف مامان نده مادرش بهتر میدونه دگ بخواد میده خودش،زنیکه ی کثیف میخواس دستشو بکنه تو دهن بچم جلوشو گرفتم😒😒
بعد مامانم اومد نشست کنارم ایلیام بغلش بود بهش شام داد ازهمون غذایی ک خودمون داشتیم میخوردیم😂بعد بابای منم آدمیه فامیلاش ببینه جوگیر میشه سریع برگشت گف عه ادویه نداره مگه؟؟منم خودمو زدم ب نشنیدن😂😂

۱۰ پاسخ

وای درکت میکنم وای اون لحظه ادم دلش میخواد بکشتشون من باز دایی شوهرم شیرینی مربایی میداد برکه زبون بزنه هی به شوهرم نگاه میکردم که اون حرف بزنه اونم لال

تو چه باحالی🤣🤣

یه حرکت چندش تر بگم من خودم بعد دیدن اون صحنه دیگه خونه خواهر شوهرم غذا نخوردم🤦🏻‍♀️🤣

فردای چهارشنبه سوری رفتیم رشت خونه خواهر شوهرم که بزرگه ۳۷ سالشه خواهر شوهر کوچیکه که ۲۸ سالشه هم بود بعد اینا پاشدن غذا درست کردن خواهر شوهرم سینی بزرگ و سیخ جوجه هارو برد گذاشت تو دستشویی دو ساعت بعدش همسرش رفت تو دستشویی شست🤦🏻‍♀️😶
بعدش نتونستم چیزی بخورم اونجا همش اصرار میکردم بیرون غذا بخوریم من غذای شمالی هوس کردم🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤣🤣🤣🤣

آخرش باحال بود😂

😂😂😂

😂😂😂
وای ماکه اومدیم شهرستان
یکی از خواهر شوهرامو دهن منو صاف کرده
دیگه انقدر حرفاشو نشنیده گرفتم که حتی سلام هم میده صداش رو نمیشنوم

جرررررررر🤣🤣🤣🤣🤣🤣😂😂😂😂🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🗿🗿

باباها همیشه همینجورین تا آدمو رسوا نکنن ول نمیکنن🤣🤣

🤣🤣🤣🤣

😂😂😂وای تهش😆

سوال های مرتبط

مامان ابوالفضلم♥️😍 مامان ابوالفضلم♥️😍 ۱۲ ماهگی
سلام خانما میخوام ی تجربه ای بنویسم ک شاید نمیدیدم باورم نمیشد پسرم دوروزه تب کرده امروز شدت خیلی زیاد شد چهارساعت یک بار استا میدم ولی پایین نمی اومد غروب تبشو گرفتم ۳۷.۹ ولی شد تب خیلی بالاتر بود ترسیدم گفتم الان ک اطفال نیس دکترش بریم درمانگاه بذیم حداقل تبشو بگیرن سریع رفتیم وگفتن تبش۴۱ فقط خدا ب ما رحم کرد بچم چیزیش نشد سریع بهش امپور زدن اما انچنانی پایین نیمد نیم درجه دکتر گف ببر اگ تا دوازده اوکی نشد ببر بیماریتان پدرم گفت این تول شده نمیدونم شماها چی میگید همین ک می مونه گلوعه بچه فوت میکنن من زیر بار نرفتم ک من همهچی له میدم بهش شوهرم گف بریم ضرر ندار ک گفتم باشه ورفتیم تو گلوش هسته گوجه سبز با ته خیار بود یعنی من موندم چجوری خورده تو خونمون دقیقا این میوها بوده بچم یک هفتس غذا نمیخورد درس منم میگفتم دار دندون در میاره نگو از اون بوده و مرده گف خانم مونده تو گلوش عفونت کرده تب بر بده ببر دکتر بگو چرک خشک بده و نگم بچه اب ک دوروزه جز گریه کاری نکرده خندید یکم بازی کرد اما از بیخوابی خوابش برد اخ ن دیشب خوابید ن از صبح همش بغلم بوده گفتم شاید بدردتون بخور